هاروكي موراكامي را بايد از نويسندگان پر اقبال چند دهه اخير خواند كه توانست با رفتاري نو جهان را در نوردد و در ميان تودههاي مهم ادبيات در سراسر جهان نفوذ كند. اما در اين مجال بايد مسير بالندگي او را دريافت و آسيبشناسي كرد. نويسندهاي كه از شرق دور اينچنين با نثر توانمندش از انسان و دغدغههاي روزمره سخن ميگويد. او با ظرافتي عميق به خلوت آدميان گام ميگذارد و با روايتي ناب و هراسانگيز تناسبهاي معنايي را در متن ميكاود و يكي از كاركردهاي مهم در آفرينههاي او جزيينگري و روايت مركب در پي رنگ و محوريت داستان است. او با دستمايههاي عظيم چون آب در دل سنگها نفوذ ميكند و ضمير پنهان زندگي را آشكار ميسازد.جهان موراكامي پر از حيرت و شگفتي است. او با تقابلهاي ديالكتيكي و زباني بسيار صميمي و رئال، معماي سادهاي را طرح ميكند و سپس با مكانيزم بسيار پيچيدهاي به حل اين معما و شگفتي ميپردازد و گاه اجراي او آن چنان شوريده و پر مغز است كه گويي به تماشاي يك فيلم با پارامترهاي گوناگون نشستهايم و اين فرديت پالوده نقطهعطف تمام آفرينههاي اوست.
مردان در انزوا
موراكامي نويسندهاي هوشمند و زيرك است كه با تمام مناسك روايي ميكوشد از كاه كوه بسازد. او با دستهاي لرزان دست ما را ميگيرد و ناگهان با دادههاي عظيمي در جان متن روبهرو ميشويم كه با توجه به مسير روايي داستان تمام فرضيههاي ما را در هم ميكوبد و يكي از بارقههاي مهم در آفرينههاي موراكامي نابهنگامي و عدول از قراردادهاي موجود در متن است.
موراكامي در آخرين اثر داستاني خود «مردان بدون زن» ميخواهد با نگاهي جنسيتي از مرداني سخن بگويد كه در انزوا بند بندشان از هم ميپاشد؛ مرداني كه همواره مظهر و نماد ايستادگي در زندگي بودهاند. مرداني كه همواره بار زندگاني بر دوش آنها بوده و از نقطه پيدايش انسان اين مردها بودند كه بايد سلاح به دست ميگرفتند و به جنگ ميرفتند و براي ناني سرد با زندگي پنجه در پنجه ميافكندند تا شباهنگام شرمسار نباشند.
موراكامي در اين مجال تابناك ميكوشد چهره مخدوش مردان را احيا كند. مرداني كه در مواجهه با زندگي جز درد و خيانت عايدشان نشده و اين رهگذر مجموعه داستان «مردان بدون زن» روايت سادهاي از زيست و عزلت مرداني است كه يگانهشكل زندگي را از ياد بردهاند و در خلوتي عظيم دستخوش اتفاقاتي بزرگ شدهاند.
«جان آپيداك» امتناع از خواندن «مردان بدون زن» را غيرممكن توصيف ميكند و همچنين اين مجموعه داستان در ليست مجله «نيويوركر» جزو ده اثر برتر داستاني جهان در سال 2015 معرفي ميشود و تمام رسانههاي غرب و شرق يك صدا از كتاب يادشده سخن ميگويند.
دختري كه دل در گروي بادها دارد
در مواجهه با آخرين اثر داستاني موراكامي بايد او را نويسندهاي تمامعيار خواند. داستان «مردان بدون زن» با روايتي هولانگيز در شب روي ميدهد كه صداي گوشخراش و دوزخي تلفن كاراكتر و شخصيت اصلي داستان را از خواب بيدار ميكند و او متوجه ميشود همسر سابقش در گذشته است و كسي كه اين خبر ناگوار را ميدهد خودش همسر آن زن مقتول است. اما در ادامه داستان نميدانيم اين فرد مجهول بر چه مبنايي اين كار را انجام ميدهد و هدفش كاملا چيست؟!
داستان از همان نقطه آغاز ما را غافلگير ميكند و باز خواني مرگ آن زن مقتول كه هستياش ويران شده در ذهن مخاطب بسيار مشكوك نشان داده ميشود و موراكامي در ايضاح و شفافسازي اين فرآيند با شگردهاي روايي خواننده را در اعماق رويا پرتاب ميكند و خاطرات نوجواني آنها در يكي از مدارس ژاپن چون فيلمي از برابر چشمانمان ميگذرد و موراكامي هيئت دختري معصوم را به تصوير ميكشدكه پاككنش را به شخصيت اصلي داستان بخشيده است، دختري كه دل در گروي بادها دارد.
اما در ادامه داستان راوي با جستاري هوشمندانه در پي چرايي مرگ همسر سابق خود نيست بلكه در اعماق نوجواني گام ميگذارد و با نوسانهاي بينظير عاطفي متن را از كاركردهاي «استه تيك» و زيباشناختي سرشار ميسازد و گاه با آميزههاي روانشناختي از رنجي بزرگ حكايت ميكند، از بيتوجهي زني كه او را در كام تنهايي رها كرده است و حتي با ادراك انساندوستياش مردي را مياستايد كه سوگوار همسر سابقش بوده و اين فرآيند به تكرار در هستي متن به چشم ميخورد.
به عنوان مترجم اين اثر ناب «مردان بدون زن» را بسيار شكوهمند يافتم و در لحظه لحظه روايت اين اثر داستاني خستگي را از ياد بردم.
