نشست «علامه طباطبايي و مساله آزادي» برگزارشد
حكمت و سياست
علامه و مسيحيت تاريخي
حجتالاسلام محمد سروش محلاتي در نشست «علامه طباطبايي و مساله آزادي» اظهار كرد: مرحوم علامه طباطبايي به عنوان يك مفسر و فيلسوف شناخته ميشود؛ اما ايشان صاحب فكر و انديشه اجتماعي و سياسي نيز هست و از اين جهت با علما و فقهاي ما تفاوتهايي دارد. مثلا در مساله حكومت، نظر علامه با علماي ديگر تفاوتهايي دارد، يكي از دلايل اين تفاوتها اين است كه علامه مطالعاتي در تاريخ اديان و مذاهب دارد كه چنين مطالعاتي در حوزه رايج نيست؛ علامه هم در اديان ابراهيمي مثل مسيحيت و هم اديان شرقي مثل آيين هندو، مطالعات گستردهاي دارد و نتايج اين مطالعات را در آثار خود مثل الميزان به تناسب منعكس كرده است. او ادامه داد: علامه در اين مطالعات به نتيجه ميرسد كه تجربه عالم مسيحيت با حاكميت كليسا، تجربه مهم و قابل بررسي است؛ 20 قرن حاكميت كليسا به اشكال مختلف، گاهي گسترده و گاهي در حاشيه تداوم داشته و ايشان بررسي ميكند كه ريشه قضيه و آثار آن چيست؟ استاد حوزه علميه قم در پايان گفت: من فكر ميكنم يكي از زواياي فكر علامه كه تا به حال كم و بيش مغفول بوده و جاي كار زيادي دارد، تجربهاياست كه علامه از دنياي مسيحيت و حاكميت كليسا گرفته، تحليل و بررسي كرده و بعد علائم سرايت اين فكر را در جامعه اسلامي نشان ميدهد به خصوص در جلد سوم الميزان كه مسيحيت و كليسا را مفصل بيان كرده است. ايشان ميگويد ما بحثمان كلامي نيست؛ نگاه ما اجتماعي است. ميخواهيم ببينيم چه عناصري از اديان و مذاهب و جوامع ديگر وارد اسلام شده و ما پذيرفتيم و به همين خاطر همان پيامدها در جامعه اسلامي هم اتفاق افتاده و ميافتد.
منظومه فكري سياسي علامه
محسن آرمين ديگر سخنران اين نشست بود كه در ابتدا گفت: هم ميتوانيم در بزرگداشت مشاهير به تجليل از آنها بپردازيم و هم ميتوانيم انديشههاي آنان را تحليل و نقد كنيم؛ اما دومي به صواب نزديكتر است و موجب زنده نگه داشتن انديشه آنها ميشود. در موضوع آزادي در انديشه فلسفي علامه، بهتر است در جايگاه آزادي را در منظومه فكري ايشان، بررسي كنيم نه آنكه مستقلا بخواهيم ببنيم علامه در مورد آزادي چه نظري دارد. وي گفت: سه مفهوم كليدي منظومه فكري و انديشه سياسي علامه عبارت است از: استخدام، دين و حكومت. درباره استخدام بايد گفت علامه انسان را يك موجود منفعتطلب ميداند كه همه چيز را براي منافع خود به استخدام درمي آورد، چه انسان و چه اشيا. علت تشكيل جامعه نيز همين استخدام ديگران است و انسانها متقابلا به دنبال استخدام يكديگر در جهت منافعشان هستند. وي افزود: علامه حكومت را يك مفهوم عرفي، عقلي و اعتباري ميداند كه كاركرد آن، كنترل جامعه و انسانهاست. بنابراين وقتي اصل تشكيل حكومت براي مديريت انسانهاست و ماهيت عقلي و اعتباري دارد، نميتوان رسالت ديگري برايش قائل شد و ماهيت حكومت را به صورت نقلي و با رسالتي آسماني تصور كرد. همچنين علامه ماموريت دين را رفع اختلاف در جامعه ميداند و البته اين رفع اختلاف توسط دين منجر به اختلاف دومي ميشود كه بايد خدا در مورد آن قضاوت كند. آرمين در بخشي ديگر از سخنانش گفت: به نظر ميرسد با توجه به طول زمان تاليف الميزان، انديشه علامه در طول تاليف دچار تغيير شده است و بيشتر نظرات سختگيرانه ايشان در موضوع آزادي در مجلدات اول الميزان است و بعدها دچار تغيير شده و آزادي انسان در انتخاب پذيرش دين را جزو احكام دين ميداند. وي در پايان به بيان نقدهاي خود پرداخت و گفت: علامه واضع قانون را خدا ميداند، نه حكومت. او هم با حكومت استبدادي و فردي مخالف است و هم با حكومتهاي جمهوري، چرا كه اكثريت مردم را معيار نميداند، چنين ديني كه براي اداره شؤون دنياي انسان آمده است بايد براي همه موضوعات انسان حكم داشته باشد و علامه همه حركات و سكنات فردي و اجتماعي انسان را موضوع احكام دين ميداند.
علامه و اعتباريات
استاد محمدجواد حجتي كرماني ديگر سخنران اين نشست بود. وي در ابتدا گفت: اجازه دهيد يك مقدمه بگويم، اين روزها همايش آيتالله طالقاني در حال برگزاري است: در مورد آيتالله طالقاني ميتوان گفت كه يك مصدقي دوآتشه او بود و مصدق را به عنوان يك رهبر سياسي ميدانست، اما همين شخصيت با آيتالله كاشاني ارتباطي نزديك داشت و تقابل افراطي ميان هواداران مصدق و كاشاني، مانع ارتباط اين دو فرد نبود، آيتالله طالقاني ميگفت: من به منزل آيتالله كاشاني رفتم، ايشان مشغول خوردن خربزه بود و به من گفت: بيسوات بيا خربزه بخور، من گفتم: آقا مواظب باشيد زير پاي شما پوست خربزه نيندازند. با نواب صفوي هم نزديك بود و حتي نواب را بعد از ترور در خانهاش مخفي كرده بود و نواب با مصدق و كاشاني اختلافات زيادي داشت اما همواره به نواب علاقه داشت و حتي بعد از شهادت هم در مورد ايشان متاثر بود. حجتي در ادامه گفت: بنده در كتابي كه در ترجمه و بسط بخشي از تفسير الميزان با نام روابط اجتماعي در اسلام منتشر كردم و علامه بر آن مقدمهاي نوشت، در فصل چهارم كتاب آمده كه علامه بين فرد و جامعه رابطه حقيقي قائل است، در مقابل حقيقات، اعتباريات است كه ذهني است و مصداق عيني و بيروني است، مانند مالكيت، زوجيت كه امري ذهني است و وجود بيروني ندارد و بينالاذهاني است. البته اعتباريات، زندگي اجتماعي ما را ميگرداند و روابط انسانها و ملتها و جوامع را شكل ميدهد، حكومت هم جزو اعتباريات است، فرد قدرت هماوردي با جامعه را ندارد. وي افزود: علامه ميگويد از نظر اسلام، جامعه اهميتش بيش از فرد است و اسلام فرد را در خدمت جامعه ميخواهد.