ايستادن پاي آرمان ها
نيوشا طبيبي
۱- در سختيها و گرفتاريهاست كه ارزش دوستي و رفاقت معلوم ميشود. در هنگامه سختي و روزگار تنگي است كه محبت عيار سنجش ميخورد و حد و اندازه و حقيقت آن آشكار ميشود. در اين روزهايي كه سختي و تعب و مشكلات و البته گراني و فشار معيشت بر دوش بسياري از مردم افتاده...
اگر كسي از كشور نبُرد و پاي ميثاق خود با ميهن بايستد و زبان و قلم را به بدگويي و گلهگذاري باز نكند البته سزاوار ستودن است. در وقت سختي است كه صحت ادعاها آشكار ميشوند. اگر كسي متحمل رفتار نابهنجاري از سوي برخي مسوولان شد يا گمان برد كه با او به طريقه عدل و انصاف رفتار نشده و باز هم از عشق به آينده و فردا و اتحاد ملي و منافع جمعي سخن گفت بايد او را بر سر نهاد.
۲- هر چه به زمان انتخابات نزديكتر ميشويم آنچه بيش از پيش فراموش و ناديده گرفته ميشود، ايران است. ناگهان فضا به شدت دو قطبي و چند سويه ميشود. دو گروه اصلي و چند گروه فرعي، دوستان سابق، دشمنان امروز ميشوند. افرادي كه از اول انقلاب و حتي پيش از آن با هم سابقه رفاقت دارند، در تسخير سفارت امريكا، در جنگ عليه تجزيهطلبان و در دفاع مقدس دوشادوش يكديگر براي اين سرزمين و آرمانهايش جنگيده بودند، ناگاه شمشير به روي هم ميكشند، يكديگر را رسوا ميكنند و دشمن را شاد. گويي از ياد بردهايم كه انقلاب كرديم تا مردمسالاري ديني و اخلاقمدار را به دنيا معرفي كنيم. پنداري از ياد بردهايم كه قرار بود در انتخابات به جاي تهمت و وعده دروغين و ناسزا گفتن به يكديگر، بر سر خدمت بيشتر كردن و پاكدستي و سادهزيستي و حقيقتگويي رقابت كنيم. شرمندهام كه بگويم ما هم شبيه دموكراسيهاي امريكايي شدهايم. به برادر ديني و هموطن خود تهمت ميزنيم، ناسزا ميگوييم، به جاي نقد كردن فحش ميدهيم و آنچه فراموش ميشود «ايران» است و منافع ملي و البته اخلاق.
انتخابات از هر نوع آن براي قوام و دوام ملت و نظام است. براي آنكه ايران، آينده بهتري داشته باشد و با تكيه بر عقل جمعي راه صواب بپيمايد سراغ صندوقهاي راي ميرويم اما «از قضا سركنگبين صفرا فزود» و انتخابات به جاي آنكه مايه همبستگي ملي شود سبب دوري اركان ملت و دولت از يكديگر، ايجاد صفبنديهاي جديد، بروز كينههاي نو و عميقتر شدن كدورتها و تاريكيها ميشود. برادران بياييد بر سر مفهومي به نام ميهن توافق كنيم و در قول و فعل حرمت آن را پاس بداريم.
۳- روزنامهنويسها و دستاندركاران رسانههاي مختلف از صدا و سيما گله دارند. آن را به شوخي و جدي «رسانه ميلي» نام گذاشته و داغ جانبداري و نگاه جناحي بر پيشانيش كوبيدهاند. هر دو جناح اصلي سياسي كم و بيش از نحوه عملكرد رسانه اصلي كشور در مقاطع مختلف گلهمند بودهاند. در رد يا اثبات آن حرفي ندارم. اما پرسش مهمي وجود دارد: ما به عنوان روزنامهنويس چقدر در نوشتهها و تحليلهايمان منافع ميهن را به حساب ميآوريم و نگاهمان از تحليلهاي جناحي و حزبي فراتر ميرود؟ چقدر نسبت به مردم احساس مسووليت داريم و مراقبت ميكنيم كه مبادا حرفي بزنيم يا كلمهاي بنويسيم كه بر بيمهري روزافزون در جامعه دامن بزنيم؟ اگر رسانه ملي به آن مفهومي كه خوشايند ماست در اين راه قدم برنميدارد، آيا هيچ روزنامهاي حاضر است از منافع حزبي و جناحي و گاه اقتصادياش بالاتر برود و نگاهش ملي و ميهني شود و آنچه را به صلاح واقعي ملت و كشور است بيآنكه نظري به منافع گروه خود داشته باشد، بگويد؟ دقيقتر بگويم آيا روزنامه و رسانهاي داريم كه صداي ملي باشد و نقش رسانه ملي را به عهده بگيرد؟ [ ...]