• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4556 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۷ دي

در باب «چنور» نمايش تازه قطب‌الدين صادقي

سمبوليسم‌هاي قديمي

احسان صارمي

 

 

در يك سكوت در پناه نوري اندك مي‌نشينم. بايد انتظار بكشم تا اتفاقي رخ دهد، بايد يك حادثه دلالت بر شروع نمايش باشد. آرامش ادامه پيدا مي‌كند. بايد صبر كرد، از همان ابتدا مشخص است نمايش براي آدم‌هاي عجول ساخته نشده است. براي كساني است كه در اين وانفسا زمان تا دل‌تان بخواهد دارد. از آنهايي كه وقت دارند آرام بگيرند و خيره شوند و نمادها را استخراج كنند.

مرد جواني وارد مي‌شود. شال‌گردن به سبك كارگردان به گردن بسته است. قرمز و بلند و با طمأنينه بر زمين قدم مي‌گذارد. مي‌فهميم تازه از كشور شوراها بازگشته و بر مزار معشوق ديرينش آمده است، مزاري كه ديگر وجود ندارد. مزار بدل به كليتي شده است. مزار تكثير شده است. با مزارهاي ديگر يكي شده و زمين وسيعي از يك بقعه متبركه را شامل شده است. زمين مملو از گياهان سبزي است كه بايد چنور باشد. چنور گياه خوشبويي است كه در كوه‌هاي كردستان مي‌رويد. حالا عاشق تبعيدي، بازگشته تا معشوق خود را در قالب چنور بازآفريني كند. او مي‌خواهد تاريخ بگويد؛ اما گنگ و مبهم.

قطب‌الدين صادقي يك ساعت وقت مي‌خرد تا يك داستان تاريخي – البته دقت داشته باشيم كه داستان است – براي‌مان نقل كند. داستان به دوران كودتا و سقوط مصدق بازمي‌گردد، جايي كه دو جوان از هم جدا مي‌شوند، يكي تيرباران مي‌شود و ديگري مي‌گريزد. حالا همه چيز در قالب سمبل‌ها خودنمايي مي‌كند. زبان شاعرانه مي‌شود و خبري از آن خودماني شدن‌هاي مرسوم تئاتر امروز نيست. همه چيز قديمي مي‌زند. انگار در دهه 60 مي‌خواهيم تاريخ را بازآفريني كنيم. نوعي ادب بر جهان اثر تحكم مي‌ورزد. براي نسل من اين وضعيت چندان دلچسب نيست.

يك مونولوگ يك ساعته با بازي‌هاي اغراق‌ شده، گويي در دوران شارل بودلر به سر مي‌بريم. همه چيز قرار است همان‌گونه عمل كند كه شعري از بودلر به ارمغان مي‌آورد. «معقول باش‌ اي درد من و اندكي آرام‌تر گير/تو شب را مي‌طلبيدي و او هم اكنون فرا مي‌رسد.» زبان نمايش كمي سبك‌تر از اين ابيات است. مي‌خواهد از روايت بگريزد. در مونولوگ فرو مي‌رود و اكنون يك بدن است در برابر ما كه حرف مي‌زند و خودش را قرباني مي‌كند. بدن شكنجه ‌شده در عبور از تاريخ. بدن مدام خود را آزار مي‌دهد تا به همان سبك و سياق سمبوليستي دريابيم او در كشور شوراها چه كشيده است. بماند كه روحش به چه ميزان جريحه‌دار شده است. آن را در واژگان بايد جست، هر چند واژگان بي‌امان مي‌روند و مي‌آيند. نقش‌ها عوض مي‌شوند و پسر جوان مدام در قالبي نو تجلي پيدا مي‌كند و اين موضوع ما را از ماجرا دورتر و دورتر مي‌كند. ما از قديم دور شده‌ايم.

مي‌توان درك كرد قطب‌الدين صادقي به چه ميزان نگاهي ملي‌گرايانه به جهان نمايش دارد. مي‌توان فهميد او چگونه تمنا مي‌كند براي‌مان روايتي تاريخي بيافريند و شايد به ما يادآوري كند دوري جستن از مليت و هويت به چه ميزان دردناك خواهد بود. اينكه در كشوري چون كشور شوراها چيزي در انتظار ما نيست؛ ولي تاريخ رو به جلو پيش مي‌رود و اين ما هستيم كه از تاريخ عقب مي‌مانيم. جهان امروز تاب مونولوگ ندارد. روايت تازه‌اي مي‌خواهد كه آينده را نشان‌مان دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون