مشي فلسفي مرحوم عباس معارف در گفت و گو با دكتر محمد رجبي
حكيم عدالت جو
يعني سخن دكتر فرديد را بسط داده بود؟
بله، ميگفت اين ناگفته ايشان است و حرف خودم نيست! همچنين ايشان در اتيمولوژي و فقهاللغه (فيلولوژي) قاعدهاي پيدا كرده بود كه خيلي جالب است و اميدوارم آقاي فرنو، مسوول فرديد آنها را منتشر كند. بر اساس اين قاعده زبانهاي تركي، عربي، فارسي و زبانهاي هندواروپايي به يك ريشه ميرسيدند. من به ايشان گفتم اين قاعده را از دكتر فرديد نشنيده بودم! ايشان ميگفت كه دكتر فرديد اين قاعده را گفته است. بعد كه من اصرار كردم، گفت كه در حقيقت در خواب به دكتر فرديد گفتم كه چه قاعدهاي ميتوان بيان كرد و ايشان هم اين قاعده را گفت. اين سخن را از فروتني نميگفت و واقعا ميگفت. به هر حال مرحوم معارف همواره خودش را مديون دكتر فرديد ميدانست. اما كساني كه با دكتر فرديد آشنايي نزديك داشتند و صحبتهاي ايشان را شنيده بودند، ميدانستند كه اگرچه آنچه مرحوم معارف ميگويد بر اساس اصول دكتر فرديد است اما بيانش مختص خودش است مثل دكتر داوري و آقاي مددپور و ديگران.
شخصيت مرحوم معارف غير از وجه فلسفي و حكمي، ابعاد ديگري نيز داشت مثل بعد هنري و سياسي و اجتماعي و علمي. تاثير نگاه فلسفي او در اين وجوه را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
فلسفه به كل ميرود و كل را اصالت ميدهد. با كساني كه كل را انكار ميكنند مثل پوپر و كساني كه شبيه او هستند و افكار ضد كلنگري مخالف است. سرمايهداري و بورژوازي، گفته يا ناگفته، كلنگر نيستند لذا پوپر كل را انكار ميكند. فيلسوفاني مثل هگل و ماركس و... كه به كل اصالت ميدهند، نميتوانند در عمل در سياست و جامعه با سرمايهداري نسبتي داشته باشند. البته مخالفت با سرمايهداري الزاما به معناي موافقت با ماركسيسم نيست اما اين انديشمندان اگر بخواهند ميان يك جامعه سوسياليستي و يك جامعه سرمايهداري انتخاب كنند طبعا جامعه سوسياليستي كه سعي ميكند يا دستكم مدعي است، برابري را ايجاد ميكند، انتخاب كنند يعني جامعهاي كه ولو در سخن شعارش منتهي به عدالت ميشود. بنابراين آقاي معارف نيز در عمل و در مسائل اجتماعي سرمايهداري را نميپسنديد و در قانون كاري هم كه نوشت مطابق قانون اساسي انقلاب اسلامي عمل كرد يعني اين ديدگاه كه امور اقتصادي كلي مملكت كه جنبه استراتژيك دارد بايد دولتي باشد و بقيه بايد تعاوني باشد و باقيمانده بخش خصوصي است. البته بعدا چنين تفسير شد كه همه امور را از دولتي به بخش خصوصي بدهيم و تعاوني به حاشيه رفت. بعد هم گفتند، دولتيها را خصوصي كنيد. يعني بعدا ما به طور رسمي سرمايهداري را پذيرفتيم هر چند به زبان شعار ضد سرمايهداري ميدهيم! سرمايهداري يعني اينكه تمام امكانات مملكت را به بخش خصوصي بدهيم. كمااينكه الان ميبينيم حتي مدارسي كه اسمشان دولتي است نيز شهريه ميگيرند در حالي كه در قانون اساسي اوليه ما تاكيد شده بود كه آموزش رايگان باشد. همين ديدگاه عدالتخواهانه در قانون كاري كه مرحوم معارف نوشت نيز بازتاب داشت هر چند اين قانون بعدا دستكاري شد. برخي به مرحوم معارف انتقاد كردند كه اين قانون كار، جلوي كار سرمايهدار را ميگيرد و حق را به كارگر ميدهد. ايشان هم در پاسخ گفت، وقتي من اين قانون كار را مينوشتم، قانون اساسي ما گفته بود كه بعد از بخش دولتي، بدنه اصلي اقتصادي ما تعاوني ميشود. من هم چون با آن تفكر نوشتم، گفتم اگر تعاوني شود، خود كارگران در كارخانهها سهيم هستند. بنابراين اگر حق را به كارگر دادم به كل كار دادهام و نميدانستم روزي ميآيد كه ميگويند همه چيز بايد دست بخش خصوصي باشد و بخش عمومي عملا تعطيل ميشود. حالا كه چنين شده، معلوم است كه به ضرر سرمايهگذار است. اما آن زمان قرار بود، بخش تعاوني عمدتا مملكت را بچرخاند يعني امور دست مردم به طور عام باشد كه متاسفانه چنين نشد. بنابراين همان طور كه شما اشاره كرديد، انديشههاي فلسفي مرحوم معارف با انديشههاي سياسي و اقتصادياش همخواني و هماهنگي داشت.
آيا به نظر شما امروز پرداختن به مرحوم عباس معارف اهميت و ضرورتي دارد؟
اتفاقا امروز پرداختن به انديشههاي ايشان بسيار مهم است. ايشان قصد داشت، كتابي در موضوع فلسفه بنويسد كه جلد اول آن كه حالت مقدمه دارد به پايان رسيد اما متاسفانه پيش از نگارش مجلدات بعدي كه قرار بود تا 5 جلد ادامه يابد، دار فاني را وداع گفت. جلد اول اين كتاب همان «نگاهي دوباره به مبادي حكمت انسي» است. وقتي كتاب را ديدم، متوجه شدم كه غلطهاي تايپي زياد دارد زيرا چشم ايشان ضعيف شده بود و ديگران آن را تايپ كرده بودند. از من خواست كه آن را تصحيح و با مقدمهاي منتشر كنم. گفتم من در حد مقدمه نوشتن بر كتاب شما نيستم. خواهش كرد كه اين كار را بكنم. لذا مشغول غلطگيري اين كتاب براي چاپ دوم شدم كه در همان حين از دنيا رفت. خلاصه اين كتاب بعدا با مقدمه من و اصلاحاتي كه صورت دادم توسط نشر پرسش منتشر شد. به نظر من اين كتاب و افكار آقاي معارف پاسخگوي وضعيت كنوني ماست. منظور وضعيت امروز است كه همه از جريان نئوليبراليسمي كه بر اقتصاد و افكار مديران ارشد ما حاكم است، دلزده و سرخورده شدهاند و دوباره به ماركسيسم گرايش مييابند منتها ماركسيسمي كه دورهاش گذشته است نه جرياني كه بعد از تجربههاي مختلف بايد بازسازي شود. در چنين شرايطي افكار مرحوم معارف ميتواند به بهبود اوضاع فعلي و بازسازي اقتصاد كمك كند، آن هم در وضعيتي كه اقتصاد عملا در حال فلج شدن است و از يك جهت رشد ميكند و از جهتي ديگر سقوط ميكند. من فكر ميكنم با انديشه ديني و حكمي و اقتصادي و اجتماعي امثال مرحوم معارف ميتوان راه چارهاي يافت. البته تاكيد ميكنم كه انديشه مرحوم معارف حلالمسائل همه قضايا نيست اما خيلي كمك ميكند كه بتوانيم اين وضعيت را اصلاح كنيم و شرايطي را بازسازي كنيم كه با روح قانون اساسي ما سازگار است.