• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۹ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4516 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳۰ آبان

داستان زندگي مولانا

«جلال‌الدين محمد رومي»، روايتي حيرت‌انگيز، قصه‌اي از بلخ تا قونيه، سلوك‌ عاشقانه و زندگي پرماجراي مولانا در بستري از واقعيت و افسانه. روزگار و زندگي يكي از شگفت‌آورترين عارفان جهان و عشق شورانگيز وي با گوهر خاتون، اوج زندگي عاشقانه و از دست رفتن دلدار، ديدار شگفتش با شمس تبريزي و تحول روحي او كه بس شايعه در اطرافش ساخت و بالاخره جوشش شعر از بن جانش يا رديف شدن مسلسل‌وار كلمات چون الماس‌هاي تراش خورده در كنار هم، تصويري در بستر تاريخ از روزگار تيره حمله مغولان. تلفيقي استادانه از تاريخ، داستان و افسانه كه يكي از پرشورترين عاشقانه‌ها را برساخته است.

بهمن شكوهي نويسنده اين رمان كه به زندگي مولانا پرداخته در مورد انگيزه خود از نگارش آن به خبرگزاري «ايبنا» گفته بود: رشك من به كتاب «كيميا خاتون» اثر خانم سعيده قدس باعث شد به فكرافتاده و همت كنم، كار مشابهي انجام دهم. وقتي بطور اتفاقي كتاب «كيميا خاتون» در سيدني دستم رسيد و خواندم، غبطه خوردم و نوعي برانگيختگي مثبت مرا واداشت به شكل بسيط‌تري به مولانا فكر كنم.

نويسنده اين كتاب معتقد است شناخت مولانا بدون درك و شناخت دين مولانا، بطور عام كلمه مقدور نيست. كساني كه علقه‌هاي ديني مولانا را نمي‌شناسند، در تصويرگري حقيقي او فقيرند و صد البته كساني كه قادر نباشند اشعار مولانا را بخوانند، به مراتب درك و شناخت قشري‌تري از او خواهند داشت.

نويسنده همچنان در مورد نسبت و نوع رابطه شمس و مولانا معتقد است؛

آنچه من درباره شيفتگي مولانا نسبت به شمس دريافته‌ام، اين است كه چه ما بپسنديم يا نه، قبول كنيم يا نه! بايد بپذيريم، مولانا شمس را موجودي اثيري مي‌داند؛ موجودي كه جاودانگي زوال‌ناپذيري دارد و مولانا او را «خضر نبي» مي‌نامد؛ حتي بالاي درش، بر ديوار كاهگلي حجره شكرفروشان قونيه، آ‌ن‌جا كه بار اول شمس رحل اقامت افكنده بود، مولانا نوشته بود اينجا خانه خضر نبي است.اينكه شمس پرنده است و جايي بند نمي‌شود، حكايت از بي‌قراري و شوريدگي او دارد. در رمان من روح اثيري كه گهواره جلال‌الدين كودك را تكان مي‌دهد، روح بي‌قرار بايزيد، خضر پيامبر و بالاخره شمس همه يكي است. در غزليات ديوان شمس هم مولانا شمس را موجودي اثيري مي‌پندارد. اگر بخشي از اين استعاره را به حساب صنايع ادبي، خيال‌پردازي و گره‌خوردگي انديشه و خيال بنگريم، حتي با پيراستن اين تمهيدات، بازهم مولانا شمس را خضر زمان خود مي‌داند، كه به آب حيات و جاودانگي بي‌رنج رسيده است و اين نكته دليل شيفتگي مولانا به شمس است. اما شمس هم معترف است كه در اين گمگشتگي جاودانه خود در هستي، به دنبال همزاد خود مي‌گشته، كه عاقبت آن را يافته است. از كودكي مراقب و سايه‌اش بوده، در دمشق از دور مراقبش بوده و شانزده سال صبر كرده تا به مصاحبتش برسد. تا او را مثل خود بي‌رنگ و بي‌نشان كند و با خود به ابديت زلال بي‌زوال ببرد. «جلال‌الدين محمد رومي» نوشته بهمن شكوهي براي بار چهارم به تازگي توسط موسسه انتشارات نگاه منتشر شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون