ادامه از صفحه اول
لزوم دورانديشي دهلينو
سالهاست كه نام هند با توسعه بندر چابهار گره خورده و همين مساله هزينههايي براي ما در ارتباط با ديگر همسايگانمان هم بر جاي گذاشته است. هندوستان، بايد اطمينان بدهد كه مشاركتشان در اين پروژه منافع ايران را تامين ميكند. در اين راستا، آغاز يا تسريع تكميل بسياري از پروژهها مانند ايجاد مسير ترانزيتي از جمله راهآهن چابهار- زاهدان، تاسيسات بندري و كارخانهها، لازمه ادامه همكاريهاي دو كشور در اين پروژه مشترك است. در دوره پيشين تحريمها، هندوستان از ساز و كار سپردهگذاري درآمدهاي نفتي ايران به شكل ارز ملي نزد بانكهاي هندي براي تامين اعتبار واردكنندگان ايراني از هند، استفاده كرد. تصور ميشود كنار گذاشتن اين راهكار در شرايط تحريمهاي جديد، نهتنها به درآمدهاي ارزي و مناسبات تجاري ايران ضربه زده است، بلكه حتي آماري كه از سوي تحليلگران منتشر ميشود نشان ميدهد كه دولت هند بيش از 11 ميليارد دلار در 7 ماه گذشته به دليل خودداري از خريد نفت ايران، ضرر كرده است و مجبور به پرداخت هزينههاي اضافه شده است. يكي از موضوعات ديگري كه هنديها در اجراي آن تعلل كردند، اجراي توافق تاسيس يك بانك ايراني در بمبئي بود. قرار بود كه شعبه بانك پاسارگاد در بمبئي، بخشي از مبادلات تجاري و مالي ايران و هند را بر عهده بگيرد كه همچنان بدون نتيجه مانده است. انتظار تهران از دهلي نو اين بود كه با دورانديشي، تلاش بيشتري براي ادامه روابط تجاري به ويژه در حوزه نفت انجام دهد. متاسفانه، دولت هند تاكنون در اين زمينه هيچ اقدام جدي انجام نداده است و نتايج منفي اين كاهش مناسبات چه در كوتاهمدت و چه در درازمدت، هم اقتصاد هندوستان و هم اقتصاد ايران را تحتتاثير قرار ميدهد. هنديها بايد آماده باشند هزينههاي بيشتر سياسي و ديپلماتيك براي تضمين رشد، توسعه و رونق اقتصادي خودشان و كشورهاي شريكشان پرداخت كنند. يك مدعي قدرت جهاني، نميتواند گوشه عافيت بجويد و تصور كند كه بدون پرداخت هزينهاي ميتواند در ميان قدرتهاي جهاني زمينهاي براي توسعه قدرت خود تهيه كند. دهلينو، بايد اين واقعيت را مدنظر قرار دهد كه ايران و هندوستان، نه تنها به دليل نزديكي جغرافيايي، بلكه به دليل روابط تاريخي، تمدني و فرهنگي در آينده هم نيازهاي مشترك و متقابلي با ايران دارند. نفع بلندمدت دو كشور در توسعه همكاريها و تعميق مناسبات دوجانبه است و لازم است هنديها، منافع بلندمدت كشور و منطقه را فداي سياستهاي كوتاهمدت تحميلي قدرتهاي بزرگ نكنند.
الگوي سياسي ما
مساله غرب (امريكا) انرژي هستهاي يا ممانعت از دسترسي ايران به بمب اتمي نيست، بلكه مساله سلطه بر ايران و از همه مهمتر فروپاشي الگوي ايراني، مشاركت سياسي و كاستن از نقش ايران در تقويت جبهه مقاومت است. در جريان تلاش غرب براي فروپاشي يوگسلاوي هدف از بين بردن آن الگوي نسبتا موفق سوسياليستي بود و اين را از داخل با تقويت ناسيوناليسم قومي و ناكارآمدي اقتصادي انجام دادند. در تخريب الگوي مشاركت سياسي كافي است آن را به قرائتهاي طالباني، اخواني، وهابي و سلفي مبتلا كنيم. اين روزها از سوي برخي بلندگوها ميشنويم كه بايد دهان منتقدان را بست. طرفداران برخي جناحهاي سياسي يا برخي سخنوران ما را به همان راهي هدايت ميكنند كه مطلوب فروپاشي و عدم كارآمدي نظريه اسلام سياسي است. حذف يا كمرنگ كردن نيروهاي منتقد اجتماعي توانايي نظام را در برخورد با چالشها كم ميكند. هر قدر در داخل از تنوع و تكثر و در عين حال وحدت برخوردار باشيم، توان سياسي خود را بالا بردهايم. برخي وحدت را عين يكدستسازي ميدانند و ميدانيم هيچگاه يكدستسازي در جامعه رخ نميدهد و حتي درون جريانهاي موافق صداهاي انتقادي همواره وجود دارد. در برهوت سلطه نئوليبراليسم، اسلام ايراني چشم اميدي براي حفظ استقلال كشور و ميليونها مسلمان در كشورهاي ديگر است. شكي نيست برخي كشورها مانند اندونزي، مالزي، تركيه و غيره از نظر اقتصادي توانستهاند موفقيتهايي را كسب كنند و الگو شوند، ولي كماكان الگوي سياسي مبتني بر مشاركت سياسي و اجتماعي شهروندان كشورمان به دور از سلطه عناصر وهابي، سلفي و اخواني است. چشم ميليونها شهروند ايراني به انتخابات مجلس و ورود افراد شايسته بدان است. با تنگنظري، ناآگاهي و سياستبازي به جاي سياستورزي خردمندانه اجازه ورود بنگاهداران سياسي را ندهيم.