• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4551 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۱۱ دي

يادي از ديدار با ناصر چشم‌آذر فقيد به بهانه زادروزش

در جوار‌ سازي كه وصله تنش بود

بهنام ناصري

 

 

آخرين روز سال ميلادي برابر با 10 دي خورشيدي در تقويم هنر و ادبيات ايران با زادروز يكي از نام‌هاي آشنا و حالا فقيد موسيقي ايران مصادف است؛ ناصر چشم‌آذر. او را با آثارش مي‌شناختم. هم با آلبوم‌هاي «باران عشق»، «شب‌هاي تهران» و «خواهران غريب» و هم هنرش را لابه‌لاي دالان‌هاي حافظه‌ام در سالن‌هاي تاريك سينما و با موسيقي فيلم‌هايي كه ساخته بود و در راس‌شان «هامون» مهرجويي به ياد مي‌‌‌آوردم؛ تا آن نيم‌روز ابري اواخر پاييز 95 تهران و ديداري سه‌ساعته كه تنها شرح مختصري از آن را سال گذشته در چنين روزي نوشتم؛ ديداري كه جنبه‌هاي مختلفي داشت و هر كدام زاويه‌‌اي مستقل از شخصيت هنرمند آذري‌الاصلِ تندخو و در عين حال دل‌نازك موسيقي ايران را باز مي‌تاباند. در آن بعدازظهر آذرماه شمال تهران، او و مهمانِ روزنامه‌نگارش چه مي‌دانستند كه ناصر چشم‌آذر تنها 16 ماه ديگر امكان آن را دارد كه در اتاق كوچك كارش، كنار پيانويي كه وصله تنش بود، ميزبان كسي باشد. بنا بود حاصل ديدار و گفت‌وگوي‌مان به‌طور كامل در مجله‌اي به صورت پرس‌وگو منتشر شود كه به دلايلي نشد و او 14 ارديبهشت 97 از دنيا رفت.

علي‌القاعده از موسيقي آغاز كرديم و با هر آنچه مي‌توانست به فرهنگ و هنر و حتي مسائل اجتماعي سياسي مربوط مي‌شد ادامه داديم. آن روزها كار روي موسيقي فيلمي دستش بود كه قرارداد آن را تازه امضا كرده بود. سكانسي از فيلم را با همراهي موسيقي او ديديم. گفت: «خُب، سوالت چيه؟» نگفت سوال‌هايت، گفت سوالت. انگار از خانه در آن زمان حوالي ميدان وليعصرم در ترافيك بعدازظهر تهران كوبيده باشم و آمده باشم اقدسيه تا تنها يك سوال را مطرح كنم.

از تنوع ژانرهاي موسيقي در كارنامه‌اش پرسيدم و اينكه چطور هم پاپ كار كرده، هم كلاسيك، هم نيواِيج، هم جز، هم فولكلوريك و ... هنوز هم نمي‌دانم چرا اخم‌هايش توي هم رفت و درآمد كه «تنوع هميشه در بشر وجود داشته آقا! ... مگر مي‌توانيد از طبيعت بپرسيد كه چرا اين‌قدر متنوع است. هر وقت توانستيد بياييد از من هم بپرسيد. از سوالت چيز ديگري برمي‌آيد. اينكه دنبال جواب خاصي هستي و من هم آن جواب را نمي‌خواهم بهت بدهم.»

از ايده‌اي كه موسيقي يوهان سباستين باخ براي ساخت موسيقي فيلم هامون مهرجويي به او داد، پرسيدم. از دو وجه شخصيت هامون كه يك پاي در سنت ديني داشت و يك پاي در علوم انساني و فلسفه غرب گفت كه سبب شد موسيقي مذهبي باخ را منبع الهام خود در مقام آهنگساز فيلم قرار دهد.

جداي از صداي آن ديدار كه نزد من به امانت مانده، چيزهاي زيادي از كردوكار او در حافظه دارم. مثل غلظت احساساتش وقتي خارج از متن گفت‌وگو از شيوع فقر و افسردگي حرف مي‌زديم و گله‌مندانه هم به مخاطبي نامعلوم بدوبي‌راه مي‌گفت و هم اشك مي‌ريخت. درست مثل تصويري كه از او در نقش خودش در چند اثر سينمايي به ياد داريم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون