در فوريه 1947 هري ترومن، رييسجمهور وقت امريكا به همراه مشاورين ارشد خود در حوزه سياست خارجي جرج مارشال و دين اچسون و چند تن ديگر از رهبران كنگره در نشستي با يكديگر گفتوگو كردند. موضوع اين نشست برنامه دولت براي كمك به يونان عليه يك شورش كمونيستي بود. پس از آنكه مارشال و اچسون برنامه خود را طرح كردند، آرتور وندنبرگ، رييس وقت كميته روابط خارجي سنا با احتياط حمايت خود را از برنامه آنها اعلام كرد. او به رييسجمهور گفت: «تنها راهي كه شما را به آنچه ميخواهيد ميرساند، سخنراني كردن و ترساندن ديگران از كشورمان است.»
چند ماه بعد ترومن دقيقا همين روش را اجرا كرد. او از جنگ داخلي يونان براي سنجش توانايي امريكا براي مقابله با كمونيسم بينالملل استفاده كرد. اچسون در دفاع از گفتمان ترومن مبني بر كمك به برقراري دموكراسي در هر مكان و زمان، در خاطرات خود اذغان داشت اين دولت كاري كرد كه استدلالش - حتي اگر غلط هم بود - از «حقيقت» هم درستتر به نظر برسد.
اين اتفاق بسيار شبيه به بحث امروز امريكا در مورد چين است. اكنون هر دو حزب چپ و راست، تشكيلات نظامي و رسانههاي جريان اصلي همگي موافقند كه چين چه از نظر اقتصادي و چه استراتژيك، تهديد مهمي عليه امريكا محسوب ميشود و سياست واشنگتن در قبال پكن با شكست روبهرو شده است و امريكا براي مهار آن به يك استراتژي جديد و قويتر نياز دارد. اين اتفاقنظر در امريكا افكار عمومي را به سمت يك خصومت غريزي تغيير داده است: بر اساس يك نظرسنجي 60 درصد امريكاييها اكنون ديدگاه نامطلوبي نسبت به چين دارند. اما نخبگان واشنگتن كاري كردند كه نظريهشان از «حقيقت» هم درستتر به نظر برسد. ماهيت چالش چين بسيار متفاوتتر و پيچيدهتر از چيزي است كه كمپينهاي هراسآفريني به تصوير ميكشد. دولت واشنگتن در مهمترين مساله سياست خارجي خود در چند دهه آينده، خود را براي شكستي پرهزينه آماده ميكند.
چين در طول 5 سال گذشته، ميزان كنترل سياسي و اقتصادي خود را بر مردم تشديد كرده است. اين كشور در خارج نيز به يك رقيب و در برخي كشورها به حريف امريكا مبدل شده است. اما سوال استراتژيك مهمي كه امروزه براي امريكاييها پيش ميآيد اين است كه آيا اين واقعيتها چين را تبديل به تهديدي جدي ميكند؟ اين تهديد تا چه حدي پيش ميرود و چطور بايد آن را از بين برد؟
عواقب بزرگنمايي خطر شوروي بسيار گسترده بود: سوءاستفاده از درآمدهاي ناخالص داخلي در طول دوره مك كارتي؛ رقابت بر سر تسليحات هستهاي خطرناك؛ جنگ طولاني، بيهوده و ناموفق در ويتنام؛ و ديگر مداخلات نظامي بيشمار در كشورهاي جهان سوم. اگر امروز چالش چين به درستي درك نشود، عواقب آن بسيار گستردهتر خواهد بود. امريكا در خطر بر باد دادن دستاوردهايي است كه در طول 4دهه تعامل با چين به سختي به دست آورده است. اين اتفاق پكن را به اتخاذ سياستهاي مقابلهاي تشويق ميكند و دو اقتصاد بزرگ جهان را به سمت درگيري خطرناكي ميبرد كه ميزان و وسعت آن مشخص نيست و قطعا منجر به سالها بيثباتي و ناامني خواهد شد. جنگ سرد با چين احتمالا بسيار طولانيتر و پرهزينهتر از شوروي خواهد بود و نتيجه آن نامعلوم است.
تعامل از بين رفته
هنري كيسينجر، سياستمدار و ديپلمات امريكايي معتقد است كه واشنگتن از سال 1945 با اشتياق زياد و پشتيباني هر دو حزب خود تمامي كوپنهاي مهم نظامياش را - در كره، ويتنام، افغانستان و عراق - خرج كرده است. او ميگويد: «و سپس با گسترش جنگ، حمايتهاي داخلي از بين رفت و خيلي زود هركس به فكر پيدا كردن راهي براي خروج – از جنگ - افتاد.»
امريكا بايد براي اجتناب از عقبگرد در مسير خود فرضيات خود را در خصوص چين نوين به دقت بررسي كند. اول اينكه سياست تعامل با چين شكست خورده است چرا كه اين سياست «نتوانست توسعه داخلي و رفتار خارجي چين را تغيير دهد.» دوم، در حال حاضر سياست خارجي پكن مهمترين تهديد عليه منافع امريكا محسوب ميشود و همينطور نظم بينالمللي مبتني بر قوانيني كه واشنگتن از سال 1945 به بعد براي خود ساخته است. مايك پومپئو، وزير امور خارجه دولت امريكا پا را از اين هم فراتر گذاشته و ميگويد «حزب كمونيست چين يك حزب ماركسيست- لنينيست است كه تمركز آن بر مبارزه و سلطه بينالمللي است.» و سوم اينكه، سياست تقابل فعالانه با چين نسبت به ادامه رويكرد قبلي بهتر با خطرات مبارزه ميكند.
اين اتفاق نظر دو حزبي در پاسخ به تغييرات مهم و نگرانكننده در چين به وجود آمد. از زماني كه شي جينپينگ به عنوان رهبر چين انتخاب شده است، روند آزادسازي اقتصادي اين كشور كند شده و اصلاحات سياسي آن- هرچند محدود- روند معكوس پيدا كرده است. اكنون چين در خارج از خانه جاهطلبتر و مدعيتر به نظر ميرسد. اين تغييرات واقعي و نگرانكنندهاند. اما چطور ميتوانند سياست خارجي امريكا را تغيير دهند؟
ارايه يك پاسخ موثر نيازمند درك واضحي از سياست امريكا در قبال چين است. چيزي كه در اين اتفاق نظر جديد وجود ندارد اين است كه در طول تقريبا 5 دهه از زمان آغاز روابط امريكا با پكن در دوره ريچارد نيكسون، رييسجمهور وقت، سياست واشنگتن در قبال چين هيچگاه صرفا تعاملي نبوده، بلكه تركيبي از تعامل و بازدارندگي بوده است. در اواخر دهه 70 ميلادي سياستگذاران امريكايي به اين نتيجه رسيدند كه وارد كردن چين به سيستم سياسي و اقتصادي جهان بهتر از بيرون نگه داشتن آن در حالت ناراحت و آشفته است. اما واشنگتن با حمايت دايم از ديگر قدرتهاي آسيايي - مانند فروش بيوقفه سلاح به تايوان- وضعيت را بدتر كرد. اين رويكرد، گاهي با نام «استراتژي مصونسازي» شناخته ميشد و تضمين ميكرد كه با گسترش نفوذ چين، قدرت آن همواره تحت نظر قرار دارد و همسايگان آن ميتوانند احساس امنيت كنند.
در دهه 90 ميلادي در حالي كه ديگر دشمني به نام شوروي وجود نداشت، پنتاگون هزينههاي خود را كاهش داد، پايگاههاي خود را تعطيل كرد و از تعداد نيروهاي نظامي در كشورهاي مختلف جهان كاست به جز كشورهاي آسيايي. سياست آسيا- پاسيفيك 1995 پنتاگون كه با نام «ابتكار جديد» شناخته شده بود، درباره ايجاد يك ارتش قوي در چين و روياهاي اين كشور در حوزه سياست خارجي هشدار داد و اعلام كرد كه امريكا از حضور نظامي خود در منطقه نميكاهد. در عوض، حداقل 100 هزار نيروي نظامي امريكايي براي آينده قابل پيشبيني در آسيا باقي خواهند ماند. فروش سلاح به تايوان به منظور ايجاد صلح در تنگه تايوان ادامه خواهد يافت ؛ هدف امريكا منع پكن از اعمال فشار عليه اين جزيره خودگردان بود كه دولت چين سعي داشت آن را بخشي از كشور خود كند.
«رويكرد مصونسازي» مورد حمايت رهبران هر دو حزب امريكا بود. دولت جورج بوش، رييسجمهور اسبق ايالات متحده، سياستي را كه سالها مورد قبول هر دو حزب بود ملغي كرد و هند را به عنوان يك قدرت هستهاي پذيرفت. دليل اصلي اين تصميم، اعمال كنترل بيشتر بر چين بود. امريكا در دولت باراك اوباما ميزان بازدارندگي خود را در برابر چين بيشتر كرد و از طريق توافقهاي نظامي جديد با استراليا و ژاپن ردپاي خود را در آسيا نمايانتر و روابط خود را با ويتنام نزديكتر كرد. چنين چيزي هدف پيمان تجاري اقيانوس آرام نيز بود. اين پيمان طراحي شده بود تا سكوي اقتصادي باشد براي كشورهاي آسيايي تا بتوانند با استفاده از آن در برابر سلطه تجاري چين مقاومت كنند. (دولت دونالد ترامپ، رييسجمهور فعلي امريكا اوايل سال 2017 از اين پيمان خارج شد.) اوباما در مورد سرقت سايبري چين شخصا به مقابله با شي جينپينگ پرداخت و براي انتقام از سياستهاي تجاري ناعادلانه چين، تعرفههايي را براي واردات لاستيك تعيين كرد.
امروزه چين در حوزه ژئوپليتيك و نظامي كشوري مسووليتپذير است. اين كشور از سال 1979 تاكنون وارد هيچ جنگي نشده و از سال 1988 از هيچ نيروي نظامي كشندهاي در خارج از مرزهاي خود استفاده نكرده است. چنين ركوردي در عدم مداخله در ميان قدرتهاي برتر جهان بيهمتاست. ديگر اعضاي دايم شوراي امنيت سازمان ملل در چند دهه اخير به دفعات در مناطق بسياري به زور متوسل شدهاند.
چين نظام بينالملل را تضعيف نميكند و حتي براي تقويت آن هزينههاي زيادي كرده است. اكنون پكن دومين حامي مالي بزرگ سازمان ملل و برنامه صلح آن است. اين كشور 2500 نيروي حافظ صلح را در مناطق مختلف مستقر كرده كه اين ميزان از مجموع نيروهاي ديگر اعضاي دايم شوراي امنيت بيشتر است. در سالهاي 2000 تا 2018 ميلادي، اين كشور از بين 190 قطعنامه شوراي امنيت از 182 مورد حمايت كرد. اين قطعنامهها به منظور اعمال تحريم بر كشورهايي بود كه به نظر ميرسيد قوانين و هنجارهاي بينالمللي را نقض ميكنند. اصول تحقق سياست خارجي پكن، جلوگيري از مداخلات كشورهاي غربي است.
مناطق تجاري
اتفاق نظر در خصوص رفتار اقتصادي چين به اين دليل ايجاد شد كه اين كشور شركتهاي چندمليتي را مجبور به انتقال فناوري به خاك خود كرده، از «قهرمانان ملي» خود حمايت مالي ميكند و بر سر راه شركتهاي خارجي كه به دنبال ورود به بازارهاي پكن بودند موانع رسمي و غيررسمي قرار داده است. بهطور خلاصه چين از اقتصاد بينالمللي آزاد براي تقويت سيستم كنترلگر و سوداگراي خود استفاده كرده است.
تقريبا تمامي اقتصاددانان جهان معتقدند كه چين بيشتر موفقيت اقتصادي خود را مديون سه عنصر بنيادي است: تغيير از اقتصاد كمونيستي به رويكرد مبتني بر بازار، نرخ پسانداز بالا كه سرمايهگذاريهاي بزرگ را امكانپذير ميكند و افزايش بهرهوري. در طول 3 دهه گذشته، اين كشور به شكل قابل ملاحظهاي درهاي خود را به روي سرمايهگذاران خارجي باز كرده است. چين يكي از دو كشور در حال توسعهاي است كه از سال 1998 در سرمايهگذاري مستقيم خارجي جزو 25 كشور برتر جهان بوده است.
امروزه چين چالشهاي جديدي را پيش روي جهان قرار داده است، خصوصا با توجه به تمايل شي براي افزايش نقش دولت در كمك به كشور به منظور دستيابي به تسلط در بخشهاي مهم اقتصادي. اما بزرگترين مزيت چين در سيستم تجارت جهاني ناشي از تمايل اين كشور به نقض قوانين نيست بلكه بهدليل وسعت آن است. كشورها و شركتهاي زيادي خواستار دستيابي به بازار چين بوده و براي به دست آوردن آن حاضر به اعطاي امتيازاتي هستند. اين مساله چين را كشوري عادي نشان ميدهد. اما ديگر كشورها با همان ميزان نفوذ و قدرت، معمولا با وجود داشتن چنين رفتاري يا حتي بدتر، از اين موضوع قسر در ميروند، كه البته هيچيك در اين زمينه به گرد پاي امريكا هم نميرسند.
بيشتر تغييرات اخير در سياست اقتصادي پكن منفي بوده است، اما اين كل ماجرا نيست. چين به اشكال مختلف و گاه متناقضي در حال تغيير است. حتي با بازگشت به دوره كنترل دولتي بيشتر تحت رياست شي نيز، يك بازار آزاد در حوزههاي وسيعي مانند كالا و خدمات مصرفي رونق ميگيرد. البته برخي قوانين – حتي در حوزه اداري و قضايي – به سمت ليبراليسم نيز پيش رفتهاند. حمايت دولت از شركتهاي دولتي از چند سال قبل بيشتر شده، اما پكن چيزي كه روزي بخش اصلي سياستش بوده را رها كرده است: استفاده از پول كم ارزش براي افزايش رشد اقتصادي.
پيتر ناوارو، مشاور ارشد تجاري دونالد ترامپ، مهمترين مشكل در اختلافات تجاري ميان امريكا و چين را «سرقت مالكيت معنوي» امريكاييها ميداند. وي ادعا ميكند: اينكه چين در سرقت مالكيت معنوي ما نقش داشته يك حقيقت است. البته شركتهاي امريكايي كه در چين تجارت ميكنند، چنين عقيدهاي ندارند. بسياري از اقتصاددانان و سياستگذاران ارشد چين معتقدند كه اگر كشورشان اصلاحات بيشتري را اعمال كند، ميتواند مدرن شود و اقتصاد خود را بيشتر گسترش دهد.
عبور از خط قرمزها
چين هماكنون بنا بر برخي آمارها بزرگترين اقتصاد جهان را دارد. اين كشور تا 15-10 سال آينده، بهطور كامل و از هر حيث به اين نقطه ميرسد. زماني كه اقتصاد كشور تنها يك درصد از توليد ناخالص ملي جهان را به خود اختصاص داده بود، دنگ ژيائوپينگ، سياستمدار و رهبر چيني توصيه كرد «صبر كنيد تا وقتش برسد» امروزه اين ميزان به 15 درصد رسيده است. در واقع چين براي اينكه بتواند خود را بالا بكشد صبر كرده و اكنون طبيعتا با قدرت بيشتر به دنبال ايفاي نقش مهمتري در منطقه و جهان است.
تاكنون، غرب نتوانسته است به خوبي خود را با رشد چين همگام كند. براي مثال امريكا و اروپا تمايلي ندارند در نهادهاي اصلي حاكميت اقتصادي جهان مانند بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول نقشي به چين بدهند. چين سالها به دنبال ايفاي نقشي پررنگتر در بانك توسعه آسيا بوده، اما امريكا از پذيرش آن سر باز زده است. در نتيجه پكن در سال 2015 موسسه مالي چندجانبه خود، يعني بانك سرمايهگذاري زيرساختهاي آسيا را تاسيس كرد (و مخالفت امريكا با آن كاملا بيثمر واقع شد.)
مايك پمپئو، وزير امور خارجه امريكا- در جملهاي كه ميتواند باعث خشم هر شهروند چيني شود- ادعا كرده است دولت واشنگتن و متحدان آن بايد چين را «سر جاي خود بنشانند.»
به گفته پمپئو گناه چين اين است كه بيش از آنچه براي دفاع از خود نياز دارد پول صرف قواي نظامياش ميكند. اما ميتوان دقيقا همين اتهام را به امريكا - و فرانسه، روسيه، انگلستان و ديگر كشورهاي بزرگ - زد. در واقع تعريف درست يك ابرقدرت اين است كه نگرانيهاي آن، فراتر از امنيت خودش باشد.
نظم فعلي جهان - كه در آن كشورهاي كوچك اروپايي نقش مهمي در جهان دارند در حالي كه غولهايي مانند چين و هند از جايگاههاي برتر نهادهاي جهاني حذف شدهاند - پايدار نخواهد ماند. بايد جايگاه ويژهاي به چين داده شود و آن را در تصميمگيريها مشاركت داد، و اگر اين اتفاق نيفتد اين كشور به صورت مستقل و يكجانبه سيستمهاي خود را ايجاد ميكند و تصميمات خود را ميگيرد. رشد چين و تبديل شدن به برترين قدرت جهان مهمترين اتفاق در نظام بينالمللي در طول چند قرن اخير خواهد بود.
به ادعاي برخي افراد، رشد اقتصادي چين موجب مرگ نظم بينالمللي ليبرال ميشود . مجموعه سياستها و نهادهايي كه پس از جنگ جهاني دوم از سوي واشنگتن ايجاد شده است، و يك سيستم مبتني بر قوانين را تشكيل ميدهد كه در آن جنگ بين كشورها كاهش يافته و تجارت آزاد و حقوق بشر شكوفا ميشود. سياست داخلي چين- به عنوان يك كشور تكحزبي كه در آن با هيچ يك از طرحهاي دولت مخالفت نميشود - و برخي اقدامات بينالمللي آن باعث شده كه اين كشور از نظر غربيها تبديل به يك بازيكن ناراحت در اين سيستم شود.
البته شايان ذكر است كه نظم بينالمللي ليبرال هيچگاه به اندازهاي كه اكنون توصيف ميشود نه ليبرال، نه بينالمللي و نه منظم نبوده است. اين سيستم از همان ابتدا پس از يك سري شكستها در همكاري ميان متحدين و همچنين نقض آن از سوي امريكا در سال 1971 كه با استفاده از ذخاير طلاي ايالات متحده اقدام به ايجاد نظم مالي بينالمللي كرد، با مخالفت شديد شوروي روبهرو شد.
نميتوان چين را خطري براي اين نظم ناقص دانست. پكن از نفاق و مخالفت ميترسد و در مورد هنگكنگ و تايوان بسيار حساس است. خلاصه اينكه اقدامات چين هرچقدر هم مداخلهآميز، سوداگرايانه و يكجانبه باشد باز هم در برابر اقدامات قدرتهاي بزرگي چون امريكا هيچ است.
