تختي، اخلاقيترين ورزشكار
صدرالدين كاظمي
تختي پهلوان بود. با معرفت بود. با مرام بود. ظاهر و باطنش يكي بود. دل و زبانش دو تا نبود. حرف و عملش فرقي با هم نداشت. اداي پهلوانها را در نميآورد. زاهد و عابدنمايي نبود كه چون به خلوت ميرفت، كار ديگري بكند. او به يقين انسانيترين و اخلاقيترين و ارزشگراترين ورزشكاري بود كه ورزش ايران به خود ديده است.تختي، ذاتي و فطري انسان، آقا و پهلوان بود اما در مسير و محيطي هم قرار گرفت كه اين ويژگيها را در او تقويت ميكرد. فيلم بازي نميكرد. اهل زير و رو كشيدن نبود. عاشق بند كيف يا بنده زرخريد هيچ تنابندهاي نبود. تختي، فرزند درد و رنج بود. درد همنوع و انتظار هموطنانش را ميفهميد و درك ميكرد. خودش را تافته جدا بافتهاي نميدانست. اشتهار و محبوبيت و قهرماني، او را از ذات و فطرتش دور و از مردم جدا نكرد.
تختي، محصول ورزشي پاك و انسانهايي پاكتر بود. ورزشي كه نوجواني 15- 16 ساله و تركهاي و سياه چرده را در خود ميپذيرفت و پهلواني دلاور و نجيب و فروتن و فاخر تحويل ميداد. ورزش كه نوجواني احساساتي، كم حوصله و زودرنج را به قهرماني باوقار، دلاوري، صبور و پهلواني مقاوم بدل ميكرد. تختي مولود همان عصر و محصول شيرين همان ورزش پاك است.
تختي رفته است و اين رفتن دردي است كه هيچگاه تسكين پيدا نميكند اما درد بزرگتر فقدان تختي نيست كه او با زندگي كردنش و حتي با مردنش تا ابد در ذهنها باقي خواهد ماند. درد بزرگ فقدان، آن عصر انسانها در ورزش و سيستمي است كه به پرورش تختيها منجر ميشد. متاسفانه آن سيستم پاك و انساني و اخلاقي جاي خود را به سيستم تقليدي و غيراخلاقي داده و محصولات آن سيستم هم تلختر از زهر هلاهل شده است.
در آن سيستمي كه تختيها را پرورش ميداد و در ورزشي كه آدمهاي معمومي را تحويل ميگرفت و به آدمهاي بزرگ و تاثيرگذار مبدل ميكرد فقط قهرمانان به پهلوانان تبديل نميشدند كه همه اركان ورزش و كشتي در جايگاه و ساختار سازماني خود تغيير ميكردند، متحول ميشدند، از پيله بيرون ميآمدند و پروانه ميشدند و گرد شمع وجود مردم ميچرخيدند، به مردم نزديك ميشدند، اصلا خود مردم ميشدند.
سيستم و ورزش انسانساز فقط غلام پسر حاج رجب را به جهان پهلوان يا به شهره آفاق يا به الگويي براي همه عصرها و همه نسلها مبدل نميكرد كه جوان ريزاندام و باهوش مثل كيومرث ابوالملوكي را كه به شاگردي حميد محمودپور افتخار ميكرد و اين افتخار را در زورخانه حاج وزيري با شاگردانش انتقال ميداد، به نخستين مربي تيم ملي كشتي آزاد يا به نخستين داور بينالمللي كشتي ايران يا به نخستين مولف كتابهاي كشتي و بدنسازي و به الگويي براي شاگردان و دوستان خود بدل كرد.
آن فضا و آن عصر و آن سيستم گم شده و تاسف اينجاست كه تختي بر زبانها جاري است اما مرام، مسلك، پهلواني، اخلاق، ادب، فتوت و از خودگذشتگي و خاكي بودن او در ورزش از يادها رفته است. افسوس بر رفتن او در جواني، دردي از دردهاي بيدرمان ورزش را درمان نميكند كه بايد سيستمي ساخت، انسانهايي را تربيت كرد كه بتوانند تختيهاي بعدي را بسازند.