براي اين آخر هفته پاييزي، دو فيلم را مرور ميكنيم؛ فيلمهايي كه ميتوانند كاركردي فراتر از پر كردن صِرفِ اوقات پنجشنبه و جمعه باشند و به عنوان اثري هنري، بيننده را ساعتي به انديشيدن وادار كنند. اين فيلمها عبارتند از: «پادشاه» ساخته ديويد ميچود و «ميانه تابستان»، اثر آري استر.
پادشاه / ديويد ميچود
فيلم «پادشاه» جديدترين اثر سينمايي «ديويد ميچود» كارگردان استراليايي است، اين اثر با اقتباس از نمايشنامه هنري پنجم «ويليام شكسپير» ساخته شده است.
نمايشنامه داستان هنري پنجم «پادشاه» انگلستان را با تمركز به حوادث قبل تا بعد از نبرد «آزينكورت» از سري جنگهاي صد ساله ميان انگلستان و فرانسه بيان ميكند و به زندگي مردم در طبقات فرودست جامعه صحنههاي جنگ و زندگي درباريان ميپردازد. ديويد ميچود تمركز اصلي خود را بر تغييرات رفتاري هنري جوان بعد از رسيدن به پادشاهي و زندگي درباريان ميگذارد.
_ بعد از تبعيد هنري چهارم به فرانسه «هال» (پسر هنري چهارم) به سرپرستي ريچارد دوم
در آمد. يك سال بعد از آنكه هنري چهارم توانست به انگلستان برگردد و با كنار زدن ريچارد دوم به تخت پادشاهي بنشيند هال به عنوان شاهزاده ولز منصوب شد. پس از آن هال كه از سياستهاي كثيف پدرش براي اداره كشور به تنگ آمده بود با او در يك كشمكش سياسي قرار گرفت. پس از مرگ پدر، هال كمتجربه به ناگاه زير بار مسووليت رفت و به عنوان هنري پنجم بر تخت سلطنت نشست و كنترل كشور را در دست گرفت، او عازم جنگهاي صدساله با فرانسه شد.
پادشاهي، فضاي تاريك و گرفته دوران جنگ را با نورپردازي خاص خود و استفاده از رنگهاي تيره و همچنين زندگي فاسد درباريان را درون كاخهاي تاريك كه گويي هيچ نور و گرمايي به آنها تعلق ندارد به خوبي نشان ميدهد.
بيش از هر چيز به شخصيت هنري جوان با بازي قابلقبول «تيموتي شالامت» كه در ابتدا كاملا مخالف جنگ و خواهان صلح است اما پس از
به قدرت رسيدن غيرمنتظرهاش از اخلاقيات فاصله ميگيرد، پرداخته ميشود.
پسري كه از پدر خود به خاطر كشت و كشتار و جنگاوريهايش متنفر بود.
سكانس پلان سه دقيقهاي نبرد هنري با فرانسويان بيننده را وادار به ديدن كشتارهاي همين پسر ميكند.
اثر ديويد ميچود با آثار حماسي و جنگي همپاي خودش فاصله بسياري دارد، نه از آن نبردهاي بزرگ و خونريز با لشكريان چند هزار نفري خبري است، نه از جنگجويان هركول مانند قوي هيكل كه با صحنههاي اسلوموشن و شمشير در دست مانند الهه شكار بينقص ميجنگند. خوشبختانه نبردهاي فيلم «پادشاه» كاملا قابل باور ساخته شدند. افراد در جنگ ليز ميخورند، به زمين ميافتند، گاهي مشت و لگدهاي بيحاصل به هم ميزنند؛ همان چيزي كه احتمالا در يك جنگ تن به تن و واقعي ببينيم. هيچ اغراقي در كار نيست، البته ايرادهايي به فيلم وارد است و كاملا بينقص نيست مانند كند شدن ريتم در اواسط اثر كه ديالوگهاي قوي از شدت كسالتآور شدن آن دقايق ميكاهند و همينطور سكانس تاجگذاري هنري، قطعا هيچ پادشاهي به صورت برهنه تاجگذاري نشده است!
اما با اين حال اثر ديويد ميچود فيلم خوشساختي است و در راستاي نشان دادن قسمتي از تاريخ يك مملكت و تغييرات خلق و خو و كمرنگ شدن ارزشهاي اخلاقي يك انسان بعد از به قدرت رسيدنش خوب عمل كرده است.
