كوتاه درباره مصطفي رحماندوست به مناسبت بهبود حالش
رسيده بود بلايي ولي به خير گذشت
امير مهنا
اگر بخواهيم همه كتابهاي مصطفي رحماندوست كه البته در رديف بهترينهاي ادبيات كودك و نوجوان هم قرار دارند، نام ببريم، مثنوي هفتادمن كاغذ ميشود. امروز به اين جهت سراغ رحماندوست رفتهايم كه او چند روز پيش دچار سكته قلبي شد اما خبر خوب براي دوستداران آثار او اين است كه حال استاد خوشبختانه رو به بهبود است.
همسر مصطفي رحماندوست در اين باره گفته كه «در حال حاضر وضعيت جسماني رحماندوست مساعد است و امروز او را از بيمارستان به خانه منتقل كرديم. آذر رضايي درباره وضعيت همسرش اضافه كرده كه روز سهشنبه (۱۲ آذر ماه) وضعيت جسماني آقاي رحماندوست دچار مشكل شد و ما او را به بيمارستان نيكان منتقل كرديم و متوجه شديم كه دچار حمله قلبي شده است. تا به حال يك رگ اصلي و دو شاخه فرعي تحت عمل آنژيو قرار گرفته و در حال حاضر وضعيت جسماني او مساعد است.» گفتني است كه مصطفي رحماندوست تا به حال بيش از ۱۵۰ اثر در بخشهاي مختلف شعر، داستان و ترجمه براي كودكان و نوجوانان منتشر كرده و يكي از فعالان فرهنگي است كه تيراژ كتابهايش از مرز
5.5 ميليون نسخه گذشته است. به باور بسياري از منتقدان حوزه ادبيات كودك و نوجوان، رحماندوست از آن جمله چهرههايي است كه راه و رسمش را با تيزهوشي در زندگي انتخاب كرده، زيرا موفقيت روزافزون او در اين حوزه، نشان از استعداد ذاتي او در سرودن و نوشتن براي كودكان است و تقريبا هيچ حرفه ديگري را نميتوان برايش متصور بود. پيوند ذهنيت شعري رحماندوست با ذهنيت كودكان و نوجوانان
به گونهاي است كه بسياري از كارهايش گويي در ذهنيت چند نسل حك شده است.
رحماندوست در جايي درباره چگونگي كشف استعداد خود در اين زمينه گفته است: «كلاس پنجم دبستان بودم كه فهميدم ميتوانم شعر بگويم. بعد از نيمه شبي از خواب بيدارم كردند كه به حمام برويم. هفتهاي يك بار شبها به حمام ميرفتيم، چون حمام محله ما روزها زنانه بود. بوق حمام را كه ميزدند از خواب بيدارمان ميكردند و با چشمهاي خوابآلوده كوچههاي تاريك را بقچه به بغل
پشت سر ميگذاشتيم تا به حمام برسيم. در حمام كار ما بچهها كمك كردن به بزرگترها بود: سرِ يكي آب ميريختيم، پشت آن يكي را كيسه ميكشيديم و آن شب هم به دستور پدر، مشغول كمك كردن به بندهِ خدايي بودم كه بسيار ضعيف و لاغر بود. پوست و استخواني بود و ستون فقراتش را ميشد شمرد. تعجب كردم. علت لاغري بيش از حدش را پرسيدم. از روزگار ناليد و بيماري طولاني و اينكه مسافر است و بايد به شهرش برگردد. آمده بود تا تن و بدني بشويد. به خانه كه برگشتم نتوانستم بخوابم. سعي كردم شرح رنج آن بندهِ خدا را بنويسم...» اميد آنكه خالق بهترين آثار براي كودكان و نوجوانان سلامت كامل خود را بازيابد و بازهم براي اين گروه سني دست به قلم ببرد.