نگاهي به كتاب « تفكر چين باستان و قدرت چين مدرن»
محمد حيدري
انسان چه تفاوت بزرگي ميتواند ايجاد كند، بهويژه اگر رهبر كشور باشد! اين جمله خلاصه بحث يان شوئهتونگ است در كتاب «انديشه چين باستان و قدرت چين مدرن» كه بهتازگي به قلم دكتر ابوالفضل علماييفر به فارسي ترجمه و انتشارات علمي فرهنگي آن را منتشر كرده است. يان شوئهتونگ در اين كتاب هم، راهنمايي معقول و اساسي به دست ميدهد درخصوص هنر حكومتداري بههمراه مخاطرات و فرصتهايي كه رهبران سياسي و تصميمگيران با آنها روبرو هستند و هم تلاش دارد تا ريلهاي فكري و انديشهاي مناسبي براي قدرتيابي چين و چگونگي باورمند كردن آن در قالب ايجاد يك مكتب چيني در روابط بينالملل ارايه دهد. از نگاه يان: چين به عنوان يك قدرت بزرگ، وضعيتي متفاوت از كشورهاي كوچك و متوسط داشته و به همين دليل بايد چشمانداز اقتصادي و سياسي بينالمللي خاص خود را داشته باشد. از نظر وي روندهاي موجود در امور و روابط بينالملل نشان ميدهد كه هر قدرت بزرگي همواره فهم خاص خود از سياست بينالملل را داشته و تنها تفاوت موجود در آن است كه برخي از كشورها اين امر را به صورت غيرسيستمي انجام داده و برخي سيستميك. لذا يان شوئه تونگ هم در همين زمينه تلاش دارد تا چشمانداز، تجارب و فهم چين از سياست بينالملل را با رجوع به ريشههاي تاريخي و فرهنگ باستان چين، استخراج كرده و آن را به عنوان بستري براي كمك به ساخت «مكتب چيني» روابط بينالملل قرار دهد. البته اين واقعيت را بايد بيان داشت كه تلاش و دغدغه ايشان براي كمك به ساخت يك رهيافت و مكتب چيني و چگونگي ساخته و پرداخته كردن اين مهم، تلاشي نبوده است كه در خلأ شكل گرفته باشد بلكه اين تلاش نظري آقاي يان شوئه تونگ در واقع محصول دو فرآيند و نياز استراتژيك در چين امروز بوده است. اولين نياز استراتژيك به پوياييهاي دروني ديسيپلين روابط بينالملل در چين و ضرورت تكامل اين ديسيپلين در چين و متفكرين روابط بينالملل در اين كشور مربوط ميشود و دومين نياز هم به ضرورت ارايه يك فهم جديد مبتني بر قدرتيابي چين، ظرفيتهاي كنش جديد اين كشور و ضرورت باورمند كردن آن براي جامعه بينالملل برميگردد. اين كتاب از سه بخش اصلي و چند پيوست تشكيل شده است. بخش نخست شامل سه مقاله است از يان شوئهتونگ در باب انديشه سياسي چين در دوران باستان. بخش دوم شامل سه نقد به ديدگاه يان است و بخش آخر نيز پاسخ يان به اين انتقادات. يان در اين كتاب با كندوكاو در انديشههاي متفكران چين باستان ايدهها و بينشهاي ارزشمندي براي غنيكردن نظريه معاصر روابط بينالملل به دست ميدهد. بااينهمه، محور فلسفي و فكرياي كه انديشه چين باستان حول آن ميچرخد، قدرت سياسي است. درحالي كه نظريهپردازاني نظير پل كندي، عوامل اقتصادي را علت اصلي فراز و فرود قدرتهاي بزرگ ميدانند، يان ميگويد متفكران چين باستان بر ويژگيهاي رهبري سياسي تأكيد ميكنند و آن را عامل اصلي و تعيينكننده فراز و فرود كشورها ميدانند. او بر اين باور است كه از ديد متفكران چين باستان، قدرت سياسي هسته قدرت ملي كشورهاست كه رهبري سياسي شالوده آن و انتخاب افراد شايسته، كاردان و سرمشق، ضمانت آن را تشكيل ميدهند. يان در تحليل خود توأمان هم قدرت اقتصادي و هم قدرت سياسي را مهم ميشمارد؛ نه اين را دست كم ميگيرد و نه آن را نوشدارو ميخواند. منظور يان اين است كه يك كشور براي اينكه در نظام بينالملل قدرتمند باشد بايد توأمان از هردو مولفه قدرت اقتصادي و سياسي برخوردار باشد، چراكه ايندو مكمل هم هستند. يان با برشمردن گامهاي اساسي كه يك كشور بايد بردارد تا در نظام بينالملل حرفي براي گفتن داشته باشد، نقش ايدهها را مهمتر از همه ميداند. يان هوادار پروپاقرص شايستهسالاري است. او درخصوص جوامعِ شايستهسالار بر اين باور است كه: اگر در منطقه كشاورزي دو هزار سال پيش موفقيت يا ناكامي در خيزش يك قدرت بزرگ توسط انسان لايق تعيين ميشد. دو هزار سال بعد، توسعه دانش اقتصادي امروزه نيز توسط افراد با استعداد تعيين ميشود. از اين روي ميتوانيم فرض كنيم كه عامل تعيين كننده موفقيت يا ناكامي خيزش قدرت، امروزه توسط انسان بااستعداد تعيين ميشود. ايالات متحده امريكا نيز موقعيت هژمونيك حال حاضر خود را به وسيله سياست جذب افراد با استعداد خارجي و غير بومي به دست آورده است. نكته دوم آن است كه سرعت اصلاحات سريع باشد. امكان آن باشد كه مقامات دولتي نالايق به سرعت از كار بركنار شوند، به اين ترتيب احتمالا از انبوه تصميمات اشتباه كاسته ميشود. اين مساله در ارتباط با تمام سياستمداران و مقامات رسمي كاربرد دارد اگر آنها به هر دليلي توانمندي خود براي گرفتن تصميمات درست را از دست دادند، نظير اينكه توسط قدرت فاسد شدند، دانش آنها از روزآمدي خارج شد، زوال عقل يافتند، دچار زوال توانمندي فكري، ذهني و سلامت جسمي شدند، يك سيستم ايجاد شود كه توسط آن مقامات بتوان در زمان مقتضي از كار بركنار و فرصت براي افراد لايق جهت جايگزيني آنان وجود داشته باشد و خطاهاي سياسي بتواند كاهش يابد و بهطور نامحدودي قدرت سياسي افزايش يابد. يان به رهبران گوشزد ميكند كه تنها آن دسته از كشورها كه در رهبري سياسيشان از درجه بالاييازمسووليتپذيري برخوردارند و پايبند شايستهسالارياند، قادرند در فضاي جديد جهاني حرفي براي گفتن داشته باشند و شأن خود را در نظام بينالملل ارتقا دهند. كتاب انديشه چين باستان، قدرت چين مدرن بهدرستي نشان ميدهد كه رهبران، با رهبري سياسيشان، چگونه ممكن است كشورشان را گرفتار فقر و فلاكت كنند، آن را از شأن و شوكت بيندازند و از آن كشوري ورشكسته براي نسلهاي آتي بهجا بگذارند؛ يا اينكه برعكس، اوضاع كشورشان را بهبود بخشند، شأن آن را ارتقا دهند و بدينترتيب، نام خود را در تاريخ ماندگار كنند.
در ميان رهبران معاصر چين، مائو زدونگ نمونه رهبري است كه تمام انرژي كشور را صرف مبارزه با امپرياليسم كرد كه حاصل آن فقر و فلاكت مردم چين بود. دنگ شيائوپينگ نيز نمونه رهبري است كه تمام آن انرژي را، صرف آباداني و توسعه چين كرد و حتي از امريكا در راه توسعه چين بهره گرفت كه حاصل آن تبديلشدن چين به اقتصاد دوم جهان بود. بله، انسان تفاوت بزرگي ميتواند ايجاد كند، بهويژه اگر رهبر كشور باشد.