داوطلب كنكور
يا شهروند مطلوب؟
عبدالجليل كريمپور
اين روزها موضوع مدلهاي مختلف مدارس براي آموزش بهتر در حيطه نظر صاحبان فكر است و ديدگاههاي مختلفي در باب تقسيم مدارس به دولتي و غير دولتي توسط كارشناسان ارايه ميگردد، اما موضوعي كه همچنان خلأ آن بهشدت حس ميشود و تدبيري جدي براي آن انديشيده نشده، برونداد همه اين مدارس در جامعه ما هست! دانشآموز دوازده سال از بهترين ايام زندگي خود را در محيطي ميگذراند كه بنا هست او را به سمت تخصص، جامعهپذيري، انديشهورزي و... رهنمون كند و او را به اين باور برساند كه اگر به هر دليلي نتوانست به سمت تخصصي ارزشمند رهنمون گردد كه زمينه جذبي را براي او فراهم كند و بتواند از طريق آن، زندگي خود را به پيش ببرد، حداقل بتواند از آموزههاي خود براي حضور در جامعه بهره ببرد، اما سوال جدي و قابل تامل در اين موضوع اين است كه آيا سيستم آموزشي ما توانسته شهروندي قابل قبول را براي حضور در جامعه آماده كند؟ آيا مفاهيم درسي ارايه شده در سيستم آموزش و پرورش وجهه كاربردي هم دارند؟
در پاسخ به اين سوالات بايد گفت كه متاسفانه سيستم در برنامه كاري خود، بيشتر درصدد تربيت داوطلب كنكوري است و نقطه قوت يك مدرسه ميزان قبوليهاي آن در كنكور است. تمام دغدغه دانشآموز همين است و تمام فعاليتهاي آموزشي او و همراهيهاي خانوادهاش نيز در همين راستا انجام ميگيرد. وقتي شهر كوچكمان را ملاك نظر قرار ميدهم و داوطلبان هر سالش را بالغ بر هزار نفر ميبينم، به اين نكته ميرسم كه اگر قبوليهاي داوطلبان در همه دانشگاههاي اعم از خوب و بد 200 يا 300 تا باشد براي باقيمانده دانشآموزان چه تدبيري انديشيده شده است؟ آيا دانستههاي كسبشده توسط آنها در اين مدت دوازده سال، دردي را دوا ميكند؟ آيا غير از قبوليهاي چند رشته مشهور و قبوليهاي دانشگاه فرهنگيان، زمينه جذبي براي رشتههاي ديگر وجود دارد تا دانشآموز بدون دغدغه، بدانها دل بندد! شوربختانه سيستم آموزشي ما به هيچ كدام از اين مولفهها و عوارض مربوط به آن توجهي نميكند. اين سيستم حتي در رابطه با داوطلبانش، توان برخورد با مافياي كنكور را ندارد و قافيه را بدجوري به آنها باخته است! انگار عوامل سيستم فراموش كردهاند كه وظيفهاي غير از تربيت داوطلب كنكوري دارند و بايد خيلي جديتر به اين مساله مهم بينديشند كه تربيت يك مجموعه موثر و ارزشمند، در اولويت بالايي قرار دارد، نكته مهمي كه نه كسي به آن توجه ميكند و نه دغدغه آن را دارد. پس بايد همچنان در اين انتظار بنشينيم كه روزي سيستم آموزشي ما براي همه اين دغدغهها تدبيري جدي بينديشد و دانشآموز را از بياعتمادي نسبت به خويش درآورد. دانشآموزي كه آينده برايش پيچيده و مبهم شده و چون نتوانسته داوطلبي خوب بارآيد از قافله زندگي نيز عقب مانده است كه اين وظيفه خطير، همچنان بر دوش سيستم قرار گرفته و بايد برايش راهحلي منطقي پيدا كند.
معلم جامعهشناسي