به بهانه زادروز غلامحسين ساعدي
روانپيمايي در كسوت هنرمند
اسماعيل ساغري
نام غلامحسين ساعدي كه ميآيد همه او را در مقام نمايشنامهنويس و البته فعال سياسي و مبارز عليه شاه به ياد ميآورند؛ اما به راستي اهميت ساعدي در چيست و چه چيز او را به نويسنداي تا آن اندازه مهم تبديل ميكند كه منتقد سختگيري چون رضا براهني هم نه تنها آثارش را ستايش ميكند، بلكه علاوه بر قرار دادن او در همان سهگانه معروف در كنار رادي و بيضايي، بالصراحه او را «مدرنتر از رادي و بيضايي» متصف ميكند. اين توصيف بر قلم كسي جاري شده است كه خود از دوستداران آثار هر دو نام يعني بيضايي و رادي بوده و حتي آثارشان، بهويژه كارهاي رادي را ستوده است.
در رصد امتيازهايي كه قلم ساعدي از آنها بهره برده، شايد بتوان از ناخودآگاه او به عنوان عنصري با كاركردي بسيار موثر در آثارش نام برد. اين تاثير هم از لالبازيها و نمايشنامههاي كوتاه او مشهود است و هم در نمايشنامههاي ديگرش بهويژه آنها كه به نوعي به زادبوم او و اقليم آذربايجان و قلمرو آذريزبانها برميگردد.
به عبارتي، اين تمايل به فرهنگ بومي اگرچه در سطح خودآگاه نويسنده اتفاق ميافتد اما از گرايشهاي ناخودآگاه او نيز سرشار است.
به عبارتي، نويسنده روانپزشك ما كه ماده خام حرفهاش هزارتوي روان آدميزاد بود و كاويدن نقاط تاريك و ناشناخته آن و در اين كاوش، دنبال ريشهها و مبادي اوليه عوارض رواني بيماران خود بود، طبعا در تلاقي شغل و هنرش، نخستين جنبه از هستي آدمي يعني جنبه رواني آن سوژه اعظم آثارش قرار ميگيرد. دستمايهاي كه نويسنده را به پيمايش راههاي لايتناهي ناخودآگاه انسان در كارهاي متعدد او كشانده است.
اين روانپيمايي را هم در داستانهاي عزاداران بيل، آشفتهحالان بيداربخت، ترس و لرز و... ميبينيم و هم در نمايشنامههايي مانند آي بيكلاه، آي باكلاه، ماهعسل و...
نكته ديگري كه در آثار ساعدي وجود دارد و او را از بسياري از همانديشان چپگرايش در سالهاي دو دهه 40 و 50 جدا ميكند، حفظ مرزهاي اثر ادبي با پيامهاي برهنه سياسي است. ميدانيم كه او نيز گرايش آشكار سياسي داشت و قائل به مفهوم «تعهد» در معناي سياسي و اجتماعي آن براي نويسنده بود؛ اما اين علقه و اعتقاد محكم كه او را به تبيين مفهوم «شبههنرمند» در برابر هنرمند قرار ميدهد، آثارش را به محملي براي انتقال مستقيم مانيفستهاي سياسي تقليل نميدهد و به ملاحظات غيرهنري از آن دست نميآلايد، چنانكه ما آشكارگي مواضع سياسي ساعدي را در مقام فعال و مبارز سياسي و در اظهارنظرها و موضعگيريهايي خارج از اثر ادبي او ميبينيم. فيالمثل در سخنراني معروفش در
«ده شب» يا همان «شبهاي شعر گوته» كه در آن پيكان تند انتقادات خود را سوي كساني نشانه ميرود كه بهزعم او به نام هنرمند تنها لايق صفت «شبههنرمند» هستند؛ شبه هنرمندي كه «هيچ جرياني تكانش نميدهد. به مسائل مملكتي بياعتناست» و «دنيا را آب ببرد او را خواب برده است.» موضعگيريهايي كه در عين جذابيت، جداي از وجوهي است كه اهميت آثار ساعدي را ميسازد. نويسندهاي كه بلد بود به جاي حرف مستقيم سياسي زدن، ارزشهاي ذهني و حتي سياسي خود را در لايههاي زيرين آثارش شناور كند.