• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4512 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۶ آبان

جايگاه علامه محمدتقي جعفري در عرصه مولوي‌شناسي و عرفان‌پژوهي در گفت‌وگو با سيد سلمان صفوي

عارفان روياروي افراطي‌گري و استثمار

محسن آزموده - صدرا صدوقي

علامه محمدتقي جعفري، تنها يك عالم ديني و روحاني حوزوي تحصيلكرده و شناخته شده ميان حوزويان نبود كه از اين حيث شايد در حوزه‌هاي سنتي، افرادي كه در فقه و اصول صاحبنظر باشند، كم نباشند. آنچه او را متمايز مي‌كرد، دامنه گسترده دانش‌ها و علايق فكري او بود. اين دانشمند فقيد، حتي در علوم سنتي حوزوي، به شاخه‌هاي كمتر مورد توجهي مثل نهج‌البلاغه‌پژوهي و فلسفه علاقه داشت و در اين زمينه‌ها، از جمله افراد صاحبنظر بود. چه اينكه از اين هم فراتر رفته و با ادبيات قديم و جديد، فلسفه‌هاي غربي و ادبيات جديد غرب مانند رمان، نمايشنامه و... هم آشنايي فراواني داشت و حتي سعي مي‌كرد گفت‌وگوهايي را ميان دو سنت ايراني- اسلامي و غربي برقرار كند. اين تنوع و تكثر حوزه‌هاي مورد علاقه او، جداي از آنكه به اين عالم شيعه، وصف علامگي بخشيده بود، باعث محبوبيتش ميان نه‌ فقط تحصيلكردگان دانشگاهي بلكه عموم جامعه شده بود؛ به گونه‌اي كه پاي منبر محمدتقي جعفري، از استادان دانشگاه تا طلاب حوزه‌هاي علميه و حتي مردم كوچه و خيابان هم مي‌نشستند و از گفتارهايش بهره مي‌بردند؛ البته به همه اينها بايد چاشني تخلق او به اخلاق اسلامي و مردم‌داري در واقعي‌ترين صورت آن را هم اضافه كرد. يكي از حوزه‌هاي علاقه‌مندي فكري متمايز علامه كه در حوزه‌هاي سنتي نه ‌فقط مهجور و مطرود كه حتي مورد تقبيح بود، توجه او به مثنوي معنوي مولاناست. علامه جعفري بر خلاف بسياري از قشريون، نه ‌فقط با عرفان و تصوف حقيقي و نمود بارز آن در مولانا جلال‌الدين آشنايي تام و تمام داشت، بلكه آن را به عنوان گوهر دينداري و يكي از راه‌هاي جدي رويكرد به ديانت رحماني در روزگار معاصر مي‌دانست. به بهانه فرارسيدن بيست و يكمين سالگرد درگذشت علامه جعفري و براي بررسي بيشتر نقش و جايگاه اين متفكر فقيد در حوزه مولوي‌شناسي و عرفان‌پژوهي، با سيدسلمان صفوي، استاد دانشگاه و رييس آكادمي مطالعات ايراني لندن كه خود از عالمان حوزوي است و تسلط ويژه‌اي بر عرفان و تصوف اسلامي و مولانا به عنوان يكي از قله‌هاي اين عرصه دارد، به گفت‌وگو نشسته‌ايم. او آشنايي ديرپايي با علامه جعفري و آثار او دارد و خود نيز آثار و نوشته‌هاي گوناگوني را در حوزه حكمت، عرفان و تصوف اسلامي به رشته تحرير در آورده و چند سال پيش هم كتاب «ساختار معنايي مثنوي معنوي» او، برنده جايزه بين‌المللي كتاب سال ايران شده است.

 