موراكامي نويسندهاي طناز است
از ديگر مولفههاي مهم در ارزيابي اين اثر داستاني بايد به رفتار شاعرانه موراكامي بارها و بارها اشاره كرد، زيرا موراكامي در تقرير اين داستان آن چنان از نبوغِ شاعرانه بهره برده است كه گاه تصور ميكردم شعري ناب را در خاموشي نجوا ميكنم.
موراكامي نويسندهاي طناز است، كاركردهاي بينظير آيرونيك در مكانيزم روايي او به لحاظ بلاغي از تفاخري مهم برخوردار است. گاه آنجا كه متن به سردي ميگرايد، موراكامي با نهيب هوشمندانهاي مسيرِ داستان را تغيير ميدهد و بيهوده نيست كه مردم ژاپن هنگام قرائت آفرينههاي موراكامي ناگهان در اعماق مترو خندهاي بلند سر ميدهند، اين تكنيك و چشمانداز فراخ صرفا منحصر به آموزههاي موراكامي در امر نوشتن است زيرا نويسندهاي چون او تمام هستياش را به اعماق متن پرتاب ميكند و گاه آن مدينه فاضلهاي را كه با تمام وجود ترسيم كرده از پايبست ويرانش ميسازد. اين رفتار بيبديل موراكامي يكي از الگوهاي موثر و مدرن در امر نوشتن محسوب ميشود. نويسندهاي كه دوگانگيهاي ارزشي به تكرار در آثار او به چشم ميآيد.
متاثر از بزرگان
موراكامي جزو معدود نويسندگاني است كه كمتر به مصاحبه و گفتوگو تن ميدهد، اما در يكي از مصاحبههايش به صراحت اعلام ميكند كه از نويسندگاني چون كافكا و داستايفسكي بسيار متاثر است و يكي از داستانهاي بينظير كه در مجموعه «مردان بدون زن» به چشم ميخورد، بازآفريني رمان «مسخ» نوشته كافكاست.
اين داستان در مجموعه «مردان بدون زن» با سلوك اجتماعي موراكامي پيونده خورده است. عنوان اين داستان«سامساي عاشق است» روايتي وارونه كه كاملا با رمان مسخ كافكا متفاوت است. اما اين بار همه چيز در اين داستان فرق ميكند، اين بار سوسك مسخ شده و به انسان تبديل ميشود؛ روايتي هولناك با كاركردهاي طنز.
در اين داستان بينظير موراكامي توانسته از سايه كافكا تا حدودي خود را برهاند و اثري مستقل و متفاوت را روايت كند. ناگهان در خانهاي كه همه چيز در آن عادي به نظر ميرسد، در قاب پنجره تانكها با خشونت گلوي خاك را ميفشارند و ميگذرند. چهره مرگبار جنگ، سايه وحشت و خشونت را در شهر افكنده و سامساي عاشق آن سوسك كوچك كه روزي از پرندهها ميترسيد كه طعمه آنها شود، درمييابد رفتار اجزاي او با يكديگر هماهنگ نيست و حتي براي راه رفتن هراس دارد. سامسا به مردي تنها مسخ شده در خانهاي كه تنها ميتوان صداي باد را از اعماق آن شنيد.
دختري گوژپشت منتظر است
شايد حلول و مسخِ سامسا در ماهيت يك انسان، آن هم با جنسيت مرد پيامي روشن در گستره متن داشته باشد؛ مردي كه با خشم طبيعت با تنهايي عظيمي روبهرو ميشود. سامسا از قاب پنجره به آدمها چشم ميدوزد؛ به زناني كه از قاب پنجره سرد ميگذرند و ناگهان طنين زنگ در به صدا در ميآيد. دختري گوژپشت پشت در منتظر است، سامسا در را ميگشايد و با زني مواجه ميشود كه تعميركار قفل است و سامسا در مواجهه با هستي زن خود را بسيار حقير مييابد و حتي زبان او قاصر است كه بتواند واژگان سردش را جاري سازد. آن زن گوژپشت به دليل حكومت نظامي به روشني ميگويد، مردها حق ندارند از خانه بيرون بيايند و من بايد سريعا به خانه بازگردم و سامساي عاشق مردي كه نيروي عظيم عشق و تجلي آن را در خود احساس ميكند اما آن زن ناگزير است و بايد به خانه بازگردد و باز سامسا آن حشره متبلور در جسم يك مرد خود را ديگر بار تنهاترين فردِ روي زمين مييابد. موراكامي در مجموعه «مردان بدون زن» از مرداني بيرنگ سخن ميگويد كه در ورطه خاموشي فرو رفتهاند.
او مرداني را به تصوير ميكشد كه برخلاف جسم تنومندشان بسيار عاطفي و شكنندهاند و نرمه بادي ميتواند آنها را تكه تكه كند.
پيام معرفتي موراكامي
موراكامي در اين كتاب با نيروي دافعه خويش يكبار ديگر آن سوي زندگي را نشان ميدهد و پيام معرفتي او كاملا روشن است. او ميخواهد بگويد انسانها بدونِ مهرباني و فضيلتهاي انساني متلاشي ميشوند، خاصه زن باشند، خاصه مرد!
زيرا بعد از شكلگيري نهضت فمنيسم و حقوقي مساوي براي زنان و مردان موراكامي با نگاه انتقادي ميخواهد جهان را ديگربار متوجه مرداني كند كه بدون زن زندگي سخت و ناگواري را تجربه كردهاند، مرداني كه برخلاف ماهيت عضلانيشان در برابرِ بيتوجهي زنان بسيار ناتوانند.
بهطور كلي بايد اذعان كرد موراكامي نويسندهاي بزرگ است هرچند بسياري از منتقدان او را نويسندهاي ميانمايه قلمداد ميكنند. اما تجربههاي بيولوژيكي و اكتسابي اين نويسنده توانسته مخاطبان زبان فارسي را اقناع كند.