• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۸ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4511 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲۵ آبان

نگاهي به عقل‌گرايي و فهم ديني مرحوم علامه سيدمحمد حسين طباطبايي، مفسر بزرگ معاصر

قدم در طريقت عقلانيتِ ديني

سيد هادي طباطبايي

تا سخن از فلسفه شد با او مخالفت كردند. تصور مي‌كردند كه بايد به سمت انديشه يوناني دست درازي كرد. گويي مي‌خواهد از منابع غني ديني پاي پس كشد و دل به جانب غرب ندهد. علامه طباطبايي را از اين رو مورد نقد قرار دادند. جلسات درس فلسفه‌اش با مخالفت‌هايي مواجه شد. سيد اما نه دلبسته غرب بود نه دست به جانب يونان دراز مي‌كرد. گفته بود كه علم و معرفت، عقل و منطق را مي‌توان و بايد از همين داشته‌هاي خود برگرفت.

 

رد فلسفه علامه در تفسيرش بر قرآن

بعدها در تفسير قرآني كه نوشت، صراحتا اعلام كرد كه اساس هدايت اسلام بر اساس علم و معرفت است نه تقليد كوركورانه. دين خدا مي‌خواهد تا جايي كه افراد بشر ظرفيت و استعداد دارند، علم را در دل‌هايشان متمركز كند، چون غرض دين، معرفت است و اين غرض حاصل نمي‌شود مگر از راه علم و چرا اين طور نباشد؟ با اينكه در ميان كتب وحي هيچ كتابي و در بين اديان آسماني هيچ ديني كه مثل قرآن و اسلام مردم را به تحصيل علم تحريك و تشويق كرده باشد، نيست1.

 

تاكيد بر عقلانيت ديني

باري! علامه محمدحسين طباطبايي آمده بود تا بر گوهر عقل ديني تاكيد كند. آمده بود تا ظرفيت‌هاي فكر اسلامي را به رخ كشد. چه آن زمان كه مباني فكر فلسفي را طرح كرد و به مقابله با انديشه‌هاي ماركسيستي پرداخت و چه هنگامي كه در كلام الهي به تامل پرداخت و تفسير قرآن نوشت بر آن بود تا سيمايي از فكر ديني را نشان دهد. در اين منظومه فكري، طرح آراي رقيب مورد استقبال قرار مي‌گرفت. شُبهه كردن، امري مذموم نبود و مورد بي‌مهري واقع نمي‌شد. او صراحتا اعلام كرده بود كه:«بر مسلمانان واجب است كه در حقايق دين تفكر و در معارفش اجتهاد كنند، تفكر و اجتهادي دسته‌جمعي و به كمك يكديگر و اگر احيانا براي همه آنان شبهه‌اي دست داد و مثلا در حقايق و معارف دين به اشكالي برخوردند يا به چيزي برخوردند كه با حقايق و معارف دين سازگار نبود هيچ عيبي ندارد. صاحب شبهه يا صاحب نظريه مخالف، لازم است شبهه و نظريه خود را بر كتاب خدا عرضه كند. يعني در آنجا كه مباحث براي عموم دانشمندان عرضه مي‌شود، مطرح كند. اگر دردش دوا شد كه هيچ و اگر نشد آن را بر جناب رسول(ص) عرضه بدارد و اگر به آن جناب دسترسي نداشت به يكي از جانشينانش عرضه كند تا شبهه‌اش حل يا بطلان نظريه‌اش (البته اگر باطل باشد) روشن شود»2.

 

مباني عقلانيت ديني نزد علامه

معيار و مبنايي كه علامه براي عقلانيت ديني در اختيار مي‌گذاشت، مي‌توانست در مواجهه با بسياري از پرسش‌ها به كار ‌آيد. او تمسك به قرآن و سيره نبوي و اهل بيت طاهرين(ع) را جزيي از عقلانيت ديني مي‌شمرد. در نظر آوريد رويكردي كه بسياري از فلاسفه شهير در پيش گرفتند و در شناخت اوصاف باري تعالي عقيم ماندند. وقتي كه سخن از وحدت خداوند مي‌شود، مراد و منظور چيست؟ غالب فلاسفه از يونان و اسكندريه تا حتي شيخ‌الرييس بوعلي‌سينا در اين پرسش درماندند و وحدت را وحدتي عددي معنا كردند. گفتند كه خدا يكي است در مقابل دو. علامه طباطبايي اما با ارجاع به سخن اميرالمومنين(ع) در نهج‌البلاغه، بطلان اين رويكرد را نشان داد و از وحدت حقه‌ حقيقيه در باري تعالي سخن گفت. وحدتي كه هيچ دويي برنمي‌دارد و انتساب آن به وحدت عددي امري نامقبول است3.

اين رويكرد را ‌بايد از سيره ائمه دريافت و به پشتوانه آن قدم در راه فهم نهاد. علامه بر اين مهم انگشت تاكيد نهاد كه شناخت صحيح خداوند، راه را بر كشف ديگر معارف نيز مي‌گشايد. در اين ميان اما فهم برخي معارف ديني دشوار به نظر مي‌رسد. بسيارند از اينگونه مفاهيم ديني كه بشر در فهم آن به مشقت افتاده و بعضا راه ناصواب پيموده است. علامه با سيره‌اي كه برگزيد و منش عقلاني كه در پيش گرفت، كوشيد تا برخي از اين مفاهيم را به متر و معيار عقلاني توزين كند و فهم صحيحي از آن ارايه دهد. يكي از اين مسائل دشوارياب، معاد جسماني بود.

 

مساله معاد جسماني

در ماثورات ديني است كه معاد و برانگيختگي انسان در عالم آخرت به نحو معاد جسماني است. اختلافات بسياري در فهم اين موضوع پيش آمد. هر كدام از متفكرين اسلامي در فهم اين موضوع راه چاره‌اي پيشنهاد كرده بودند. علامه حلي گفت كه آن جسم اخروي كه برانگيخته مي‌شود، همين جسم دنيايي و بدني است4. صدراي شيرازي نيز ادعا كرد كه نفس انساني در آن سراي برزخ، بدني ديگر را براي خود مي‌سازد كه شباهت تام با بدن دنيوي‌اش دارد5. آقا علي زنوزي راي صدرا را نپذيرفته و معتقد شد كه بدن در قيامت توسط نفس ساخته نمي‌شود؛ بلكه بدن دنيايي پس از جدايي نفس از بدن همچنان به حركت و تكامل خود ادامه مي‌دهد تا به جايي كه شايستگي رسيدن مجدد به نفس و قرار گرفتن در آخرت را بيابد6. شيخ احمد احسايي اين‌گونه چاره‌انديشي كرده بود كه بدن ديگري به همراه انسان است. اين بدن قابل رويت نيست. پس از مرگ، اين بدن نامرئي است كه از جسم و بدن اول جدا شده و به سراي آخرت پاي مي‌نهد7.

مجادلاتي در اين خصوص در گرفته بود. ابن‌سينا اما سكوت پيشه كرد. گفت كه با عقل و منطق و برهان نمي‌توان به اين بدن اخروي و معاد جسماني علم يافت. آنچه نبي مكرم(ص) گفته است را مي‌پذيرم سمعا و طاعتا. اما بر آن دليل و برهاني نمي‌شناسم و خرد را به اين عرصه راهي نيست8. ابوحامد غزالي اما اين نگرش بوعلي‌سينا را برنتابيد و تصور كرد كه او حكم بطلان بر معاد جسماني نهاده است. همين كافي بود تا غزالي قلم برگيرد و حكم به تكفير بوعلي دهد و اعتقاد او را باطل بنامد9.

 

معناي حقيقي معاد

اينگونه نزاع‌ها در فهم يك گزاره ديني در گرفته بود. علامه طباطبايي هم به اين ميدان وارد شد. او ابتدا از معناي حقيقي معاد سخن گفت و عنوان كرد كه معاد به معناي بازگشت اشيا با تمام وجود خود به حقيقتي است كه از آن وجود يافته‌اند. اين بازگشت ضروري و حتمي است. در نتيجه، وجودي كه مراتب و جهات مختلف دارد، لازم است كه با تمام وجود خود به آنجا بازگردد. پس ملحق شدن بدن به نفس نيز در معاد، امري ضروري است10. علامه در اين تعبير خود از معاد به نكاتي تاكيد داشت؛ يكي اينكه در اين سير و حركتي كه صورت مي‌گيرد، بدن به نفس ملحق مي‌شود نه نفس به بدن. به تعبيري اگر قرار باشد، نفوس پس از سير مراحل تكاملي دوباره به بدن رجوع كند، موجب مي‌شود كه يك امر از فعليت به حالت بالقوه تنزل پيدا كند. دوم اينكه طبيعت جهان در يك حركت جوهري و سير صعودي بايد به فعليت و كمال برسد كه مستحق نفوس آنهاست بنابراين در معاد نيز ابدان بايد به نفس خود ملحق شوند. علامه در اين تبيين‌هاي خود از اقوال معصومين و آيات قرآني نيز بارها مدد گرفت. اين رويه‌اي بود كه او در عقلانيت ديني برگزيده بود و رسيدن به مطلوب را از اين راه پي‌جويي مي‌كرد.

 

بدن؛ تابع نفس

علامه با توجه به اينكه بدن را تابع و ظل نفس مي‌دانست، عنوان مي‌كرد كه بدن در هر موطني ماده مخصوص به خود را دارد. به تعبير ديگر نفس، حقيقت است و بدن به عنوان امري تبعي به آن ملحق مي‌شود. بدن مرتبه نازله نفس است. به تعبير علامه بين نفس و بدن دوگانگي‌اي وجود ندارد بلكه بدن شأني از شؤون نفس محسوب مي‌شود. انسان جامع نفس و بدن است و آن چيزي كه حقيقت و شخصيت انسان را تشكيل مي‌دهد همان نفس اوست. با اين تعبير مي‌توان دريافت حقيقتي كه در عالم آخرت وجود دارد عين همان نفس و حقيقتي است كه انسان در اين دنيا براي خود ساخته است. بدني مطابق با اين نفس نيز در عالم آخرت به او ملحق مي‌شود. به اين ترتيب ميان نفس و بدن جدايي وجود ندارد. بدن شأني از شؤون نفس است. انساني كه در عالم آخرت برانگيخته مي‌شود، نفسي عين همين نفس دنيوي را دارد اما بدني مطابق با عالم آخرت به او ملحق و معاد جسماني محقق مي‌شود.

 

گره‌گشايي از مساله معاد جسماني

طباطبايي با اين رويكرد عقلي و فلسفي كوشيد تا گره ماجراي معاد جسماني را بگشايد. او در برخي ديگر از اعتقادات ديني نيز با همين رويكرد به مواجهه برخاست. موضوع دعا يكي ديگر از مواردي بود كه پرسش‌هايي برانگيخته بود و تبيني عقلاني مي‌طلبيد.

 

مساله دعا

علامه در ترسيم موضوع دعا ابتدا اين نكته را مطرح مي‌كند كه بر جهان هستي، نظمي حاكم است. همين نظم است كه سبب شده تا عالم هستي را نظام احسن بنامند. وقتي كه چنين است حتما نظام علت و معلولي بر جهان حاكم است و تخطي از آن امري است محال. علامه اين سخن را از آن روي مي‌گويد كه به باور برخي كه معتقدند، دعا تخطي از نظم عالم هستي است را پاسخ گفته باشد. علامه اما بر اين مهم تاكيد مي‌كند كه تمامي نظم اين عالم هستي به دست خداست و به هر جا و به هر نحو كه بخواهد آن را به حركت درمي‌آورد11.

مرحوم طباطبايي هيچ‌گونه رابطه عليت را در ميان جهان هستي انكار نمي‌كند اما يادآوري مي‌كند كه بايد به علت حقيقي رهنمون شد و از برگزيدن علل ناقصه درگذشت. به نظر او اگر به فهم علت حقيقي دست يابيم، مي‌توان دريافت كه نظام هستي هيچ گونه از آن علت‌ها عدول نمي‌كند12. طبق اين نظريه اگر سببي از مسبب خود تخطي كند و راه ديگري را در پيش گيرد، نمي‌توان آن را از اسباب حقيقي دانست چراكه سبب حقيقي هيچگاه از مسبب اصلي خود تخلف نمي‌كند.

 

لزوم تفكيك ميان مقام تشريع و مقام دعا

يكي ديگر از نكاتي كه علامه در فهم ماجراي دعا بدان اشاره مي‌كند، تفكيك ميان مقام تشريع و مقام دعاست. او بر اين باور است كه مقام قانونگذاري به مرتبه ظاهر توجه دارد و حفظ نظام ظاهري را وجهه همت خود مي‌داند. اما مقام دعا، لبّ و مغز و حقيقت عالم را در نظر دارد و وصول به آن مرتبه را مورد توجه قرار مي‌دهد13. آن‌گونه كه علامه بيان كرده است مقام قانونگذاري و تشريع ناظر به حفظ ظواهر است اما مقام دعا ناظر به حقيقت امور و كنه عالم هستي است. او با نشان دادن جايگاه دعا در اين موضع بيان مي‌كند كه هر گاه دعايي رخ مي‌دهد هر چند منافاتي با اسباب ظاهري ندارد اما از آنجا كه ناظر به حقيقت امور است از ظواهر فراتر مي‌رود و حقيقت عالم هستي را نشانه مي‌رود.

 

نظام فطري و نظام تخيلي

نكته ديگري كه علامه به آن اشاره دارد، تفكيك ميان نظام فطري و نظام تخيلي است. او معتقد است كه دعاي انسان بر اساس سرشت و فطرت او رخ مي‌دهد. علامه در تعبيري اين‌گونه عنوان مي‌كند كه: «انسان در زندگي‌اش دو نظام دارد، يكي نظام به حسب فهم فطري و شعور باطني و نظام ديگر به حسب تخيل. نظام فطري انسان از خطا محفوظ است و در مسير خود دچار اشتباه نمي‌شود اما نظام تخيل او بسيار دستخوش خبط و اشتباه مي‌شود. چه بسا كه آدمي به حسب صورت خيالي خود چيزي را درخواست مي‌كند در حالي كه نمي‌داند با همين سوال و طلب، درست چيز ديگري مخالف آن را مي‌خواهد»14.

با ترسيم اين ويژگي‌ها براي دعاست كه علامه درصدد پاسخ براي استجابت دعا برمي‌آيد.

 

مساله استجابت دعاي بندگان

يكي از مهم‌ترين پرسش‌هايي كه در بحث دعا وجود دارد، سوال از اجابت نشدن دعاست. اين پرسش همواره مطرح بوده چه معيارهايي وجود دارد كه دعاي بندگان اجابت شود؟ علامه با ورود به اين بحث به تفصيل بدان پرداخته است. او بر اين باور است كه دعاي همه بندگان اجابت مي‌شود و تخلفي در اين امر نيست. به نظر او سوال فطري از خداي سبحان هيچگاه از اجابت تخلف ندارد و دعايي كه مستجاب نمي‌شود و به هدف اجابت نمي‌رسد، يكي از دو چيز را فاقد است. آن دو چيز همان است كه در جمله «دعوه الدّاعِ اِذا دعان» (بقره. 186) به آن اشاره شده است. به اين معنا كه دعا بايد حقيقتا دعا باشد نه مجازا چراكه خداوند وعده داده كه اگر دعا كنيد حتما اجابت مي‌شود. پس دعا ‌بايد حقيقي باشد تا قطعا اجابت شود. تعبير علامه از دعاي حقيقي اين است كه:«دعاي حقيقي آن دعايي است كه قبل از سر، زبان قلب و فطرت كه دروغ در كارش نيست، آن را بخواهد؛ نه تنها زبان سر كه به هر طرف مي‌چرخد به دروغ و راست، شوخي و جدي و حقيقت و مجاز.»15

 

علت دعاهايي كه مستجاب نمي‌شود

در فهم ديني علامه

علت اينكه برخي تصور مي‌كنند ،دعايشان مستجاب نمي‌شود در نظر علامه به چند مورد برمي‌گردد. او در پاسخ به اين پرسش متداول به چند نكته اشاره مي‌كند: دليل نخست اينكه دعا، دعاي واقعي نيست و امر بر دعا‌كننده مشتبه شده است. مثل كسي كه اطلاع ندارد، خواسته‌اش در عالم دنيا نشدني است و از روي جهل همان را درخواست مي‌كند يا كسي كه حقيقت امر را نمي‌داند و اگر بداند هرگز آن را در دعا طلب نمي‌كرد. مثلا اگر مي‌دانست كه فلان مريض مردني است و درخواست شفاي او طلب زنده شدن مرده است هرگز درخواست شفا نمي‌كرد16.

دومين عاملي كه سبب مي‌شود تا دعاي بنده مستجاب نشود، اين است كه دعا، دعاي واقعي نيست؛ ليكن در دعا خدا را نمي‌خواند. به اين معنا كه به زبان از خدا مسالت مي‌كند ولي در دل همه اميدش به اسباب عادي يا امور وهمي است. اموري كه گمان كرده در زندگي او موثر هستند. پس در چنين دعايي شرط دوم(اِذا دعان: در صورتي كه مرا بخواند) وجود ندارد چون دعاي خالص براي خداي سبحان نيست و در حقيقت خدا را نخوانده است؛ چون آن خدايي دعا را مستجاب مي‌كند كه شريك ندارد و خدايي كه كارها را با شركت اسباب و اوهام انجام مي‌دهد، او خداي پاسخگوي دعا نيست. پس اين دو طايفه از دعا‌ كنندگان و صاحبان سوال دعاي آنان مستجاب نيست زيرا دعايشان دعا نيست يا از خدا مسالت ندارند چون خالص نيستند.

از ديگر مواردي كه علامه در بيان برآورده نشدن سريع دعا و به تاخير افتادن استجابت بيان مي‌كند چنين است: در مواردي كه اجابت دعا به طول مي‌انجامد و با موردي ديگر برآورده مي‌شود، به اين دليل است كه سائل نعمتي گوارا درخواست كرده كه اگر فورا به او داده شود، گوارا نمي‌شود لذا اجابت آن به تاخير مي‌افتد تا سائل تشنه‌تر و نعمت نام‌ برده گواراتر شود چون خودش در سوال خود قيد گوارا را ذكر كرده بود پس در حقيقت خودش خواسته كه اجابت آن به تاخير افتد. همچنين مومن كه به امر دين خود اهتمام دارد اگر حاجتي را درخواست كند كه برآورده شدن آن حاجت، سعادت او را تامين كند در حالي كه سعادت او در آخرت اوست. پس در حقيقت، درخواست او درخواست سعادت در آخرت اوست نه در دنيا به همين سبب دعايش در آخرت مستجاب مي‌شود و نه در دنيا17.

اين‌گونه پاسخگويي‌هاي علامه و اينچنين منش عقلي در مواجهه با آموزه‌هاي ديني البته ضرورت دوران ماست. ضرورتي كه نبايد به سادگي از آن گذشت و در به روي عقل و عقلانيت در گزاره‌هاي ديني بست. رويكردي كه مي‌توان آن را در انديشه علامه طباطبايي رديابي و از آن الگويي براي دينداري عقلاني استنباط كرد.

 

پي‌نوشت‌ها

1- سید‌محمد حسین طباطبایی، تفسیر‌المیزان،ج 3، ص 92

2- همان، ج 4، ص 207

3- سید محمد حسین طباطبایی،علی و فلسفه الهی، صص 73- 81

4- علامه حلی، باب حادی عشر، ص 207

5- ملاصدرا، اسفار اربعه، ج9، صص 189-200

6- مجموعه مصنفات حکیم موسس، آقا علی مدرس طهرانی، ج2، ص93

7- شیخ احمد احسایی، شرح الزیاره الجامعه الکبیره، ج4، صص45-51؛ همچنین احسایی، شرح العرشیه، صص191-198