آشنايي شما با علامه محمدتقي جعفري چگونه
و از چه زماني است؟

اين فقير از قبل از انقلاب اسلامي با برخي آثار مكتوب علامه جعفري آشنا شدم. سخنراني‌هاي ايشان در ايام ستمشاهي، همچون نوري در ظلمت بود. براي اطلاع خوانندگان جوان عرض مي‌كنم كه علامه جعفري دو داماد اصفهاني متنفذ فرهنگي داشتند؛ مرحوم مهندس عبدالعلي مصحف و دكتر فضل‌الله صلواتي. علاوه ‌بر اين استاد علي‌اكبر پرورش از پيشكسوتان انقلاب در اصفهان بعد از مرحوم آيت‌الله سيد جلال‌الدين طاهري و استاد صلواتي، نقش مثبتي در معرفي علامه جعفري به جوانان و دانشجويان داشتند و با اين فقير به كرات در مورد مراتب دانش و عرفان علامه جعفري سخن گفته بودند. چهار كتاب علامه جعفري برايم جذاب بوده؛ شرح مثنوي مولانا، وجدان، حيات معقول و شرح نهج‌البلاغه. از زماني كه متوجه شدم ايشان از تلاميذ عارف عاليقدر آيت‌الله العظمي سيد جمال‌الدين گلپايگاني (قدس‌سره) بوده‌اند، انس معنوي بيشتري با ايشان يافته‌ام و برخي اوقات در عالم معنا با ايشان مباحثه دارم. يكي از دوستان اهل علم كه به اقتضاي منصبش با دكتر نورالدين كيانوري دبيركل حزب توده ايران حشر و نشر داشت، در سال ۱۳6۴ در دفتر آيت‌الله‌العظمي منتظري در قم به اين فقير گفت: كيانوري با خواندن كتاب وجدان علامه جعفري منقلب شد. در فضاي دانشگاهي قبل از انقلاب؛ مهندس بازرگان، دكتر شريعتي، آيت‌الله مطهري و علامه جعفري نقش شاخصي در شكل‌دهي انديشه دانشجويان مسلمان و پاسخگويي به نيازهاي فكري آنها داشتند. در بين اين چهار شخصيت، دكتر شريعتي و علامه جعفري علاوه‌ بر دانش گسترده اسلامي در فن سخنوري نيز استاد بودند و كلام‌شان گرم و جان‌بخش بود.

جايگاه علامه در حوزه مولاناشناسي و عرفان‌پژوهي با توجه به دو كتاب ايشان؛ شرح و تحليل مثنوي معنوي و عرفان مثبت، چيست؟

علامه جعفري از شخصيت‌هاي جهاني مشهور مولوي‌شناسي، مثنوي‌شناسي، عرفان اسلامي و فلسفه هستند. اغلب دانشجويان دانشگاه‌هاي جهان كه در حوزه‌هاي فوق تحقيقات علمي مي‌كنند به آراي ايشان مراجعه دارند. در ايران قبل از انقلاب اسلامي؛ اغلب دانشجويان و روشنفكران مسلمان از طريق تعاليم علامه با مثنوي و عرفان اسلامي مانوس شدند. در آن زمان آيت‌الله حسن‌زاده و آيت‌الله جوادي‌آملي چندان شناخته‌شده نبودند، آنها نسل پس از علامه جعفري هستند. علامه جعفري و علامه طباطبايي هم‌نسل بودند، اما علامه جعفري به خاطر حضور در دانشگاه‌ها و سخنراني‌هاي متعدد؛ در محافل دانشجويي شهرت و نفوذ بيشتري داشتند. البته علامه طباطبايي در تفسير قرآن و فلسفه درجه يك هستند، اما پيچيدگي افكار و قلم فلسفي ايشان سبب بهره كمتر دانشجويان مي‌شد، اما بين طلاب فاضل نفوذ گسترده داشته و دارند. افكار علامه جعفري در نسل بعد مثنوي‌شناسان نيز مطرح شد، بنده با پروفسور سيدحسين نصر، دكتر عبدالكريم سروش و دكتر شهرام پازوكي درباره روش تفسيري علامه در لندن و استانبول گفت‌وگو داشته‌ام.

توجه استاد جعفري به مولانا و پرداختن به او از چه جنبه‌اي صورت گرفته است؟

رويكرد علامه جعفري به مثنوي معنوي رويكرد مطالعات تطبيقي و عصري است. ايشان انديشه‌هاي مولانا را با انديشه‌هاي متفكران اروپايي معاصر مقايسه كرده‌اند كه براي نسل جديد جذاب است. از سوي ديگر كوشش ايشان، پاسخ به پرسش‌هاي انسان امروز با توجه به انديشه‌هاي مولانا بوده است. موضوع ديگر اهميت دادن علامه به روانشناسي عرفاني انسان در مثنوي مولانا است؛ لذا شرح مثنوي علامه جعفري بيشتر به يك دانشنامه علوم تربيتي شباهت دارد، تا يك شرح خالص مثنوي. شرح مثنوي ايشان با توجه به پرسش‌هاي انسان امروز به نگارش درآمده و ايشان نخواسته‌اند همه دقايق عرفاني مثنوي را بيان كنند، هرچند علم آن را داشته‌اند؛ لذا رويكرد علامه در مثنوي‌شناسي در شناخت انسان امروز از ميراث پرمغز عرفان و تصوف اسلامي، رويكردي جديد و موثر است.

اهميت شخصيتي نظير علامه جعفري، به عنوان يك فقيه و چهره حوزوي و عالم بر آمده از مدارس سنتي كه به مولوي پرداخته از چه جهت است؟

پس از حاج ملا هادي سبزواري، علامه جعفري مهم‌ترين شخصيت حوزوي است كه به شرح كامل مثنوي مولانا پرداخته است. مرحوم استاد هادي حائري، استاد فروزانفر و استاد جلال‌الدين همايي هم به مثنوي پرداخته‌اند، اما نه به اندازه علامه. از سوي ديگر شرح مثنوي علامه جعفري استمرار سنت حوزوي تعليم و تدريس مثنوي است كه با توجه به جايگاه وزين حوزه علميه از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. علامه جعفري فقيه، حكيم و عارف بودند؛ لذا شرح مثنوي ايشان نيز با توجه به جامعيت و هندسه فكري چندضلعي ايشان و محذورات حوزوي حائز اهميت است. البته شخصيت حوزوي ايشان يكي از عوامل مقبوليت شرح مثنوي ايشان نزد متدينين شد. امروز وقتي نزد علما از شرح مثنوي سخن گفته مي‌رود؛ ذهن آنها منصرف به شرح مثنوي علامه جعفري مي‌شود. اين امر به خاطر شخصيت والاي حوزوي ايشان است. براي تقريب ذهن به اين موضوع، خاطره‌اي بگويم: چند سال پيش خدمت عارف الهي حضرت آيت‌الله ناصري مشرف شدم، سخن از كتاب اين حقير در تفسير ساختاري مثنوي معنوي و تدريس مثنوي در لندن شد، ايشان گفتند: شما براساس شرح مثنوي تبريزي (علامه) درس مي‌دهيد؟ به ايشان عرض كردم كه روش تفسيري فقير؛ نقد روش گذشتگان و ارايه روشي نو براي تفسير مثنوي است. روش تفسيري اين فقير روشي نو و متفاوت از روش همه مفسران است. آنجا متوجه شدم كه از ديدگاه ايشان كه نماد حوزه علميه هستند؛ علامه جعفري در تفسير مثنوي داراي آتوريته است. پس از انتشار كتاب «ساختار معنايي مثنوي معنوي» تاليف اين فقير در لندن؛ دكتر سروش كه خود مثنوي‌شناس خبره‌اي هستند، از اين فقير سوال كردند: نظرتان درباره شرح مثنوي علامه جعفري چيست، گفتم: شرح مثنوي علامه؛ روش دانشنامه‌اي است كه افكار مولانا را با انديشه‌هاي متفكران ديگر مقايسه كرده‌اند. از سوال ايشان برمي‌آيد كه شرح مثنوي علامه جعفري كتابي است مطرح كه در نسل مثنوي‌شناس پس از ايشان نيز جايگاه درخور دارد. بايد گفت علامه جعفري با آن وزانت علمي و اساتيد برجسته نظير آيت‌الله‌العظمي خويي، آيت‌الله‌العظمي شيخ مرتضي طالقاني و آيت‌الله‌العظمي سيد جمال‌الدين گلپايگاني در جا انداختن مثنوي در محافل حوزوي و مردمي كه به علما باور دارند، نقش موثري داشته‌اند.

چرا تفسير علامه جعفري از مثنوي مولانا با استقبال مخاطبان عمومي واقع شد؟

رويكرد علامه در شرح مثنوي رويكردي نو بود، نثـر علامه در شرح مثنوي ثقيل نيست. مقايسه انديشه‌هاي مولانا با متفكران معاصر اروپايي كه نسل جوان با آن آشنا بودند، پاسخ به پرسش‌هاي انسان معاصر براساس تعاليم مولانا و معرفي اسلام حِكمي و رحماني در شرح مثنوي از جمله رموز استقبال عمومي از شرح مثنوي علامه جعفري است.

چرا در حوزه‌هاي سنتي چندان با مولانا بر سر مهر نيستند؟ براي رفع اين مشكل (اگر واقعا آن را مشكلي مي‌پنداريد) چه بايد كرد؟

جايگاه مولانا در حوزه‌هاي علميه ايران در قبل و بعد از انقلاب متفاوت است. پس از انقلاب اسلامي، از آن جهت كه موسس انقلاب امام خميني يك مرجع، حكيم و عارف بودند؛ مولانا جايگاه محبوبي دارد و انديشه‌هاي او از گفتمان‌هاي اصلي حوزوي است. مخالفين او در اقليت هستند و افكار امام خميني، علامه طباطبايي و آيت‌الله‌العظمي جوادي‌ آملي كه مفسر قرآن، حكمت و عرفان هستند، گفتمان اصلي حوزه علميه قم است. بازار نقد بايد باز باشد، نقدهاي مخالفين اسباب شهرت بيشتر عرفان و مولانا مي‌شود. چنان كه در قضيه اخير سخني كوتاه موجب نشر ده‌ها مقاله در دفاع و تبيين افكار مولانا و شمس و عرفان و وحدت وجود شد. موضوعات انديشه‌اي با فتوا قابل نقد و بررسي نيست، مخالفين اندك مولانا از ديرباز با عمق انديشه‌هاي عرفان ناب محمدي و مولانا فرسنگ‌ها فاصله داشته‌‌اند. بازتعريفِ افكار مولانا براساس قرآن حكيم و روايات معتبر از روش‌هاي مستبصر نمودن مخالفين متدين است.

هجمه به مولانا و عرفان و تصوف، تنها از سوي ظاهرگرايان سنتي نيست. بسياري از روشنفكران جديد نيز معتقدند گفتار عرفا و اهل تصوف، به عزلت‌گزيني و كلبي مسلكي و دوري جستن از دنيا و گوشه‌نشيني و نوعي بي‌تفاوتي اجتماعي - سياسي منجر مي‌شود و از ترويج اين انديشه‌ها بايد اجتناب شود. درباره اين نقد چه نظري داريد؟

پرسش خوب و آگاهي‌بخشي را مطرح كرديد. امروز براي زير سوال بردن عرفان اسلامي كه ميراث عاليقدر فرهنگ اسلامي است، بنيادگرايان و غرب‌زدگان با هم يك جبهه تشكيل داده‌اند. پاسخ ما به شبه‌روشنفكران آن است كه قدري تاريخ بخوانيد تا دريابيد جنبش اصيل عرفان اسلامي از آغاز براي تنوير افكار عمومي و مبارزه با افراطي‌گري ديني، نهضتي عليه اشرافيت خلافت اموي و عباسي بوده است. نهضت عرفان اسلامي شهيدان عالي‌مقام بسياري همچون منصور حلاج، عين‌القضات همداني، سهروردي، شيخ نجم‌الدين كبري، عطار نيشابوري، نعيمي استرآبادي، عمادالدين نسيمي، عمر مختار، شيخ حسن البنا و شيخ احمد ياسين تقديم جنبش بيداري اسلامي كرده است. نهضت عرفان اسلامي پيشقراول مبارزه با اشغال و مبارز با ظلم و استعمار بوده و در راه دفاع از استقلال ايران و جهان اسلام، شهيدان بسياري داده است. نظير نهضت عرفاني صفويه كه منجر به استقلال ايران شد و شيخ جنيد و شيخ حيدر و بسياري از سالكان طريقت صفويه در راه عزت ايران شهيد شدند. ارتش قزلباش كه در مقابل عثماني و ازبك‌ها از ايران دفاع كرد؛ ارتشي از سالكان طريقت صفويه بود. حماسه چالدران را قزلباشان سالك رقم زدند. «شيخ شامل داغستاني» عارف مشهور قفقازي در قرن نوزدهم، سال‌ها با استعمار روسيه در قفقاز مسلحانه مبارزه كرد. شيخ عبدالقادر الجزايري؛ رهبر مبارزه با استعمار فرانسوي در الجزاير در قرن نوزدهم بود. شيخ عمرالمختار، يك عارف و رهبر مبارزه ملت ليبي با استعمار اروپايي در شمال آفريقا در قرن بيستم بود كه در راه مبارزه اجتماعي عليه استعمار شهيد شد. شيخ حسن البنا موسس اخوان‌المسلمين مصر (۱۹۲۸) از عارفان معاصر طريقت شاذلي بود كه به «حارث محاسبي» و «ابي حامد غزالي» معروف است و در مصر او را از اولياءالله مي‌دانند. وي نقش مهمي در مبارزات اجتماعي مصر در قرن بيستم ايفا كرد و شهيد راه عزت و استقلال مصر و فلسطين شد (قاهره، ۱۹۴۹) و آثار حركت اجتماعي او در سراسر جهان اسلام همچنان زنده است. او در سخنراني معروف خود در موتمر پنجم اخوان‌المسلمين در ۱۹۳۸ اظهار داشت: «حقيقت راه اخوان؛ صوفيه است.» عبدالكريم الخطايي در رثاي او سروده است: «يا ويح مصر و المصريين، مما سيأتيهم من قتل البنا، قتلوا وليًّا من أولياء‌الله، وإن لم يكن البنا وليًّا فليس لله ولي. » شيخ احمد ياسين از رهبران فلسطين كه در سال ۱۳۸۳ توسط نيروهاي اسراييلي تحت فرماندهي ژنرال آريل شارون شهيد شد نيز يك عارف بود. امام خميني يك عارف بودند كه با سرنگوني بساط حكومت طاغوت در ايران؛ به مبارزه با سلطه امريكا قيام كردند. پيروزي شيخ صفي‌الدين اردبيلي و امام خميني در كسب استقلال و عزت و سربلندي براي ايران عزيز؛ در حقيقت از جانب دو عارف شامخ از سلاله امام موسي كاظم (ع) بود.

به نظر شما ضرورت توجه به جنبه ساحت عرفاني كه بزرگاني چون مولوي به آن تاكيد داشتند، در روزگاري كه با انواع گرايش‌هاي تكفيري و سلفي‌گري و قشري‌گري و ... از يك سو و گرايش‌هاي بي‌معنايي و پوچ‌گرايانه از سوي ديگر مواجه هستيم، چه اهميتي دارد و رهاورد آن براي امروز چيست؟

امروز در سطح جهاني با افراط‌گرايي ديني و ماديت‌گرايي روبه‌رو هستيم. بحران معنويت و قشري‌گرايي ديني دو خطر جدي فرهنگ بشري است كه موجب جنگ بين ملت‌ها و دوري از خداپرستي مي‌‌شود. جنگ، راه مقابله با افراط‌گرايي ديني و ماديت‌گرايي نيست. راه‌حل ريشه‌اي در مبارزه با اين دو بلاي فكري معاصر؛ معرفي جنبه‌هاي اصيل عرفان اسلامي به جهانيان است.

بايد به جهانيان نشان داد طالبان و القاعده و داعش؛ نماد فرهنگ اسلامي نيستند، بلكه حكيم فردوسي، حكيم سنايي، عطار، مولانا و حافظ نماد فرهنگ اسلامي هستند. براي نجات جهانيان از سيطره كميت‌گرايي؛ بايد آنها را به شناخت انديشه‌هاي حكمي صدرالمتالهين و شيخ اكبر محي‌الدين اندلسي دعوت كرد كه تعاليم محمدي را با زبان عقل و قلب تبيين كرده‌اند؛ كاري كه امام خميني در نامه به گورباچف انجام دادند. مع‌الاسف تلاش عده‌اي در جهت امام‌زدايي و حذف سنت فلسفي - عرفاني امام خميني از گفتمان انقلاب اسلامي است، غافل از آنكه اين فكر و اين راه سرابي بيش نيست! در جهان امروز كسي با تكفير و تفسيق و نفرت‌پراكني جذب حقيقت نمي‌شود. امروز پس از حضرت محمد(ص) مولانا شناخته‌شده‌ترين چهره مقبول اسلام در غرب است. به جاي اعزام مداح به خارج كشور بايد بهترين اساتيد حكمت و عرفان اسلامي به كشورهاي مختلف اعزام شوند تا با زبان عقل و قلب كه بين همه انسان‌ها مشترك است، با فرهنگ‌هاي مختلف وارد ديالوگ سازنده شويم. امروز عرفان ناب محمدي كه براساس ولايت اهل بيت (عليهم‌السلام) شكل گرفته راه تقريب مذاهب اسلامي و مبارزه با افراط‌گرايي ديني است. امروز حكمت و عرفان اسلامي؛ راه مبادله فرهنگي با نخبگان فكري جهان غرب است. كتاب‌هاي حكيم سيد حسين نصر كه اسلام حكمي و عرفاني را تبيين كرده‌اند، بدون كمك هيچ دولتي به اكثر زبان‌هاي زنده جهان ترجمه شده، زيرا تعاليم ايشان از اسلام، مبتني ‌بر پاسخ به نيازهاي فكري فطري بشر است و تعاليم قرآني و معصومين (عليهم السلام) را با زبان عقلي و قلبي كه مشترك همه انسان‌هاست، تبيين كرده‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون