جریان نواندیشی در جهان اسلام و حوزههای علمیه در عصر جدید تحولات مهمی را از سر گذرانده است. رشد شاخههای مختلف علوم انسانی در این عصر و ابداع رویکردهای نوین در نحوه مواجهه با متن (بهویژه متون مقدس) باعث ارتقاي نگاه به دین نیز شد.
از یک منظر جریان نواندیشی دینی در دوران معاصر با تفکرات و طریق سیر و سلوک سیدجمالالدین اسدآبادی آغاز شده است. البته شاید نتوان از برنامه و پروژه یک متفکر به «جریان» مراد کرد، اما وقتی این تفکر در کنار اندیشههای یاران، اصحاب و شاگردانش قرار میگیرد میتوان «جریان» بودنش را شاهد بود. به همین دلیل تفکرات سیدجمال الدین اسدآبادی در کنار منظومه فکری کسانی چون شیخ هادی نجمآبادی در ایران و دیگرانی چون محمد عبده و محمد رشیدرضا در مصر، نگاه معرفت شناختی نوینی را در حوزه اسلام سیاسی در تاریخ معاصر موجب شده است.
نسبت انديشههاي سيدجمال با عبده
این یادداشت قرار است که به شیخ محمد عبده و آرا و آثار فكري او بپردازد، اما فراموش نکنیم برای پرداختن به منظومه فکری و طریق سیر و سلوک او ابتدا نیاز است که اندیشههای سیدجمالالدین اسدآبادی را شناخته و بعد به سراغ او برویم و به تحلیل حضورش در جریان روشنفکری دینی معاصر بپردازیم و این البته نیازمند یک پژوهش مفصل است و متاسفانه مجال صفحهای در روزنامه به آن کفاف نمیدهد. هرچند که با توجه به هجمههای بسیار در این روزها علیه شخصیت سیدجمال اسدآبادی نباید از هیچ فرصتی برای پرداختن به خدمات او چشمپوشی کرد. بنابراین در این مجال اندک صرفا به یک نکته مهم در طریق سیر و سلوک سیدجمال و شاگردش محمد عبده خواهیم پرداخت و آن هم برجسته کردن سنت گفتوگو در تفکر آنان است.
گفتوگو و اتحاد اسلام
یکی از برجستهترین نقاط در منظومه فکری سیدجمالالدین اسدآبادی مساله اتحاد اسلام است. هرچند که او در عملی کردن این اندیشه توفیقی نیافت اما روش او به ماندگاری یک اندیشه کمک شایانی کرد: بهرهگیری از منطق «گفتوگو»یی برای حل مشکلات. مبنای نظریه سیاسی سیدجمالالدین اسدآبادی اصل «حریت فکر» است. این اصل به ضرورت پذیرش «دیگری» در میان مسلمانان میانجامد. تاکید بر این اصل در دورهای که پیروان فرق مختلف اسلام همدیگر را «دیگری» میدانستند، بسیار مترقی بود. بر این اساس خود سید نیز با وجودی که از فقهای تراز اول به شمار میرفت، اما اصل نواندیشی دینی و پذیرش «دیگری» را در منظومه عملی خویش به کار میبرد.
سید اعتقاد داشت که بدون همیاری و اتحاد میان نواندیشان و طیف سنتی روحانیت، اصلاح اجتماعی غیرممکن است. به این ترتیب بسیاری از مهمترین اندیشمندان، نواندیشان و فعالان اجتماعی آن دوران با سید همراه شدند و او با طیب خاطر همه آنها را در راه نیل به مقصود خود شریک کرد.
همچنین عموم شاگردان و پیروان سید در مصر در اصل برای او «دیگری» بودند، هرچند که تاکید بر مذهب برای سید محلی از اعراب نداشت و او به جای پیش کشیدن اختلافات بر اشتراکات تاکید میکرد.
نظريه مثلث گفتوگو
در نظریههای گفتوگو در دوران معاصر از سه ضلع برای «مثلث گفتوگو» بحث شده است: «من»، «دیگری» و «موضوع». میخاییل باختین نظریهپرداز مشهور روس در بحث از گفتوگو در کتاب «مسائل بوطیقای داستایفسکی» از مفهومی به نام «کارناوال» صحبت میکند. در فضایی مانند کارناوال همه با هم برابرند و هیچکس بر دیگری برتری ندارد، بنابراین گفتوگو در معنای واقعی فقط در فضای کارناوالی میتواند رخ دهد.
گفتوگو و هدف از گفتوگو
برای پیش رفتن گفتوگو نخست تاکید بر اشتراکات لازم است و دوم آگاهی به این نکته که قرار است گفتوگو به حل مشکل و معضلی بينجامد. یعنی جمود بر اختلافات گفتوگو را پیش نخواهد برد، هرچند که در گفتوگو به هیچ عنوان «من» یا «دیگری» نباید از اصول اعتقادی خود دست بکشند. روش سیدجمال برای اتحاد مسلمانان نیز چنین روشی بود. او با تاسیس انجمنهای مخفی در مصر سعی در ایجاد یک فضای گفتوگویی با هدف کادرسازی برای مقابله با استعمار و در نتیجه اتحاد مسلمانان داشت. سید در بخشی از سخنرانی خود در انجمن مخفی کوکبالشرق در قاهره چنین میگوید: «نخستین چیزی که مرا تشویق کرد تا در جرگه بنایان آزاد شرکت کنم، همان عنوان بزرگ آزادی، مساوات و برادری است که هدفش بهرهمند شدن جمعیت بشری و جهان آدمیت است که در پشت سر آن برای نابود کردن ستمکاران کوشش میكنند تا بنیاد عدالت حقیقی را استوار سازند.»
تاکید سید به شاگردان خود در آموختن منابع و همچنین اندیشههای پیروان ادیان و مذاهب دیگر را نیز باید در این راستا محسوب کرد. عبده به توصیه سید به مطالعه نهجالبلاغه پرداخت و بعدها در مصر یکی از آموزگاران و منادیان این نهجالبلاغه شد. شرح او بر نهجالبلاغه نیز منتشر شده است.
نامهنگاری با تولستوی
سنت نامهنگاری نیز یکی از روشهای پیگیری اصل گفتوگو است. نامههای بسیاری از اندیشمندان، اهالی ادبیات، هنر و... بهجای مانده که حاکی از یک سنت گفتوگوی قوی برای بیان اندیشهها است؛ گفتوگوهایی که در آن نه از تسلط یکی از نگارندگان بر دیگری خبری هست نه از حقنه کردن مطالب و اندیشهها به همدیگر و نه هیچ مولفه دیگری که منافی یک «گفتوگو» به معنای کامل کلمه باشد.
سنت نامهنگاری صرفا به ارسال اخبار یا گزارشهای سلامتی و... محدود نمیشود. در زمانهای گذشته که راههای ارتباطی چندانی در دسترس نبود، این سنت به ویژه به گفتوگوهای اشخاص با همدیگر در حوزههای مختلف اختصاص داشت..
از نمونههای درخشان میراث بهجا مانده از سنت نامهنگاری میتوان به نامههای محمد عبده به تولستوی و پاسخ تولستوی، نامههای هانا آرنت به مارتین هایدگر، کارل یاسپرس و دیگران و پاسخ آنها، نامهنگاریهای میان پل والری با پییر لوئیس و آندره ژید، نامهنگاریهای تولستوی و گاندی و نامهنگاری میان آنتون چخوف و همسرش اولگا کنیپر اشاره كرد. در میان ایرانیان نیز نامهنگاری میان صادق هدایت با دوستانش به ویژه حسن شهید نورایی مشهور است. این سنت حتی بعدها به یک روش برای نگارش رمان نیز بدل شد که از نمونههای عالی آن میتوان به «بابا لنگ دراز» نوشته جین وبستر و «رنگ ارغوانی» نوشته آلیس واکر اشاره کرد. یکی از دلایل دیگری که اندیشه گفتوگوی شیخ محمد عبده را عیان میکند، همین نامهنگاری او با تولستوی است.
آنچه عبده براي تولستوي نوشت
محمد عبده در نامه خود به تولستوی نوشته بود: «من شانس دیدن شما را نداشتهام اما از درک روح شما محروم نبودم. نور افکار شما به من هم تابیده و خورشید نظرات شما در آفاق درخشیده و روحها را روشن کرده است. خداوند به شما شناخت راز فطرت را آموخته است؛ فطرتی که مردم بر آن سرشته شدهاند و شما را موفق به شناخت هدفی کرده است که بشر به سوی آن رهنمون است. شما دریافتهاید که انسان به این جهان آمده است تا علم را رشد دهد و دست به کار شده از میوه دسترنج خود برخوردار شود؛ تلاشی که موجب ارتقای او و هم نژادانش خواهد شد. شما دانستهاید که وقتی انسان از فطرت خود دور شود چه مصیبتهایی به سراغش میآیند. در آن موقع گویی انسان از همه توانش استفاده میکند تا راحتی خود را مکدر و اطمینان خاطرش را متزلزل كند.»
عبده ادامه میدهد: «شما با کنار زدن حجابهای تقلید به دین نگاهی عمیقتر داشته و حقیقت آن را دریافتهاید. شما فریاد برآورده و مردم را به آن چیزی که خداوند شما را هدایت کرده است فرا میخوانید. شما آنچنانکه با زبان خود مردم را به خردمندی فرا میخوانید در همان حال آنان را در عمل نیز تشویق میکنید تا تصمیمهای جدید گرفته و همتشان را به کار بندند. همانطور که دیدگاههای شما مانند نوری روشن گمراهان را هدایت میکند، عمل شما نیز برای آنها مانند الگویی است که از آن تبعیت میشود. آنچنانکه وجود شما سرزنشی از سوی خداوند بر سر ثروتمندان است، درعین حال کمک حالی است برای فقرا و محرومان. شما با تحمل محرومیت و سختی توانستید به بالاترین درجات دست یابید؛ تا جایی که روسای مذاهب تصدیق کردند که شما جزو قوم گمراهان نیستید. خدا را ستایش میکنیم که روحهای ما را شیفته آثار قلمی شما کرد و از خداوند متعال میخواهیم به شما طول عمر بدهد تا بتوانیم از گفتههای شما بیشتر بهرهمند شویم و مردم را نسبت به آنچه آموختهاید بیشتر راهنمایی کنید. والسلام. محمد عبده، مفتی مصر».
پاسخ تولستوي به عبده
تولستوی نیز پس از چهار هفته پاسخ نامه عبده را به شرح زیر داد: «دوست عزیزم. نامه سرشار از ستایش شما را دریافت کردم و میکوشم هرچه سریعتر به آن پاسخ دهم. در درجه اول میخواهم به شما تاکید کنم این سعادت بزرگی بود که نصیب من شد تا با مردی روشن ضمیر ارتباط برقرار کنم؛ حتی اگر منتسب به دینی متفاوت با دینی باشد که من در آن متولد شده و رشد کردهام. زیرا من احساس میکنم ما دین واحدی داریم. به اعتقاد من این اشکال ایمان است که فرق میکند و متعدد میشود. در واقع یک دین واحد وجود دارد که همان دین حقیقی است. من امیدوارم اشتباه نکرده باشم اگر فرض را بر این بگذارم – بخصوص به دلیل نامهتان – که من به همان دینی دعوت میکنم که دین شماست. دینی که خدا را قبول کرده و شریعتی را پذیرفته است که به دنبال دوست داشتن است. دینی که از ما میخواهد کسی را به چیزی دعوت کنیم که خود دوست داریم. من به این اصل ایمان دارم و معتقدم همه اصول یک دین واقعی از همین منبع سرچشمه میگیرد. اصلی که هم در یهود بدان دعوت میشود هم در برهما یا بوداییان یا مسیحیان و مسلمانان.»
تولستوی ادامه داد: «من احساس می کنم به همان میزان که پیروان ادیان ممکن است، دچار جمود فکری شوند و افکار عجیب و خرافات در بین آنها رشد کند به همان میزان مردم نیز دچار تفرقه و تشتت میشوند و حتی بینشان دشمنیها و نزاعها در میگیرد. در مقابل به همان میزان که ادیان به سادگی بروند و پاکیزه باشند قدرت بیشتری در رساندن انسان به اهداف بلندشان دارند. اهدافی مانند یکپارچگی جامعه. همینها بود که موجب شد تا نامه شما برای من لذتبخش باشد و همینها بود که موجب شد تا من تمایل داشته باشم این پیوند را ادامه دهم. در آخر برای مثال میخواهم نظر شما را درباره یکی از مذاهب جدید و پیروانش بدانم و در پایان جناب مفتی آرزو میکنم احساسات دوستانه مرا بپذیرید. دوست شما ؛ لئون تولستوی».
مرگ عبده و توقف نامهنگارياش با تولستوي
عبده آن زمان ریاست شورای افتای مصر را برعهده داشت و درتمام دنیای اسلام به عنوان یک نوگرای دینی شهرت پیدا کرده بود. البته نامهنگاریهای بین آن دو بیش از دو نامه نیست. زیرا مرگ عبده در سال ۱۹۰۵ مجالی به او نداد که این رشته را ادامه دهد. نامهنگاریها تازه شروع شده بود و تنها محدود به یک نامه و جواب آن ماند. آن زمان این دو نفر هرکدام در دنیای خود شخصیتی برجسته داشتند. هردو در واقع در دو دنیای متفاوت زندگی می کردند که کاملا از هم جدا بود. حتی تصور این امر دشوار مینماید که چگونه افرادی از این دو دنیای متفاوت با یکدیگر نامهنگاری کرده باشند. شاید اگر این نامهنگاری ادامه پیدا میکرد شاهد یک اتفاق خجستهای در تمدن بشری میشدیم.
تاکید سید جمال به شاگردان خود در آموختن منابع و همچنین اندیشههای پیروان ادیان و مذاهب دیگر را نیز باید در این راستا محسوب کرد. عبده به توصیه سید به مطالعه نهجالبلاغه پرداخت و بعدها در مصر یکی از آموزگاران و منادیان نهجالبلاغه شد. شرح او بر نهجالبلاغه نیز منتشر شده است.
محمد عبده در نامه خود به تولستوی نوشته بود: «من شانس دیدن شما را نداشتهام اما از درک روح شما محروم نبودم. نور افکار شما به من هم تابیده و خورشید نظرات شما در آفاق درخشیده و روحها را روشن کرده است. خداوند به شما شناخت راز فطرت را آموخته است؛ فطرتی که مردم بر آن سرشته شدهاند و شما را موفق به شناخت هدفی کرده است که بشر به سوی آن رهنمون است. شما دریافتهاید که انسان به این جهان آمده است تا علم را رشد دهد و دست به کار شده از میوه دسترنج خود برخوردار شود. تلاشی که موجب ارتقای او و هم نژادانش خواهد شد. شما دانستهاید که وقتی انسان از فطرت خود دور شود چه مصیبتهایی به سراغش میآیند. در آن موقع گویی انسان از همه توانش استفاده میکند تا راحتی خود را مکدر و اطمینان خاطرش را متزلزل كند.»
جواب تولستوي به عبده: دوست عزیزم. نامه سرشار از ستایش شما را دریافت کردم و میکوشم هرچه سریعتر به آن پاسخ دهم. در درجه اول میخواهم به شما تاکید کنم این سعادت بزرگی بود که نصیب من شد تا با مردی روشن ضمیر ارتباط برقرار کنم؛ حتی اگر منتسب به دینی متفاوت با دینی باشد که من در آن متولد شده و رشد کردهام زیرا من احساس میکنم ما دین واحدی داریم... .»