8- ابن‌سینا، الشفا، الهیات، الفصل السابع، فصل فی المعاد، ص423

9- غزالی، تهافت الفلاسفه، ص311

10- سید محمدحسین طباطبایی، انسان از آغاز تا انجام، 119

11- سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، ص 121

12- همان، 123

13- همان، ص 431

14- همان، ص 51

15- همان، ص 45

16- همان، ص 46

17 - سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج2، صص 52-54

 


علامه محمدحسين طباطبايي آمده بود تا بر گوهر عقل ديني تاكيد كند. آمده بود تا ظرفيت‌هاي فكر اسلامي را به رخ كشد. چه آن زمان كه مباني فكر فلسفي را طرح كرد و به مقابله با انديشه‌هاي ماركسيستي پرداخت و چه هنگامي كه در كلام الهي به تامل پرداخت و تفسير قرآن نوشت، بر آن بود تا سيمايي از فكر ديني را نشان دهد.

علامه صراحتا اعلام كرده بود:«بر مسلمانان واجب است كه در حقايق دين تفكر و در معارفش اجتهاد كنند، تفكر و اجتهادي دسته‌جمعي و به كمك يكديگر و اگر احيانا براي همه آنان شبهه‌اي دست داد و مثلا در حقايق و معارف دين به اشكالي برخوردند يا به چيزي برخوردند كه با حقايق و معارف دين سازگار نبود هيچ عيبي ندارد...».

معيار و مبنايي كه علامه براي عقلانيت ديني در اختيار مي‌گذاشت، مي‌توانست در مواجهه با بسياري از پرسش‌ها به كار ‌آيد. او تمسك به قرآن و سيره نبوي و اهل بيت طاهرين(ع) را جزيي از عقلانيت ديني مي‌شمرد.

علامه در ترسيم موضوع دعا، ابتدا اين نكته را مطرح مي‌كند كه بر جهان هستي، نظمي حاكم است. همين نظم است كه سبب شده تا عالم هستي را نظام احسن بنامند. وقتي كه چنين است حتما نظام علت و معلولي بر جهان حاكم است و تخطي از آن، امري است محال. علامه اين سخن را از آن روي مي‌گويد كه به باور برخي كه معتقدند دعا تخطي از نظم عالم هستي است را پاسخ گفته باشد. علامه اما بر اين مهم تاكيد مي‌كند كه تمامي نظم اين عالم هستي به دست خداست و به هر جا و به هر نحو كه بخواهد آن را به حركت درمي‌آورد.

به باور علامه دعاي همه بندگان اجابت مي‌شود و تخلفي در اين امر نيست. به نظر او، سوال فطري از خداي سبحان هيچگاه از اجابت تخلف ندارد و دعايي كه مستجاب نمي‌شود و به هدف اجابت نمي‌رسد يكي از دو چيز را فاقد است. آن دو چيز همان است كه در جمله «دعوه الدّاعِ اِذا دعان» (بقره. 186) به آن اشاره شده است. به اين معنا كه دعا بايد حقيقتا دعا باشد نه مجازا. چراكه خداوند وعده داده كه اگر دعا كنيد حتما اجابت مي‌شود. پس دعا ‌بايد حقيقي باشد تا قطعا اجابت شود. تعبير علامه از دعاي حقيقي اين است كه:«دعاي حقيقي آن دعايي است كه قبل از سر، زبان قلب و فطرت كه دروغ در كارش نيست، آن را بخواهد؛ نه تنها زبان سر كه به هر طرف مي‌چرخد به دروغ و راست، شوخي و جدي و حقيقت و مجاز.»

از ديگر مواردي كه علامه در بيان برآورده نشدن سريع دعا و به تاخير افتادن استجابت بيان مي‌كند چنين است: در مواردي كه اجابت دعا به طول مي‌انجامد و با موردي ديگر برآورده مي‌شود، به اين دليل است كه سائل نعمتي گوارا درخواست كرده كه اگر فورا به او داده شود، گوارا نمي‌شود لذا اجابت آن به تاخير مي‌افتد تا سائل تشنه‌تر و نعمت نام‌ برده گواراتر شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون