محمدتقي بهار به بهانه زادروزش با نگاهي به كتاب «چهار شاعر آزادي» م.ع.سپانلو
پيامهاي پيدا و پنهان ملكالشعرا
بهنام ناصري
اگر آزادي و عدالت را به مثابه دو عنصر متلاقي در تفكر وطنپرستانه مشروطهخواهان و از جمله شاعران مشروطه در نظر بگيريم، بيشك يكي از آشكارترين تبلورهاي اين وطنپرستي در آثار محمدتقي بهار مشهود است. محمدعلي سپانلو در كتاب «چهار شاعر آزادي» ملكالشعرا را در كنار 3 نام معتبر ديگر از شاعران مشروطه قرار ميدهد و خط سير فكري، جهان شعري و تاثيرات هر يك را ميكاود. او جايي در توضيح نظرگاه خود در باب آن كتاب پژوهشي و تحليلي گفته است كه از آن چهار تن، سه تايشان حذف شدند و هر يك به گونهاي از ميان رفتند:«قزوينى در تبعيد دق كرد، عشقى به گلوله مزدوران نظميه در سال ۱۳۰۳ ترور شد و فرخىيزدى نيز در سال ۱۳۱۸ در زندان به قتل رسيد و جوري گم و گور شد كه در حال حاضر نيز مكان قبرش را نميدانيم؛ اما بهار زنده ماند.» به باور سپانلو، بهار اگرچه مانند آن سه شاعر ديگر، قرباني راه آزاديخواهي نشد اما به شيوه خود به مبارزه ادامه داد. مبارزهاي كه نويسنده كتاب «چهار شاعر آزادي» وجهي از آن را در سكوت بهار تعبير ميكند و وجه ديگر آن را در مبارزات پنهاني او عليه رژيم پهلوي ميبيند. گواه اين امر شعرهايي از اوست كه به لحاظ مضامين سياسي ممنوعه، غيرقابل انتشار بودند و به صورت پنهاني بين مردم منتشر و با استقبال عمومي روبهرو مىشدند.
به باور سپانلو، بهار سالها پس از مشروطه و 7 سال پس از به قدرت رسيدن پهلوي اول، بار ديگر به زندان رفت و گرچه در روزگار ديكتاتوري محض رضاخاني به نوعي مصلحتانديشي رو آورد اما آن مصلحتانديشي صرفا تظاهري بود لازمه زنده ماندن و نه كوتاه آمدن از عقايد و آرمانها. از منظر نويسنده «چهار شاعر آزادي» رويكرد بهار حاوي كاركرد نامتعارفي در مبارزات سياسي اوست با اين پيام كه وقتي امكان گفتن و نوشتن از عقايدت را نداري، يكي از راههاي مبارزه ميتواند تمرد حداكثري از گفتن و نوشتن باشد تا لااقل آب به آسياب حكومت وقت نريزي. به عقيده سپانلو، بهار در مقام شاعري به قاعده آرمانگرا نه تنها «هرگز آرمانش را از دست نداد» بلكه گونه تازهاي از تداوم در آرمانگرايي را هم در دورهاي بحراني از تاريخ ايران رقم زد. بنا به استدلال سپانلو، بهار جدا از اينكه در دورهاي با عملكرد سكوتآميز خود به مقاومت در برابر پذيرش عقايد غير دعوت ميكند، پيام رندانهاي هم براي نويسنده و شاعر زمانه خود دارد از اين قرار كه حتى اگر ناگزير شدي بر خلاف عقايدت بنويسي، دستكم سعي كن آثار اجبار در آن محسوس باشد.
مهم نيست كه تحليلهاي سپانلو در مورد بهار تا حدي همراه با تخفيف در قبال روحيه مصالحهكار شاعر به نظر ميرسد، مهم اين است كه 68 سال پس از مرگ او، امروز در صدوسيوسومين زادروزش بتوانيم اين شاعر، نويسنده، تاريخنگار و سياستمدار معاصر را از منظري پديدارشناسانه ببينيم. پديدهاي متعلق به تاريخ معاصر فرهنگ و سياست در ايران كه مردمي بودنش در مقام سياستمدار را ميتوان به ظرفيت قابل اعتناي سينهبهسينه شدن بعضي از شعرهايش نزد ملتي پيوند زد كه قاطبه آنها در زمان سرايش شعرها هنوز سواد خواندن نداشتند.