بخشي از كتاب «گرگ تنها» با ترجمه خچوميان
سنسورهاي ستارهاي مرا روي كلاهك موشكهاي بالستيك قرار دادند. بدون سنسورها موشكي كه پنج هزار كيلومتر پرتاب شود، دويست كيلومتر خطا خواهد داشت. اما با استفاده از سنسورها خطا به صد و پنجاه متر ميرسد. وزير انگار از خواب پريد و ناخودآگاه گفت: «امكان ندارد.» سارويان برآشفته شد و گفت: «گوش كن جوان، شما نظاميها تنها شليك كردن بلديد، گاهي هم به من گرگ پير اعتماد كنيد.» وزير مانند گناهكاري دستهايش را بالا گرفت، در واقع گفت گوش ميكنم. حالا مشخصتر حرف ميزنم. از اينجا، يعني از زيكاتار تا پايتخت دشمن روي خط مستقيم ششصد كيلومتر است. ميفهمي چه فاصله كمي است براي موشكها؟ حالا گوش كن چه ميگويم، اين كار را امروز تنها روسها ميتوانند انجام بدهند و من، نه كس ديگري. ولي من سريعتر ميتوانم آمادهاش كنم، سريعتر از روسها. من ميتوانم اين سلاح را خلق و سنسورهاي ستارهاي خودم را روي كلاهك نصب كنم. در فاصله ششصد كيلومتر خطا بيست تا بيستوپنج سانتيمتر خواهد بود. سارويان با مشت محكم به روي ميز كوبيد. فنجانهاي قهوه برگشتند. وزير سرپا ايستاد و شگفتزده به سارويان نگاه ميكرد. سارويان ادامه داد: «ولي من ميخواهم اين را بسازم كه جنگ تمام شود.» وزير با تعجب پرسيد: «چطور ممكن است؟ موشك شما كبوتر صلح است؟» آرنو نيشخند زد. حرف وزير به دلش نشست. حالا با خودت ميگويي پروفسور ديوانه است، ولي با دقت گوش كن. ما سلاح را آماده ميكنيم.
سارويان با دقت به وزير نگاه ميكرد. وزير غرق در فكر، در سكوت به سارويان گوش كرد و گفت: «براي اين كار چه چيزهايي لازم است. چه كاري از دست ما برنيايد؟» سارويان گفت: «آهان، رسيديم به اصل مطلب. ولي ميترسم شور و شوقتان فروكش كند. بيا حساب كنيم كه چقدر پول و مواد اوليه لازم است. من حساب كردم، ببين.» آرنو محاسباتش را ارايه داد. فرمانده چهرهاش در هم رفت. قلم برداشت و شروع به حساب كتاب خود كرد. آرنو ليواني ويسكي به دست گرفت و به ايوان رفت، ولي از فشار روحي دستش ميلرزيد. هيچ چيز خوبي از جواب وزير پيشبيني نميكرد. به آرامي به اتاق برگشت و روبهروي او نشست. آرنو لوويچ، پيشنهاد شما ميتواند پيروزي را تضمين كند.
تو نميتواني تصور كني كه به عنوان يك مرد علم، چقدر برايم فاجعهآميز است كه كشف پاك علمي من به سلاح تبديل شده است و امروز ميخواهم كه اين سلاح در خدمت صلح باشد. آرنو از عصبانيت لرزيد. وزير متاثر شد، خواست پروفسور را كه اين همه دوستش داشت و برايش احترام قائل بود، محكم در آغوش بگيرد. ولي ميدانست كه تنها جواب مثبت سارويان را آرام خواهد كرد.