به بهانه اعلام نامزدهاي اسكار
ويترين پرنور مغازه
حافظ روحاني
مراسم سالانه اهداي جوايز آكادمي علوم و هنرهاي سينمايي، براي خورههاي فيلم هنوز مانند يك بازي است؛ فرصتي براي چشم و همچشمي بين هواداران فيلمها و برتريجوييهايي كه رقابت ميان فيلمها را شبيه به مسابقات فوتبال ميكند. از اين جنبه هواداران پرتعداد اين رقابت سالانه هنوز آن را تعقيب ميكنند و دوستش دارند و آمارش را از بر ميكنند و در آستانه برگزاري هر دوره مانند كريهاي ورزشي به آنها برميگردند. نشريات هواداري آمار و ارقام آن را هر ساله منتشر كرده و اسنادش در صدها صفحه اينترنتي به ثبت ميرسد و مورد استناد قرار ميگيرد؛ انگار كه بخشي از يك مراسم باشد. اما پيش از هر چيز مراسم سالانه اهداي جوايز آكادمي علوم و هنرهاي سينمايي، بخشي مهم از يك نظام توليد، عرضه و تقاضاست؛ شايد آخرين آجر از يك سازوكار كه قرار است توليدات سالانه سينمايي يكي از قدرتمندترين نظامهاي توليد تصاوير متحرك را در جهان عرضه و بازاريابي كند؛ نظامي كه توليداتش بخشي از صنعت عريض و طويل آن چيزي است كه صنعت سرگرمي خوانده ميشود. به اين ترتيب اسكار آخرين بخش از يك نظام كامل صنعتي است كه بايد توليدات سالانه اين چرخه توليد را ابتدا در بازار عريض و طويل ايالاتمتحده و البته بعدتر در بازارهاي كوچكتر فرعي عرضه كند. اسكار سند و فرصتي است براي تمامي كساني كه هاليوود را به كاسبكاري متهم و توليداتش را بخشي از يك صنعت (و نه يك هنر) خطاب ميكنند. ابزاري كه به مدد زرق و برق ميتواند چشمان ما را خيره كند و به كمك سازوكار قدرتمند رسانهاي هاليوود براي لحظاتي حتي كوتاه تمامي اخبار جهان را زير سايه بگيرد. شايد تمامي توان هاليوود و نفوذ توليدات سالانهاش به مدد همين ابزار قدرتمند بازاريابي باشد كه هنوز بخش عمدهاي از بازار سرگرمي جهان و البته سازوكار فرهنگسازي (اگر بتوان به چنين واژهاي قائل شد) را تحت تسلط دارند. پس اسكار همچنان به ما يادآوري ميكند كه سينما چقدر به حواشياش زنده است و چقدر مديون تبليغات و بازاريابي است، شايد اين حقيقت تمامي آن چيزي باشد كه فرهنگ و سينماي ايران هيچگاه به تمامي نياموخت.