استراتژي نه چندان سري امريكا
امريكا هنوز ميتواند استراتژي هوشمندانهتري را انتخاب و چين را تبديل به يك «سرمايهدار مسوول» كند. واشنگتن بايد پكن را به اعمال نفوذ بيشتر در منطقه خود و حتي فراتر از آن تشويق و اين كشور را تشويق كند كه از اين قدرت براي تقويت نظام بينالمللي استفاده كند.
بايد تلاشهاي چين را براي مقابله با گرمايش زمين، اشاعه سلاحهاي هستهاي، پولشويي و تروريسم تشويق كرده و بابت اين اقدامات از پكن قدرداني كند. پروژه «راه ابريشم جديد» پكن ميتواند براي جهان در حال توسعه مزيت محسوب شود اگر با روشي باز و شفاف دنبال شود حتي در همكاري با كشورهاي غربي.
خطرناكترين جبههها احتمالا تايوان و هنگكنگ هستند. در اين دو منطقه، وضعيت كنوني بسيار شكننده است و توازن قدرت به نفع پكن است. بنابر گزارشها، وزارت دفاع امريكا بر سر مساله تايوان تاكنون 18 مانور نظامي عليه چين شبيهسازي كرده، و چين در تمامي موارد نيروي برتر بوده است.
امريكا بايد بداند كه اگر در چنين جنگي پيروز هم شود، اين پيروزي با ويراني بسيار زياد همراه است و ارزشي ندارد، چرا كه باعث نابودي اقتصاد تايوان و هنگ هنگ ميشود. چنين جنگي منجر به مهاجرت دسته جمعي از اين جزاير و محكوميت بينالمللي خواهد شد.
اتفاق نظر در مورد چين بيشتر به دليل يك ترس ايجاد شده است: اينكه اين كشور ممكن است از برخي جهات جهان را از آن خود كند.
مقامات ارشد چين ميدانند كه كشورشان در جهاني با ثبات و آزاد توانسته است پيشرفت كند. آنها نميخواهند اين جهان را نابود كنند و بهرغم يك دهه ركود سياسي در اين كشور ميان قيام طبقه متوسط و نياز به آزادي سياسي بيشتر ارتباط واقعي وجود دارد.
برخي ناظران امريكايي از برنامه بلندمدت و مخفيانه چين براي تسلط بر جهان سخن ميگويند كه حداقل از سال 1949 اجرا شده است. يكي از مقامات وزارت دفاع امريكا در كتاب خود كه مورد ستايش دولت ترامپ قرار گرفته، از اين موضوع با عنوان «ماراتن صد ساله» ياد كرده است.
اما تصوير دقيقتر، تصوير كشوري است كه از يك اتحاد نزديك با شوروي به سمت اختلاف ميان چين و شوروي حركت كرده و از «جهش بزرگ» به سمت انقلاب فرهنگي و موفقيت سرمايهداري رسيده است. اين كشور از خصومت عميق با غرب به روابط نزديك با امريكا رسيده است. اگر اين ماراتن است، پيچ و تابهاي عجيبي داشته است كه هر كدام ميتوانسته به اين ماراتن خاتمه دهد.
منبع: فارن افرز/ ترجمه: هديه عابدي
امروز چين در حوزه ژئوپليتيك و مقابله نظامي كشوري مسووليتپذير است. اين كشور از سال 1979 تاكنون وارد هيچ جنگي نشده و از سال 1988 از هيچ نيروي نظامي كشندهاي در خارج از مرزهاي خود استفاده نكرده است. چنين ركوردي در عدم مداخله در ميان قدرتهاي برتر جهان بيهمتاست. ديگر اعضاي ثابت شوراي امنيت سازمان ملل در چند دهه اخير به دفعات در مناطق بسياري به زور متوسل شدهاند.