• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4561 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۳ دي

روايتي از زندگي فكري و اهميت علمي آثار و مكتوبات علامه دكتر سيدجعفر شهيدي

اولين منتقد آثار كسروي

محمد ميلاني

سنت آكادميك ما در قرني كه هنوز به پايان نرسيده شاهد چهره‌هاي بزرگي در حوزه علوم انساني بوده و هست كه اين افراد تا درجات بالاي تحصيلات و تحقيقات علوم حوزوي رسيده‌اند و سپس وارد ساختار دانشگاهي ما شده‌اند. لطفا دقت كنيد و البته كمي تامل! اينكه اين افراد وارد سنت آكادميك دانشگاهي ما شده‌اند، به ميزان بسيار زيادي اين دايره را تنگ‌تر كنيد و به الزام به حوزه‌هاي علميه و صرفا بزرگاني متمركز باشيد كه تا مدارج بالاي علوم حوزوي يعني خارج فقه و اصول و ... پيش رفتند و حتي به درجه اجتهاد نيز رسيدند و سپس وارد سنت آكادميك شدند.

 

شخصيتي آكادميك كه در فقه و اصول نيز مجتهد بود

پس اين ورود به الزام براي ضرورتي بوده و هست كه نمي‌توان به هيچ عنوان آن را كتمان كرد. مفهوم معرفت علمي يا همان ساختار علوم حوزه انساني چه نيازها يا ضرورت‌هايي را نداشت يا نياز به كسب فضيلت‌هايي در سنت دانشگاهي ما بود كه اين بزرگان به آن روي گشودند، از اهم مسائل و امهات علمي- معرفتي زمانه ما است كه تا قرن حاضر به اتمام نرسيده به آن توجه ويژه و مبسوطي بايد نشان داد. در ميان اين بزرگان نام مرحوم علامه سيد جعفر شهيدي به نحو بسيار اثرگذاري برجسته است؛ كسي كه اشراف در خور توجهش به فقه و اصول بسيار برجسته و همچون يك مجتهد اعلم به سنت فقاهت شيعه مسلط است. بسيار به شيعه بودنش حساس است و معارف شيعه برايش همچون گنجي ارزشمند تلقي مي‌شد كه اصرار عجيبش به حفظ آن كمتر مي‌توانست در هم‌دوره‌اي‌ها و هم‌كسوت‌هايش ديده شود. زماني كه از دنيا رفت سيد محمد خاتمي رييس‌جمهور سابق ايران به مناسبت فقدانش پيام تسليتي داد كه در آن جمله بسيار تامل‌برانگيز و خاصي بود؛ جمله‌اي كه هم عمق فقدانش را نشان مي‌داد و هم نقش بسيار اثرگذارش را در مقام عالمي بزرگ به تصوير مي‌كشيد. «وقتي ستاره‌اي درخشان كه آسمان جان مشتاقان فضيلت و دانايي را روشن مي‌كند، فرو مي‌رود؛ تاريكي را بيشتر مي‌شود احساس كرد.»

 

شعوبيه‌گرايي نوين و نقش سيدجعفر شهيدي

چنين اهميتي است كه مي‌تواند نشان‌دهنده نقش برجسته وي در زمينه‌هاي مختلف علوم انساني باشد. شعوبيه‌گرايي كه در نوع خود جنبش بسيار بزرگ و تاريخي در ايران و بالاخص زبان فارسي محسوب مي‌شود، در قرن كنوني چهره‌هاي شاخص و نماينده‌هاي برحقي داشته كه به نوبه خود آنچنان قدرت و اقتداري به مباني تفكر آن هم به زبان فارسي داده‌اند كه اگر هم نتوانيم در مقياس برخي قرون گذشته آن را هم‌سنگ بدانيم، دست‌كم با توجه به گستره توسعه علم‌اندوزي و علم‌سازي در ايران مي‌توانيم نمره بسيار اثربخش و درخور تحسيني به آن بدهيم. براي كساني كه شايد با واژه و روند فعاليت‌هاي شعوبيه‌گري ناآشنا هستند به نحو مختصري مي‌توان گفت كه در قرون اوليه پس از ظهور اسلام و سپس فتح ايران توسط اعراب در قبال نگاه‌هاي تحقيرگرايانه و به اصطلاح ناسيوناليستي علمي برخي خلفاي بني‌اميه و عباسي و نيز اغلب علماي صاحب‌نام عرب، با توسل به آيه 13 سوره حجرات «يا أيُّها النّاسُ إِنّا خلقْناكُمْ مِنْ ذكرٍ و أُنْثى و جعلْناكُمْ شُعُوبًا و قبائِل لِتعارفُوا إِنّ أكْرمكُمْ عِنْد‌الله أتْقاكُمْ إِنّ‌الله علِيمٌ خبِيرٌ» جرياني را با عنوان جريان شعوبيه‌ به راه انداختند. مرام و مسلك اين جريان كه اكثر قريب به اتفاق علماي ايراني- اسلامي در سده‌هاي پيشين و تا به امروز گرايش و تمايل به اين نهضت دارند حتي اگر به زبان نيز نياورند، بر حفظ و عدم تحقير فرهنگ ايراني و بالاخص تاريخ و زبان فارسي، سپس حفظ اسلام از گزند كج‌روي‌هاي خلفاي پيشين اسلامي، اصرار بر قدرت تمدن‌ساز ايراني- اسلامي و غناي بي‌چون و چراي آن در مواجهه با فرهنگ تمدن مورد ادعاي اعراب چه پيش و چه پس از اسلام و نيز از همه مهم‌تر ايجاد آفاق جديد اسلام‌شناسي و غناي ديني از جانب علماي اسلامي- شيعي تا به امروز بوده است. جريان شعوبيه به قدري قدرتمند ظاهر شده و به قدري نيز اثرگذار در اعتلاي فرهنگ اسلامي بوده و هست كه برخي علما و ادباي عرب هنوز هم در نوشته‌ها و كتاب‌هاي خودشان هر حركت فكري و فرهنگي خودشان را سلاحي در برابر و مقابله با جريان‌هاي فرهنگي شعوبيه‌گرايي مي‌دانند.

 

از سيبويه تا علامه طباطبايي

پيش‌تر ابوحسن حازم القرطاجني چهره‌اي كاملا ناآشنا براي ما و صدالبته فردي بسيار ناسيوناليست و آشنا براي جريان‌هاي ادبي و زباني جهان عرب در يكي از تاليفاتش در قرون ابتداي قرن جديد ميلادي مدخلي بر يكي از دانشنامه‌هاي ادبي و لغت‌نامه‌اي نوشته بود و در آن متن چنين جمله‌اي را مي‌نويسد:

«... و مع ذلك، فإن الغرض الآخر من كتابة هذا‌العمل هو أن يكون هناك صفعة فعالة على فم ذلك الحكيم الفارسي.....» كه معناي تحت‌اللفظي آن را اينچنين مي‌توان بيان كرد: «.... و اما هدف ديگر از نوشتن اين اثر زدن سيلي محكم بر دهان سيبويه آن حكيم ايراني است.»

وقتي چنين جرياني هنوز تاب ديدن آثار ايرانيان در عالم اسلام نيست و نخواهد بود بالطبع جريان شعوبيه‌گرايي نمي‌تواند ادعاي خاموشي يا غيرفعال بودن داشته باشد حتي اگر در زبان و ادعاي علماي ما نيامده باشد. پس بي‌هيچ اكراهي اگر اولين اثر صرف و نحو عربي را ايراني بزرگي چون سيبويه تاليف و تدوين كرده، تفسير شريف الميزان و بسياري ديگر از آثار معاصرين شيعي- ايراني نيز داراي چنين منزلتي بوده و خواهند بود. براي كساني كه سيبويه را به درستي نمي‌شناسند بايد اضافه كنم كه ابوبشر عمرو بن عثمان بن قنبر سيبويه از اهالي منطقه فارس يا همان شيراز كنوني بود كه در قرن دوم هجري مي‌زيسته و علاوه بر اديب و دانشمند زمانه بودنش‌، اولين كتاب جامع صرف و نحو يا به اصطلاح خودمان علم و اصول آيين نگارش و نوشتار عربي را براي اعراب تدوين كرده است. به مذاق بسياري از اعراب ناسيوناليست و تندرو اين كار وي نوعي حقارت عرب محسوب مي‌شود و هنوز هم بر طبق مثالي كه عنوان كردم در قرن 21 ميلادي نيز عقده زدن او را در سر مي‌پرورانند.اما در اين ميان وقتي به سيدجعفر شهيدي رجوع مي‌كنيم بي‌هيچ اكراهي حتي اگر به قصد اتحاد عالم اسلام و تقريب مذاهب اسلامي در مقام يك عالم تمام‌عيار هرگز و در هيچ جايي چنين ادعايي را طرح نكرده اما تسلط بي‌بدليش بر زبان عربي و نيز تاريخ اسلام بالاخص اتفاقات زمانه پيامبر مكرم اسلام (در كتاب تاريخ تحليلي اسلام كه هنوز از مهم‌ترين كتب دانشگاهي ايراني براي درس عمومي تاريخ اسلام است) و نيز ساير تاليفاتش در شناساندن چهره‌هاي واقعي اهل بيت و امامان معصوم دقيقا نشان مي‌دهد كه چه جريان بزرگ و سنگيني از حيث تحصيل علم هم در خود جاي داده است و هم به يادگار كه بتوان با توسل به آنها چهره واقعي و اثرگذار اسلام شيعي هيچ‌گاه در محافل علمي و آكادميك ما كم جلوه داده نشود. وقتي به چند مقطع اثرگذار در زندگي سيدجعفر شهيدي نگاه تحليلي مي‌كنيم، تازه به حضور وي و ديگراني كه پيش‌تر عنوان كردم و چرايي حضور اين روحانيون در نظام آكادميك ايراني پي‌ مي‌بريم.

 

نگاهي به زندگي علامه شهيدي

وي به دنيا آمده در شهر بروجرد است. دوران كودكي‌اش آن‌طوركه نقل شده هم در بازار شهر و دكان‌هايش مشغول به كار بوده است. همچنين به سنت اغلب خانواده‌هاي مذهبي و علم‌دوست آن زمان اوقات فراغتش را در مدرسه علميه شهر به تحصيل صرف و نحو عربي، مقدمات فقه و اصول و علم حديث را تاحدودي در نزد علماي آن زمانه شهر به نيكي آموخت. سپس بخت با او كه جواني عالم و قابلي شده بود، يار شد و به شهر نجف اشرف فرستاده شد تا در دقايق علوم حوزوي و مشاهير علوم اسلامي فردي حاذق و اثرگذار در عالم اسلام شود. طي مدت قريب به شش سال يعني از سال 1321 كه وارد اين شهر شد تا سال 1327 توانست به درجه‌اي بالا يعني خارج قفه و اصول نايل شود و تقريبا همان سال‌ها (احتمالا 1326 شمسي) پس از فوت مرحوم آيت‌الله‌العظمي سيدابوالحسن موسوي مديسه‌اي اصفهاني ملقب به آيت‌الله اصفهاني كه از قضا شهيدي در محضر وي همپاي بزرگاني چون محمدحسن ممقاني، آيت‌ا... سيد محمد كاظم يزدي، آقا فاضل شربياني تبريزي، مرحوم آخوند خراساني كه بالجمله از علماي بزرگ و مجتهدين يگانه عصر بودند تحصيل علم كرد و در حالي كه به درجه اجتهاد نائل شده بود به ايران بازگشت و چندي را به تدريس در دبيرستان‌هاي تاسيس‌شده به سبك نوين غربي به آموزش و نيز تدريس معارف پرداخت.

 

اولويت‌هاي شهيدي براي جامعه شيعي ايران

وي در خصوص زندگي سخت ايام طلبگي خاطراتي تاسف‌انگيز از ملالت‌ها و سختي‌ها نقل مي‌كند؛ سختي‌هايي كه اگرچه به نظر مي‌رسد براي اغلب طلاب راستين جوياي علوم اسلامي بالاخص در آن سال‌ها بالنسبه شرايطي مشابه و يكسان دارد اما در خاطراتي كه بالاخص در سال‌هاي پاياني حياتش نقل مي‌كند، هيچكدام از فصول زندگي‌اش را تا به آن اندازه دلچسب و خوش‌خاطره براي خودش نمي‌داند. همچنين بسيار عجيب به نظر مي‌رسد كه چنان عالمي در اين حد و اندازه تا چه حدي به تدريس و خضوع در برابر مردم عادي و نيز جوانان و نوجوانان به حدي خود را متعهد و موظف مي‌داند كه در ابتداي ورودش به ايران نياز به وجود نشريه‌اي با سبك و سياق نوين و نيز موثر در اسلام‌گرايي و ترويج اخلاق و دينداري موثق و از همه مهم‌تر ترويج آگاهي جهاني را ضروري تشخيص مي‌دهد و به همين سبب انتشار مجله فروغ علم را با نويسندگاني كه بعدها اغلب آنها از مهم‌ترين چهره‌هاي فكري و سياسي و ديني زمانه خود بودند، به عنوان وظيفه اصلي خود مي‌پندارد. از قضا به نحو اثرگذاري نيز به پيش مي‌رود اما گويا تدريس كه چيز ديگري برايش بود اهميتي به مراتب بالاتر نزدش داشت؛ به بيان ديگر آگاهي‌اي كه از راه تدريس و آموزش به نوجوانان و جوانان انتقال پيدا مي‌كند چيز ديگري است و اثر آن نيز بالطبع ارزش ديگري خواهد داشت. در همان سال‌هاي ورودش به ايران و اقدام به كارهاي مهمي كه عنوان شد در مدرسه عالي شهيد مطهري فعلي نيز حجره‌اي اختيار كرده بود كه اهم فعاليت‌هايش در زمان حضورش در حجره تحصيل آكادميك دانشگاهي بود؛ به نحوي كه مدرك ليسانس دانشگاهي‌اش در رشته زبان و ادبيات فارسي را نيز در زمان اقامتش در همان حجره گرفت.

جالب آنجاست كه بعدها با ادامه تحصيلش تا مقطع دكتراي همان رشته كماكان در كسوت دبيري و معلمي در دبيرستان‌هاي تهران مشغول به تدريس بود.

 

از رويكرد علامه به متون تاريخي اسلامي

تا حلقه فرهنگ دهخدا

طبق روايت استاد و نيز با رجوع به اسناد موجود از سال 1328 در همان سال‌هايي كه تدريس و توجه به علم‌آموزي نوجوانان و جوانان از امهات فكري اين عالم بزرگ محسوب مي‌شود با دعوت علامه بزرگ زمانه مرحوم علي‌اكبر دهخدا به حلقه لغت‌نامه دهخدا دعوت مي‌شود و كار تفحص در متون فارسي قديم و جديد را براي سر و سامان دادن به مجموعه وسيع لغات و مصطلحات فارسي آغاز مي‌كند. شغل و وظيفه‌اي كه به نحوي تا سال‌هاي پاياني عمرش كماكان با او بود و مسووليتش با رحلت علي‌اكبر دهخدا و سپس‌ محمد معين هر روز بيشتر و بيشتر مي‌شد. همان سال‌ها بود كه توجه بيشتر و از قضا هدفمند به تاريخ اسلام برمبناي همان نهضت عظيمي كه پيش‌تر از آن گفتيم در كارهاي وي شكل جدي‌تري به خودش گرفت.

 

ترجمه نهج‌البلاغه

به گفته خودش بخش جدي مساله زماني كليد خورد كه يكي از همكلاسي‌هاي دوره دكتراي وي در دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران قصد ترجمه اشعار و قصيده‌هايي از زمان جاهليت اعراب به سرش مي‌زند. وقتي كه با دوست همكلاسي‌اش دكتر شهيدي كه آن روزها عضو ثابت و فعال موسسه لغت‌نامه دهخدا بود اين مهم را طرح مي‌كند، نياز به ترجمه‌اي جدي و حتي تفسير مناسب و جديد از اين اثر يگانه در عالم اسلام و جهان تشيع در ذهن دكتر شهيدي كليد مي‌خورد. پرداختن به اين مهم كه بعدها باعث خلق ترجمه‌اي ارزشمند و يگانه از نهج‌البلاغه امام علي (ع) مي‌شود به نوبه خود آغازگر راهي در سبك و سياق كاري وي مي‌شود كه از قضا رويكردي بسيار خاص و منحصر به‌فردي را باز در سوابق كاري و علمي او با عنوان تاريخ‌نويسي شخصيتي شيعي رقم مي‌زند.