ميانه تابستان/ آري استر
«ميانه تابستان» دومين فيلم بلند «آري استر» فيلمنامهنويس و كارگردان اهل ايالاتمتحده امريكاست.
«ميانه تابستان» داستان دختر جواني به نام دني است كه پدر، مادر و خواهرش را از دست ميدهد و همينطور رابطهاش با نامزدش «كريستين» در حال فروپاشي است. آنها از طرف دوست كريستين به فستيوال تابستانهاي در كشور سوئد دعوت ميشوند.
براي درك بهتر داستان فيلم ميخواهم از تجربه واقعي افرادي بنويسم كه مواد توهمزا مصرف كردهاند. عموما افرادي كه براي استفاده از موادمخدر توهمزا به دامان طبيعت ميروند تا تجربه بهتري از مصرفشان داشته باشند به اصطلاح از كلمه تريپ براي كمپشان استفاده ميكنند. موادمخدر بسته به نوعشان باعث ميشوند مغز انسان فعاليت بيشتري داشته باشد، احساسات و عواطف بيشتر، افكار مثبت از هميشه لذتبخشتر و افكار منفي از هميشه منفيتر.
معمولا افراد با استفاده از مواد روانگردان تجربه لذتبخشي دارند مانند ديدن نبض درخت، ديدن رنگها و طبيعت زنده باز شدن گلها اما اگر ذهن شما را افكار منفي تشكيل داده باشد، مواد توهمزا آنقدر اين افكار را بزرگ و بزرگ و بزرگتر ميكند و قدرت افكار منفي آنقدر زياد است كه فرد حتي با بودن در زيباترين و لذتبخشترين مناظر طبيعي هم گويي در جهنم است، به اين اتفاق بدتريپ شدن ميگويند.
اساسا داستان «ميانه تابستان»، داستان بدتريپ شدن دني است باتوجه به اتفاق بدي كه براي دني قبل از سفرش افتاده، ذهن او تنها قابليت وارد شدن به عميقترين و تاريكترين نيمه وجودش را دارد. اولين باري كه او به همراه دوستانش مواد مصرف ميكند از جمع جدا ميشود و با خودش صحبت ميكند: (نه..نه..نه..من خوبم) اين لحظهاي است كه مغز دني دقيقا بين مرز ديدن توهمات و واقعيت قرار ميگيرد و چون هنوز به بدن خودش آگاه است، متوجه هجوم افكار منفي ميشود. اين تجربه دني كاملا مشابه افرادي است كه در واقعيت هم بدتريپ شدهاند. در مصاحبه با افرادي كه بدتريپ شدهاند بارها شنيدهام وقتي به اين لحظه رسيدند براي مقابله با آن افكار منفي و دور كردنشان مانند دني شروع به صحبت كردن با خود كردهاند: (نه..نه..نه..من خوبم) اما متاسفانه هيچ راهي براي فرار از اين وضعيت نيست.
از نمونههاي ديگر تجربههاي مشابه ديدن مرگ عزيزان يا پي بردن به اينكه آشنايان همه مردهاند و فقط من زنده هستم يا تجربه مرگ نفس يا ماندن ابدي در فضايي است كه در آن، اين تجربه بد اتفاق افتاده، همانطور كه دني مرگ دوستانش را ميبيند و در آخرين مرحله افكار تاريكش براي هميشه در كمپ ميماند. فيلم آري استر از نظر من كه تجربههاي مشابه زيادي را شنيدهام، بسيار ارزشمند و بدون كم و كاست است. آري استر بسيار زيركانه بينندهاي را كه مواد مصرف نكرده است وارد دنياي توهمات منفي اين افراد ميكند و تجربهاي كاملا مشابه دراختيارشان ميگذارد. مخاطب هم از ديدن فيلم لذت ميبرد، هم وحشت ميكند و هم درك درستي از اتفاقات ندارد همه چيز كاملا واقعي تصوير شده اما واقعيت نيست.
درست است كه بيننده در مقام داناي كل است و اتفاقات بيشتري را نسبت به دني ميبيند. شايد فكر كنيد اگر اين توهمات دني است چرا شما حتي خارج از زاويه ديد دني هم اتفاقات بد را ميبينيد، زيرا آري استر كاملا هوشمندانه شما را هم بدتريپ كرده است.