واهه آرمن در جايي گفته است: «از زيادهگويي، به خصوص در شعر بيزارم. بعد از نوشتن هر شعر و بازخواني آن، اگر احساس كنم كه زيادهگويي كرده و سطرهاي بيهودهاي به شعرم تحميل كردهام، آنها را بيدرنگ حذف ميكنم چون اصلا دوست ندارم با افزودن سطرهاي اضافي از شعريت شعرم بكاهم.
اما در پاسخ به اين پرسش كه براي يك شعر كوتاه چقدر وقت ميگذارم، بايد بگويم: اين شعر است كه براي من وقت ميگذارد. فرقي هم نميكند كه كوتاه باشد يا بلند. گاهي براي نوشتن يك شعر بلند تنها يكي، دو ساعت پشت ميز كارم مينشينم و گاهي براي نوشتن شعري كوتاه، روزها و شبها پياده تا ماه ميروم و برميگردم...» اين وجه خيالانگيزي و پيوند مناسب آن با شعر، يكي از مشخصات جهان شاعرانه اين شاعر است. واهه آرمن با همان مجموعه نخستين نشان داد كه شاعري جستوجوگر است. شاعري كه مدام به دنبال افقهايي تازه در اين زمينه است.
جستوجويي كه ميتوان آن را در قالب تكتك كارهايش مشاهده كرد: «شبها/ مثل ديوانهاي در شهرم/ و روزها/ مثل انديشمندي در تيمارستان/ و يادم نيست/ اين سطرها را/ شب نوشتهام/ يا روز/ در همين شعر/ و لابهلاي همين سطرها/ كسي پنهان است/ كه شعرهاي نانوشتهام را/ در كف دستش نوشته است/ و با مشتهاي بسته/ با من/ گل يا پوچ بازي ميكند». تخيل قدرتمند شاعر در كنار شناخت عناصر شعر معاصر، باعث پديد آمدن آثاري شده كه نميتوان شباهتي در بينشان پيدا كرد. واهه آرمن شاعري ذاتي و فطري است و آنگونه كه از كارهايش پيداست، براي نوشتن شعر زور نميزند بلكه جوششي دروني او را به نوشتن و بازنوشتن وا ميدارد. تخيلي كه دركارهاي آرمن وجود دارد، وجهي پررنگ از مناسبات اجتماعي را هم يدك ميكشد.
يعني اينكه اين شاعر فقط به نوشتن شعرهاي درخشان نميانديشد، بلكه فهمي از ساختار اجتماعي و انساني را هم به خواننده يادآور ميشود: «امروز بر خاك اين كاغذ/ بذر عشق ميافشانم/ خوشههاي اميد را درو ميكنم/ و تنور ايمان را ميافروزم/ تا فردا/ شعر نان را/ بر سفره تو بگذارم». هاسميك خاچيكيان، كارشناس كتابخانه ملي ارمنستان درباره شعرهاي واهه آرمن ميگويد كه « شعرهاي واهه دو ويژگي بارز دارد؛ نخست آنكه انتهاي اغلب شعرهاي او غيرمنتظره است و دوم آنكه هر بخش از شعرهاي او، نمايانگر زندگي انساني است كه با معنويت زندگي ميكند.» اشاره دقيق خاچيكيان به سلوك دروني و معنوي شاعر، درست همان چيزي است كه بايد در مواجهه با سرودهها مدنظر قرار دهيم تا از اين رهگذار بيشتر با جهتش آشنا شويم.
واهه آرمن شاعر نگراني است كه گويي زندگي ديگران را بيش از زندگي خود دوست دارد. اين جدا شدن شاعر از كالبد خود و نزديك شدن به جهان ديگران و شرح واگويههاي آنها، يكي ديگر از امتيازات سرودههاي اوست.
واهه گاهي آنقدر به زبان ديگري نزديك ميشود كه گويي دوست دارد هر آنچه در ذهن ديگران ميگذرد را به شعر تبديل كند. همانگونه كه خودش گفته: « فكر ميكنم يكي از مهمترين ويژگيهاي يك هنرمند، به خصوص يك شاعر اين است كه چه در خواب و چه بيداري، بهتر از ديگران بشنود و بو كند، با چشمهاي بسته نيز بيدار و هوشيار باشد و با چشمهاي باز خواب ببيند و روياپردازي كند.
نوعي زندگي كه بسيار سخت است و شايد تحملناپذير و در عين حال بسيار لذتبخش!...» شاعر در كارهايش انگار قصد دارد چشمهاي بينايش را به جاي همه چشمها بگذارد و به جاي همه آدمها ببيند و بشنود و بگويد. نوعي نگاه كه در تجربهاي بزرگ مانند كتاب «جانهاي شيفته» به اوج رسيده است. واهه درباره اين نوع نگاه گفته است: «وسوسه گفتوگو با بزرگان ادب جهان اما به سالها پيش يعني به زماني برميگردد كه نه جهان اين همه پرآشوب بود و نه ضرورت چنداني به چنين گفتوگويي احساس ميشد. در واقع، در مجموعه «جانهاي شيفته» با شاعران و نويسندگاني ديالوگ داشتهام كه از دوران نوجوانيام تا امروز، در شكلگيري جهانبيني و ساختن شخصيت ادبيام نقش بسيار برجستهاي داشتهاند.
در اين مجموعه ممكن است نوشتههاي بسيار تاملبرانگيزي را ببينيد كه شاعر يا نويسندهاش مثل من فكر نميكند و ارزشهاي اخلاقي و فرهنگي و اجتماعي متفاوتي داريم اما همان شاعر يا نويسنده در خلق اثرش آنقدر قوي بوده و آنقدر تحت تاثيرم قرار داده كه با فراموش كردن زمان و مكان، به گفتوگو با او نيز نشستهام. هنگام نوشتن اين كتاب كه سه سال طول كشيد، هر قدمي كه با اين بزرگان برميداشتم، با اتفاقي نو روبهرو ميشدم و چيز تازهاي كشف ميكردم كه به هر حال برايم بسيار جذاب و لذتبخش بود...» پيوند نگاه شاعرانه با ذهنيتهاي مختلفي از جهان بزرگان ادبيات، مويد اين موضوع است كه شاعري چون واهه آرمن قصد دارد با جهان به تفاهم برسد. تفاهمي كه در جهان پرتلاطم امروز فقط از ناحيه يك شاعر ممكن است. طبع آرام و صلحجوي شاعر كه در بسياري از كارهاي او نمود پيدا كرده، چنان آرامشي به خواننده ميدهد كه مشتاق خواندن ديگر آثار شاعر ميشود. خودش در جايي گفته است:
«دوست دارم بهگونهاي شعر بگويم كه ملتهاي ديگر نيز بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند.» و همين نكته شايد به پرواز ذهني او براي ارتباط روحي با ديگران انجاميده است: «دوست دارم جايي بروم/ دوستانم را ملاقات كنم/ اما هر بار بهانهاي براي نرفتن و/ماندن در خانه پيدا ميكنم/ دوست دارم به خيليها بگويم/ دوستت دارم/ اما به چشمهاشان كه نگاه ميكنم/ ناخواسته سكوت ميكنم.» يا:
«سكوت كردم/ خندهاش گرفت/ به ياد ندارم/ راههايي را كه پيمودهام/ درهايي را كه كوبيدهام/ و غزلهايي را كه سرودهام/ سكوت كردم/ به گريه افتاد/ به ياد دارم هنوز/ راههايي را كه نپيمودهام/ درهايي را كه نكوبيدهام/ و غزلهايي را/ كه براي او/ نسرودهام.» واهه آرمن با همان مجموعه اولش توانست خود را به عنوان شاعري جستوجوگر به اثبات برساند. شاعري كه خيلي زود توانست نظر منتقدان سختگير ادبيات را به سوي خود
جلب كند.
روح سرشار شاعرانه آرمن باعث شده كه هر روز به حجم خوانندگانش اضافه شود و اين مساله در روزگاري كه وضعيت شعر، وضعيتي مناسب نيست را ميتوان به فال نيك گرفت. ژيلا مشيري، يكي از منتقدان حوزه شعر درباره سرودههاي اين شاعر ميگويد: « بيگمان براي پرداختن و ساختن واژهها و ايجاد يك حس قوي، شاعر بايد مملو از دانش و معرفت باشد و واهه اين توانايي را دارد.
او لحظه را كشف ميكند و با شهودي شاعرانه كه نشات گرفته از توان ذهني و زباني اوست، چنان از كلمات بجا استفاده ميكند كه بعد از اتمام شعر به قدرت شاعر در گنجاندن حس لطيفش در اين اشعار پي ميبريم. شعر يك هنر زباني محسوب ميشود و تنها يك هنرمند خلاق است كه ميتواند دست به اكتشاف بزند و بدون شك اين كار نياز به ممارست و سالها مطالعه دارد تا بتوان شاعري را از نظر كيفي شاعر دانست و براي اثر او تاريخ مصرف تعيين نكرد. از طرفي يكي از دلايلي كه نگاه اين شاعر را متفاوت ميكند، توجه به جزييات راهبردي و خلق يك وضعيت ناپايدار و ايجاد فضايي صميمي با زباني سالم است. عنصر ساختاري شعر كلمه يا در طيف وسيعتر زبان است، اما آنچه شعري را از منظر محتوا ماندگار و جاودانه ميكند، عناصر ديگري است كه در راس همه آنها انسان قرار دارد و اگر بپذيريم كه عنصر اصلي در شعر انسان است، پس حضور عناصري مثل عشق، مرگ، زندگي و كلا فرهنگ انساني ميتوانند به شعريت يك شعر جلا ببخشند، عناصري كه متاسفانه در سالهاي گذشته بخشي از شعر ما از حضورشان تهي شده است. در اين وضعيت مواجهه با شعري خلاف عادت جريانهاي روز كه اساس آن بر مبناي عنصر انساني شكل گرفته باشد، غافلگيركننده به نظر ميرسد.» واهه ميگويد: « اتفاقي در شعر من، در ابتدا خودانگيخته و غيرارادي است. وجود پارادوكس هم در بيشتر شعرهاي من همينگونه است. شايد هنگامي كه آرامآرام از دانستههايم جدا ميشوم و به افكار و اصول و باورهايم شك ميكنم، بر اثر همين ترديدها، در انديشهام پارادوكس شكل ميگيرد و روي كاغذ به آن جان ميبخشم. براي من زندگي بدون شعر، نيستي است.
نميگويم هر روز و هر ساعت شعر مينويسم، نه! اما با اطمينان ميگويم كه لحظهاي از شعر و از دنيايي كه با شعر براي خود ساختهام، دور نميافتم.»
براي آشنايي بيشتر با جهان شاعرانه واهه، چند شعر ديگر او را مرور ميكنيم: « دفتر شعرت را باز كردهام/ و كلماتي را كه باران با خود آورده است/ با سرانگشتانم نوازش ميكنم/ به ياد شبي افتادهام/ كه از خود پرسيدم/ مردگان ميروند و/ زندگان ميمانند/ يا زندگان ميروند و/ مردگان ميمانند»، «ميدانستم نگاه فرشتگان/ دريچهاي است براي عبور/ براي رفتن …/ نگاه تو نيز دري كوچك بود/ آن قدر كوچك/ كه براي گذشتن از آن/ خم شدم آن شب/ نميدانستم چرا مجنونها/ همه گوژپشتند/ گوژپشتها مجنون».