 

سر دلبران در حديث ديگران

تحسين برخي مورخين دانشگاهي لبنان و مصر به عنوان دو كشور روشنفكر عربي در ميان كشورهان جهان عرب به گمانم مهر تاييدي مناسب بر روند تاريخ‌نويسي با سبك و سياق دكتر شهيدي مي‌تواند باشد. يوسف محمد احمد طاها زيدان از نويسندگان مطرح جهان عرب و اصالتا مصري از نحوه نوشتاري وي اظهار اطلاع كرده و آثار او را در زمره كارهاي ارزشمند در شناساندن تاريخ اسلام به غير اعراب مي‌داند و بالاخره دكتر الياس خوري كه از جمله سياستمداران لبناني نيز محسوب مي‌شود در مقام نويسنده نيز در بزرگداشتي كه در لبنان چندسال پيش برگزار شد زبان به تحسين كتاب‌هاي تاريخي ايشان بالاخص زندگي‌نامه حضرت فاطمه و امام جعفر صادق (ع) پرداخته بود؛ ضمن آنكه پيش‌تر در خصوص تاريخ تحليلي اسلام نوشته سيدجعفر شهيدي در همين نوشته مطلبي گفته شد. علاوه برآن، اينكه بخش قابل توجهي از دانشجويان دو دهه گذشته كشور در درس تاريخ اسلام مكلف به خواندن كتاب ايشان بوده و هستند. شيوه‌اي تحليل‌گرا در بيان وقايع تاريخ اسلام بالاخص زمانه زندگي پيامبر مكرم اسلام حضرت محمد (ص) كه جنگ‌هاي ايشان نحوه مناسبات‌شان با جامعه عرب آن زمان، زمينه و زمانه ظهور پيامبر و مشقات امر پيامبري در جامعه بالكل جاهلي خاص عربي و نيز تاثيرگذاري دين اسلام در دهه‌هاي پس از رحلت پيامبر كه كمتر كتابي به اندازه تاريخ تحليلي اسلام به آن پرداخته از اهم ارزش‌هاي اين كتاب ارزشمند محسوب مي‌شود. ناگفته نماند كه ارزش اين كتاب آنچنان درك شد كه به حق جايزه كتاب سال جمهوري اسلامي را بعد از ترجمه نهج‌البلاغه، سخنان امام اول شيعيان حضرت علي (ع) (درسال 1369) براي دومين بار به ارمغان آورد. پس بدون هيچ اكراهي اگر هر دانشجويي با خواندن كتابي از استاد خويش‌، خود را شاگرد همان استاد بداند، نسل شاگردان تلمذ كرده از محضر علم مرحوم سيدجعفر شهيد آنچنان پرتعداد مي‌تواند تصور شود كه شايد كمتر استادي داراي اينچنين جامعيت استادي در ميان نسل‌هاي حال حاضر ايرانيان باشد.

 

علامه شهيدي و خدمات علمي به سرانجام رسيده و درحال انجام

ذكر اين عنوان شايد بيشتر شباهت به بخش تاليفات و تحقيقات در نوشته‌هايي باشد كه در خصوص افراد و علماي بزرگ نوشته مي‌شود. اما انتخاب اين تيتر دقيقا به همان دليل كه تفاوت دارد به همان دليل نيز نشان از تفاوت آثار نوشته‌شده توسط ايشان را دارد چرا كه به طرز بسيار قابل توجهي فعاليت‌هاي ايشان در حوزه علوم انساني در حال ادامه است. اين خصلت درحال حاضر انطباق عيني با بسياري از كارهاي اين استاد دانشگاهي دارد. براي نمونه و براساس مستندات موجود بخشي از فعاليت‌ها و اموري كه در خصوص لغت‌نامه دهخدا به عنوان جامع‌ترين فرهنگ لغت فارسي درحال انجام است مرهون سبك و سياق لغت‌شناسي وي محسوب مي‌شود. مي‌توان به جرات ادعا كرد كه شناخت علامه محمدتقي دهخدا از شهيدي آنچنان خاص و بي‌نقص بوده كه راه حيات تخصصي پژوهش در اين اثر ملي را براي هميشه در ميان ما فارسي‌زبانان باز و البته پويا باقي بگذارد.

