درباره شاعري شهرام شاهرختاش
تقويم تو را ميخواهد
حامد هاتف
شعر فارسي در سال 1330 نقطه عطفي را در تاريخ خود تجربه كرد. از اين سال تا اوايل دهه پنجاه، تجربه اين نقطه عطف كه البته با انتشار آثاري بسيار مهم در سالهاي پيش از 1330 هم تقويت شده بود، به ظهور شمار غريبي از شاعراني عجيب انجاميد كه آثار آنها فقط امروز، پس از نيمقرن، از سوي جامعه ادبي جدي گرفته و خوانده ميشود. سياههاي ميتوان ترتيب داد از ديدهشدههاي فهمشده، ديدهشدههاي فهمنشده و ديدهنشدههاي فهمنشده؛ سياههاي از نامهايي كه بار اصلي دستاوردهاي شعر معاصر فارسي را در كنار رنجهاي بسيار ناگزير بر دوش دارند: هوشنگ ايراني، تندر كيا، اسماعيل شاهرودي (آينده)، سيروس آتاباي، شهرام شاهرختاش، شاهرخ صفايي، علي قليچخاني، ليلا كسري، صفورا نيري، مجيد نفيسي، اورنگ خضرايي، منوچهر نيستاني، هوشنگ صهبا، غفار حسيني، هوتن نجات، احمدرضا چهكهني و... نيز نامآشناترهاي موج نو، شعر ديگر و موج ناب. در اين سالها سرانجام شاهد توجه به سه جريان اخير بودهايم، ولي در اين ميان هنوز بسيارند شاعران فراموش؛ شاهرختاش يكي از آنهاست.
شاهرختاش نخستين مجموعه شعرش، «خوابهاي فلزي» را در 1346 منتشر ميكند؛ يكسال پيش از انتشار دفتر اول «شعر ديگر» و همزمان با پا سفت كردن موج نو در شعر فارسي و البته با طرح جلدي از چنگيز شهوق. محمدرضا اصلاني اين كتاب را در اوج جواني و بينامي شاهرختاش در نشريه «بازار رشت» معرفي و نقد و تشويق ميكند. شاهرختاش در هيچ يك از دو دفتر «شعر ديگر» اثري ندارد؛ چنانكه در هيچ يك از جزوهشعرهاي الف.نون.پيام. با اين حال رفاقتش با «پيام» انتشار دومين مجموعه شعرش، «شهر دشوار حنجرهها» را با مقدمه پيام در سال 1348 در پي دارد، باز هم با طرح جلد شهوق. سومين مجموعه شعرش، «فصل غليظ گيسو»، در 1350 با طرح جلدي از بزرگ خضرايي منتشر ميشود؛ باز هم به پايمردي پيام كه اينبار شاهرختاش دستنويس كتاب را به او سپرده و به سربازي رفته است. منوچهر آتشي كه همواره پذيراي استعدادهاي جوان و معرف آنها به جامعه ادبي است، در كنار معرفي موج نابيهاي بسيار جوان در صفحات ادبي مجله «تماشا» در ميانههاي دهه پنجاه، يادداشتي هم در همان مجله در تمجيد از اين مجموعه شعر شاهرختاش منتشر ميكند.
اما 32 شعر پيوسته شاهرختاش در 1354 در شماره 52 ماهنامه رودكي چاپ ميشود و ديگر تا 1385 كه نشر ثالث «دست بر پيشاني ايام» را چاپ كند (با طرح جلدي از نظر كيفي كاملا بيربط به طرح جلد مجموعههاي قبلي شاهرختاش)، مجموعه شعري از او منتشر نميشود. در حوزه نقد و نظر، شاهرختاش از 1364 تا 1370 در صفحه ادبي روزنامه كيهان مشغول بوده؛ چنانكه در دهه پنجاه در مجله فردوسي نقد ادبي مينوشته و پيشتر، در اوايل دهه پنجاه، با نادر نادرپور در راديو در همين حوزه همكاري داشته است.
«بر پلههاي شقيقه/ زخم/ نبضان دارد/ و از انتهاي رگ/ فرسنگ/ فرسنگ/ گرگ ميگذرد.»
نيز «تقويم تو را ميخواهد/ تا/ بيهوده نميرد.»
و «نامت را چگونه فاش كنم/ كه ستاره از غصه نريزد؟»
يا «... كوچه/ -با چتر فكرهايم-/ به ستاره سفر ميكند/ به كوچه ميروم/ كه ستاره به تو نزديك است.»
اين سطرها و بندها از «فصل غليظ گيسو»، معرف شاعري است خوشفكر در تصويرسازي و آگاه به ضرورت رعايت اقتصاد زباني در شعر مدرن. شاعري كه آنقدر به تكنيكهاي تصويرسازي در شعر مدرن فارسي مسلط است كه به راحتي تصوير را در سطرهاي متعدد گسترش ميدهد و در يكي، دو تركيب اضافي جمع و فشل نميكند، و درواقع از همين جا خود را با نيما هممسير نشان ميدهد. آشنايان به شعر مدرن ميدانند كه اين كار بسيار دشوار است؛ چون ظاهرا جمع كردن بار تصوير و كپسولهكردن آن در قالب تنگ تركيب اضافي، كاملا موازي تاكيد شعر مدرن بر ضرورت رعايت ايجاز و فشردگي حداكثري ساخت شعر است- تصوري كه اغلب، در عمل، نادرستياش آشكار ميشود؛ زيرا درك قائلان به اين تصور از معناي «تصوير»، دركي كهنه است و ارتباطي به آنچه در شعر مدرن «تصوير» ناميده ميشود، ندارد.
شاهرختاش همچنين آشكارا بر وسوسه هميشگي شاعران فارسيزبان به بهرهگيري از فعلهاي ربطي و به بيان قواعد عربي، «اسميهسازي» چيره شده و اغلب فعلهايي كه در بهترين و ازكاردرآمدهترين بندهاي شعرهايش به كار برده است، چون شعر نامآشنايان موج نو و شعر ديگر، فعلهاي پويا و ديناميكند: نبضانداشتن، گذشتن، مردن، فاشكردن، ريختن، سفر كردن، رفتن و... از سوي ديگر، فضاي سمبليك كار اغلب شاعران صاحبسبك دهههاي چهل و پنجاه در كار شاهرختاش هم تشخيص دادني و ديدني است؛ چنانكه در شعر او «ستاره و كوچه و شكوفه و مه» را ميتوان حاوي گستره و منظومهاي معنايي دانست؛ در نتيجه فهم شعر او براساس يك يا دو شعر ممكن نيست: شعرها را بايد در ارتباط با يكديگر فهميد؛ ارتباطي كه از خلال آن، منظومه معنايي سمبلها تقويت و تكميل ميشود.
اينكه جامعه ادبي ايران نيمقرن چنين استعدادهايي را تعمدا حذف كرده است چندان عجيب نيست؛ همه آتشي و اصلاني نيستند. مهم آن است كه توجه تدريجي امروز به نمونههاي موفق شعر نيمقرن گذشته، حاكي از نوعي بلوغ ادبي است كه بايد به آن اميدوار بود.