كوتاه درباره غلامرضا بروسان به بهانه سالروز تولدش
شاعر لحظهها و عاطفهها
رسولآباديان
«حرف كه ميزني انگار/ سوسني در صدايت راه ميرود/ حرف بزن/ ميخواهم صدايت را بشنوم/ تو باغبان صدايت بودي/ و خندهات/ دسته كبوتران سفيدي/ كه به يكباره پرواز ميكنند/ تو را دوست دارم/ چون صداي اذان در سپيدهدم/ چون راهي كه به خواب منتهي ميشود/ تو را دوست دارم/ چون آخرين بسته سيگاري در تبعيد/ تو نيستي/ و هنوز مورچهها/ شيار گندم را دوست دارند/ و چراغ هواپيما/در شب ديده ميشود/ عزيزم/ هيچ قطاري وقتي گنجشكي را زير ميگيرد/ از ريل خارج نميشود/ و من/ گوزني كه ميخواست/ با شاخهايش قطاري را نگه دارد»؛ نگفته پيداست شاعري كه بتواند چنين شعري درخشان در حوزه ادبيات مدرن بسرايد، يك شاعر ذاتي است.
غلامرضا بروسان گرچه زود از ميان ما رفت، اما روح شاعرانه و سركشش هنوز هم خودنمايي ميكند و كارهايي كه از دل و جانش تراوش كرده بودند، خوانندههايي فراوان دارند. بروسان شاعري است كه خيلي راحت شعر ميگويد و براي كشف جهاني از شعر، راه دوري نميرود. هنر بروسان در اين است كه با استفاده از كمترين كلمات و موجزترين عبارات، شعرهايي سروده كه او را به عنوان شاعري صاحبسبك معرفي كردهاند. صاحب مجموعهشعرهايي چون «احتمال پرنده را گيج ميكند، يك بسته سيگار در تبعيد، مرثيه براي درختي كه به پهلو افتاده است و...» است. حالا ديگر به عنوان شاعري مطرح است كه اگر اجل امانش ميداد بدون شك به يكي از بزرگان در اين حوزه تبديل ميشد. براي آشنايي بيشتر با جهان شاعرانه بروسان دو شعر او را با هم مرور ميكنيم: « تو را در كوهستان به خاطر ميآورم/ به هنگام در به دري باد/ وقتي پلي را از جا ميكند/ در اتاقي كوچك، به اندازه كف دست/ و پرچمي كه پاييز را دشوار كرده است/ تو را به هنگام باريدن باران/ حلزوني كه بيهوده برگي را مرطوب ميكند/ تو را در مه/ وقتي كه به رود نزديك ميشود/ چون پيغامي خونين به خاطر ميآورم/ و سنگها/سعي ميكنند خونت را پنهان كنند» يا: «اگر تو بخواهي/ مورچهاي را از خانهاش دور ميكنم/ و گرسنگي را به دنيا برميگردانم/ دستم را تا آرنج در دهانم فرو ميبرم/ و خودم را/ چون پيراهني پشت رو ميكنم». همانگونه كه از ساختار اين دو شعر پيداست، آنچه بيشتر براي شاعر مطرح است، وجه خيالانگيزي و تاثيرگذاري كلام است. بروسان شاعري است كه هر لحظه را به عنوان لحظهاي شاعرانه مشاهده ميكند و روح و روان مدام جستوجوگرش هرگز نميتواند خود را از ارايه تصاوير بكر در قالب كلمه رها كند. شعرهاي بروسان را ميتوان در رده شعرهاي عاطفي قرار داد، اما جهشهايي كه او از اين گونه سرودن به اعماق وجود پرسشگر مخاطب ايجاد ميكند بحثي كاملا مجزا و قابل بحث است.
بروسان شاعري بود كه وجودي ناآرام داشت و بر همين اساس از همان ابتدا در مركز توجه شاعران و منتقدان جدي ادبيات قرار گرفت.