 

شيوه‌هاي پژوهشي علامه در پايان‌نامه‌هاي دانشگاهي

از سوي ديگر شيوه‌هاي پژوهشي وي در پايان‌نامه‌هاي دانشگاهي بر كسي پوشيده نيست. دقت بيش از حد در انتخاب جملات معنادار، ايجاد سلسله‌هاي دقيق و متقن در ارايه مستندات و به اصطلاح رفرنس‌ها براي ارايه مدعيات يك اثر ادبي يا تاريخي و شيوه دقيق فارسي‌نويسي يا همان درست‌نويسي ادبي از جمله شاخصه‌هاي منحصربه‌فردي محسوب مي‌شوند كه نه تنها سبك خوش‌قامتي است كه در مواجهات ادبي و تاريخي در نظام آكادميك ما از وي به يادگار مانده بلكه به عنوان مسلك و ساختاري بسيار ارزشمند در آينده نظام دانشگاهي و آكادميك ما مي‌تواند باشد و از قضا به تاكيد بايد باشد.

 

نادره سلسله اساتيد

استادي كه بسياري افتخار شاگردي مستقيم و حتي غير مستقيم او را دارند نادره‌اي از سلسله‌اساتيد دانشگاهي قرن معاصر ما است كه اگرچه تا درجه اجتهاد نايل آمد اما ضرورت تربيت و تعليم فرزندان ايران را در قامت نظام نوين آموزشي و دانشگاهي بسيار ضروري‌تر احساس كرد. از اين رو نه تنها معلمي قابل به خدمت وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) بود هيچگاه از سنت روحانيت در مجاهدت در راه علم كوتاهي نكرد. امتزاج علم‌اندوزي به سبك حوزوي و نيز انجام كار علمي به سبك دانشگاهي جز در وجود تعدادي انگشت‌شمار عالم در ايران معاصر به نام هيچ‌كس ديگر ثبت نشده است كه از قضا مرحوم سيدجعفر شهيدي اولي‌ترين آنها است. از سوي ديگر شايد براي برخي مصلحت‌انديشان به درستي ارتباط او با جريان شعوبيه‌گري نوين به تمام و كمال صحيح نباشد كه البته نيز درست و معقول است اما نبايد فراموش كرد كه اگر اينچنين فعاليت‌هاي بزرگ پژوهشي در حوزه علوم انساني تحقق نيابد تحول در جهان اسلام و معنايابي سنت اصيل اسلامي و البته دين‌پژوهي به سبك و سياق بزرگاني همچون سيدجعفر شهيدي نيز معناي واقعي خودشان را از دست مي‌دهند.

ترجمه چندين كتاب مهم، تصحيح چند اثر ارزشمند و همچنين چندين كتاب در حوزه تاريخ اسلامي و امامان معصوم از كارها و فعاليت‌هاي علمي اين استاد دانشگاه به حساب مي‌آيد. كسي كه شهرت فعاليت‌ها و كارهاي اثربخشش غير از عالم اسلام در اروپا و شرق دور نيز آنچنان پيچيد كه دانشگاه پكن با افتخار او را استاد افتخاري خود معرفي كرد. اين استاد بزرگ آنچنان جامعيت درخور توجهي داشت كه خيلي وقت‌ها حتي دوستي ارزشمندش با بسياري از رجال بزرگ عالم نظير امام موسي صدر يا به عنوان اولين منتقد آثار احمد كسروي (در قالب مباحثه و نامه‌نگاري انتقادي با وي) به فراموشي سپرده مي‌شود. در صورتي‌كه دوستي و مراوداتش با امام موسي صدر و انتقاداتش به كسروي فصل تازه‌اي در شناخت قدرت علم‌آموزي و علم‌اندوزي وي دارد كه بي‌هيچ اكراهي نمونه‌اش را نمي‌توان يافت.

دكتر سيد جعفر شهيدي كه در اوايل جنگ تحميلي عراق عليه ايران فرزند برومندش را نيز در مقام بلند بالاي شهيد و در راه ميهن هديه داده بود، در 23 دي ماه سال 1386 در منزل مسكوني‌اش دار فاني را وداع گفت و در شهرري به خاك سپرده شد.


سيد جعفر شهيدي به دنيا آمده در شهر بروجرد است. دوران كودكي‌اش آن‌طوركه نقل شده در بازار شهر و دكان‌هايش مشغول به كار بوده است. همچنين به سنت اغلب خانواده‌هاي مذهبي و علم‌دوست آن زمان اوقات فراغتش را در مدرسه علميه شهر به تحصيل صرف و نحو عربي، مقدمات فقه و اصول و علم حديث را تاحدودي در نزد علماي آن زمانه شهر به نيكي آموخت. سپس بخت با او كه جواني عالم و قابلي شده بود، يار و به شهر نجف اشرف فرستاده شد تا در دقايق علوم حوزوي و مشاهير علوم اسلامي فردي حاذق و اثرگذار در عالم اسلام شود. طي مدت قريب به شش سال يعني از سال 1321 كه وارد اين شهر شد تا سال 1327 توانست به درجه‌اي بالا يعني خارج قفه و اصول نايل شود.

از سال 1328 در همان سال‌هايي كه تدريس و توجه به علم‌آموزي نوجوانان و جوانان از امهات فكري اين عالم بزرگ محسوب مي‌شود با دعوت علامه بزرگ زمانه مرحوم علي‌اكبر دهخدا به حلقه لغت‌نامه دهخدا دعوت مي‌شود و كار تفحص در متون فارسي قديم و جديد را براي سر و سامان دادن به مجموعه وسيع لغات و مصطلحات فارسي آغاز مي‌كند. شغل و وظيفه‌اي كه به نحوي تا سال‌هاي پاياني عمرش كماكان با او بود و مسووليتش با رحلت علي‌اكبر دهخدا و سپس‌ محمد معين هر روز بيشتر و بيشتر مي‌شد.

زماني كه علامه شهيدي از دنيا رفت سيد محمد خاتمي رييس‌جمهور اسبق ايران به مناسبت فقدانش در پيام تسليتش نوشت: «وقتي ستاره‌اي درخشان كه آسمان جان مشتاقان فضيلت و دانايي را روشن مي‌كند، فرو مي‌رود؛ تاريكي را بيشتر مي‌شود احساس كرد.»

در قرون اوليه پس از ظهور اسلام و سپس فتح ايران توسط اعراب در قبال نگاه‌هاي تحقيرگرايانه و به اصطلاح ناسيوناليستي علمي برخي خلفاي بني‌اميه و عباسي و نيز اغلب علماي صاحب‌نام عرب، با توسل به آيه 13 سوره حجرات «يا أيُّها النّاسُ إِنّا خلقْناكُمْ مِنْ ذكرٍ وأُنْثى و جعلْناكُمْ شُعُوبًا و قبائِل لِتعارفُوا إِنّ أكْرمكُمْ عِنْد‌الله أتْقاكُمْ إِنّ‌الله علِيمٌ خبِيرٌ» جرياني را با عنوان جريان شعوبيه‌ به راه انداختند. مرام و مسلك اين جريان كه اكثر قريب به اتفاق علماي ايراني- اسلامي در سده‌هاي پيشين و تا به امروز گرايش و تمايل به اين نهضت دارند حتي اگر به زبان نيز نياورند، بر حفظ و عدم تحقير فرهنگ ايراني و بالاخص تاريخ و زبان فارسي، سپس حفظ اسلام از گزند كج‌روي‌هاي خلفاي پيشين اسلامي، اصرار بر قدرت تمدن‌ساز ايراني- اسلامي و غناي بي‌چون و چراي آن در مواجهه با فرهنگ تمدن مورد ادعاي اعراب چه پيش و چه پس از اسلام و نيز از همه مهم‌تر ايجاد آفاق جديد اسلام‌شناسي و غناي ديني از جانب علماي اسلامي- شيعي تا به امروز بوده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون