روايت فيلم مستند «زمستان است» سرگذشت خيابان لالهزار است؛ از زماني كه اين منطقه جغرافيايي جايگاه رفيعي براي مردم تهران داشت و مكاني بود براي تجمع روشنفكران، دفاتر روزنامهها، تئاترهايي كه به مضامين ادبي، فلسفي، سياسي توجه ميكردند و سينماهايي كه آخرين توليدات سينمايي را به نمايش ميگذاشتند تا زماني كه اين خيابان آرامآرام هويت پيشين خود را گم كرد و ابتذالي بازاري به جاي آن همه فرهيختگي قرار گرفت. اين فيلم مستند به كارگرداني مهراد زاهديان و تهيهكنندگي پيروز حناچي امسال در بخش مسابقه فيلمهاي مستند سي و هشتمين جشنواره فيلم فجر نمايش داده ميشود.
در نشستي كه هفته گذشته در خانه سينما داشتيد در خلال صحبتتان به نظرم آمد كه شما به هنر و فرهنگ مدرنيستي علاقه زيادي داريد كه اين موضوع در همه فيلمهاي مستند شما ديده ميشود. درست است؟
در جواب سوال شما بايد بگويم كه علاقه من بيشتر معطوف به تاريخ معاصر است و اينكه جامعه ايراني چگونه با پديدههاي مدرن مواجه شده، چگونه مدرن بودن را به عنوان موضوع در زندگي خود پذيرفته و اساسا رابطهاش با جهان مدرن چگونه رابطهاي است. از پديدهها و مظاهر نويني چون سينما، عكاسي، موسيقي به معناي آكادميك آن، شهرنشيني گرفته تا جزييترين آنها همچون توليد محتوا، خلق آثار، تاليف و پيگذاري مفاهيم مدرن. اين موضوع مورد علاقه من است و شايد از اين جهت است كه سالها قبل به ساخت فيلمي در مورد تاريخ عكاسي ايران اقدام كردم كه فيلم مستندي شد به نام «خاطرات روي شيشه» يا كنكاش درباره تاريخ سينماي ايران با رويكرد بررسي ورود پديده سينما به ايران كه آن هم فيلم مستندي شد با عنوان «حلقههاي گمشده» و در نهايت اين دو فيلم اخير كه موضوع آنها يك فضاي شهري است، يعني ميدان توپخانه با نام «ميدان بيحصار» و خيابان لالهزار با نام «زمستان است».
و از همين زاويه نگاه به جنبههاي مختلف لالهزار پرداختيد؟
لالهزار از اين جهت براي من اهميت پيدا كرد كه يك فضاي شهري است كه نقش و حضور مردم در آن بسيار پر اهميت است. شايد اگر بعضي خيابانها پاساژ يا محلي براي عبور مردم است، خيابان لالهزار هويت ديگري داشت. انگار مردم به اين خيابان ميرفتند تا همديگر را ببينند و باهم معاشرت و از اين فضاي شهري استفاده كنند. از اين جهت خيابان لالهزار نقطه كانوني براي جمع آمدن آدمها در كنار هم بود. در دورهاي از حيات اجتماعي اين خيابان، شما ميتوانستيد از كنار هم عبور كردن مردم، معاشرت آنها با يكديگر، نشستن و گپ و گفتشان در كافهها، رفتن به سالنهاي سينما يا تئاتر يا كنسرتهاي موسيقي را ملاحظه كنيد و اين ويژگي، اين خيابان را داراي اهميت ميكرد طبيعتا براي من هم اين سرگذشت فراز و فرود حيات اجتماعي اين خيابان و اين ويژگيهاي منحصربهفردش جذابيت داشت و علاقهمند شدم تا اين فيلم را بسازم.
انگار با آقاي حناچي از قبل آشنا بوديد؛ چگونه اين دوستي منجر به ساخته شدن اين فيلم شد؟
حدود 10سال پيش بود و من فيلم مستند «ميدان بيحصار» را درباره ميدان توپخانه ساخته بودم، ميدانيد كه آقاي حناچي استاد دانشگاه هستند و به نظر ميرسد ايشان تازههاي مرتبط با حوزه تخصصي خودشان يعني معماري و شهرسازي را رصد ميكنند. ظاهرا فيلم «ميدان بيحصار» را ديده بودند و مورد توجهشان قرار گرفته بود. اينطور شنيدهام كه اين فيلم را به صورت مستمر در بعضي كلاسهايشان براي دانشجويان نمايش ميدهند. ايشان از من دعوت كردند تا به ملاقاتشان بروم. طي گفتوگو و رفت و آمدهايي كه با هم داشتيم به خاطر آورديم كه هر دو دانشجوي دانشگاه هنرهاي زيبا بوديم ايشان معماري و من عكاسي ميخواندم و بعد از انقلاب فرهنگي سال 62 وارد دانشگاه شده بوديم. وقايع و خاطرات مشتركي هم در آن سالها با هم داشتيم. چند سال پيش از آن ملاقات آقاي حناچي در دولت آقاي خاتمي در وزارت مسكن فعاليت ميكردند و همان زمان كتابي درباره ميدان توپخانه به نوشته آقاي فرخ محمدزاده مهر منتشر كرده بودند كه كتاب بسيار ارزشمندي است و منبع الهام پژوهشگران زيادي بوده. گمان ميكنم كه آقاي حناچي در به سامان رساندن اين كتاب نقش مهمي داشتند. طي صحبتهايي كه باهم داشتيم متوجه شدم كه آقاي حناچي مايلند درباره خيابان لالهزار هم همچون ميدان توپخانه فيلمي ساخته شود و از من دعوت كردند روي اين موضوع كار كنم.
انگار علاقهمندي در شما هم وجود داشت و خودتان هم راغب بوديد كه درباره اين منطقه فيلم بسازيد، درست است؟
بله. ميدانيم كه چند نقطه كانوني در تهران وجود دارد كه بايد حتما به آنها توجه شود و ارزشهاي تاريخي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي آنها بازنمايي شود. بدون بازخواني اين نقاط كانوني در تهران درك دقيقي از وضعيت فعلي اجتماعي و فرهنگي به دست نميآيد. خيابان لالهزار يكي از اين نقاط است. من خيلي پيشتر متوجه ارزشهاي موجود در خيابان لالهزار بودم و درباره اين مساله كمابيش آگاه بودم ولي توصيه آقاي حناچي به عنوان يك شخص متخصص تاييدي بر اين ماجرا بود. به همين جهت سالها در پي تحقيق و جمعآوري منابع مربوط به اين خيابان بودم تا اينكه آقاي حناچي مجددا به وزارت مسكن بازگشتند و اينبار پيشنهاد پژوهش در مورد خيابان لالهزار را مطرح كردند. همين پيشنهاد خود مبنايي شد تا ما به ساخت فيلم مستند خيابان لالهزار نزديك شويم. بايد تاكيد كنم كار توليد فيلم مستند مبتني بر اسناد و منابع آرشيوي، كاري دشوار و زمانبر است. منابعي كه عمدتا پراكندهاند و بهطور عمده براي استفاده در فيلم، از كيفيت نازلي برخوردار هستند. ما كار توليد را آغاز كرديم و اين روند ادامه پيدا ميكرد. فيلم كمابيش شكل و شمايل نهايي خود را پيدا كرده بود كه آقاي حناچي از وزارت مسكن به شهرداري رفتند در حقيقت غير از انجام كارهاي فني نهايي مثل ساخت موسيقي و ميكساژ صدا، فيلم ساخته شده بود كه آقاي حناچي هم مسووليت شهرداري تهران را پذيرفته بودند. اينطور شد كه نام تهيهكننده فيلم ذيل نام شهرداري قرار ميگرفت، اتفاقي كه به گمانم به نفع فيلم نبود.
از چه منظر؟
از اين جهت كه ما سه سال روي اين پروژه سخت كار كرده بوديم، فيلم شكل نهايي خود را گرفته بود و ميتوانست به جاي نام شهردار كه عنواني كمابيش حاكميتي تلقي ميشود، براي تهيهكنندگي، نام يك استاد دانشگاه تهران را بر پيشاني خود ببيند. اما حالا شايد بدليل وزن سنگين نام شهردار تهران، ارزشهاي فيلم در سايه قرار ميگيرد. در چند نمايشي كه اين فيلم داشته، شوربختانه، تاكيد بر عنوان شهردار تهران، بيش از موقعيت علمي و فرهنگي ايشان شده است كه به نظرم اين هم از بد اقبالي روزگار است.
به صحبتهاي قبلي شما برگرديم؛ اينكه به چند نقطه كانوني در تهران اشاره داشتيد كه بايد درباره آنها فيلم ساخته شود. اساسا تهران كوچهخيابانهاي جذاب زياد دارد ولي لالهزار نماد نوگرايي و هنر ايران بود. موافقيد؟
به نظر من لالهزار نماد تمناي جامعه ايراني براي تجربه مظاهر دنياي مدرن يا دنياي تازه است. شما تصور كنيد تهران عصر ناصري كه از دوران سلطنت محمدشاه به ارث رسيده بود بيشتر به قريه و ده شبيه بود تا يك شهر. در مقايسه با تهران، اصفهان، تبريز و شيراز آن روزگار، هركدام كلانشهري در برابر يك شهرستان كوچك بودند. تهران آن روزگار، بيشتر يك ارگ سلطنتي به حساب ميآمد تا شهر. مراكزي پراكنده كه حصاري دور آن قرار داشت و عملا در مقايسه با پايتختهاي مهم جهان لااقل پايتختهاي مهمي در منطقه همچون استانبول در عثماني آن دوره، تهران صورت شهر مدرن و پيشرفتهاي نداشت. وقتي شاه تصميم ميگيرد اين شهر را توسعه دهد و مظاهر دنياي مدرن در آن شكل بگيرد، كانونهايي چون يك كالج پيشرفته يا پليتكنيك به معناي امروزي مثل دارالفنون شكل ميگيرد. سفارتخانههاي دايمي در شهر ايجاد ميشود. بانكها، پست و امثال اينها ايجاد ميشود و در پي آن عناصر مهم شهري ساخته ميشود. تعدادي از دانشجويان كه به خارج از كشور رفته بودند بعد از تحصيل به ايران برميگردند و آنها نقش بيشتري در توسعه تهران ايفا ميكنند. بعد از گذشت ساليان حالا ميبينيم در شهري كه قريهاي بيش نبوده مظاهر جهان مدرن در آن پا ميگيرد سالن تئاتر به معناي جديد و نوين ساخته ميشود (چون پيش از آن اجراي تئاتر بيشتر به شكل تختهحوضي و سنتي به مخاطب ارايه ميشد) همزمان سالنهاي كنسرت، سينماها، عكاسخانهها، كافهها و ساير عناصر هنري كه پيش از اين در تهران براي مردم مفهوم خاصي نداشته ساخته و پديدار ميشود. محل بروز و ظهور غالب اين نوآوريها در خيابان لالهزار است و از اين جهت است كه خيابان لالهزار پراهميت ميشود. در اين زمان لايه و سطحي از مردم جامعه مخاطب اين خيابان هستند كه ما امروز به طبقه متوسط از آنها نام ميبريم و ميشناسيم همان افرادي كه متن اصلي هر جامعهاي را تشكيل ميدهند.
به لحاظ مردمشناسي و جامعهشناسي هم اين خيابان پراهميت جلوه ميكند.
دقيقا. از تمام اين جوانبي كه گفتم اين خيابان از موقعيت فوقالعادهاي براي روايت بصري برخوردار است. به اين جملاتم اضافه كنم كه سالها بعد آنقدر نمايش و سينما در اين منطقه اوج ميگيرد كه در هر بيست متر يا حتي كمتر از آن، يك سالن سينما يا تئاتر احداث ميشود چيزي شبيه خيابان برادوي در نيويورك كه بسيار پراهميت است. جايي كه بهترين تئاترها از بهترين متنها و نمايشنامهها در آن اجرا ميشود يا مهمترين آدمها در حوزه موسيقي، به اجراي موسيقي و كنسرت ميپردازند، جايي كه بهترين و آخرين توليدات سينما در آنجا به نمايش گذاشته ميشود آخرين مدها در آنجا عرضه ميشود. از اين جهت است كه اين جغرافيا اهميت زيادي دارد.
مبنايتان در ساختار اين فيلم از ابتدا چه بود؟
تمركزم در ساخت اين فيلم بيشتر به ساختاري از خيابان و موقعيت آنكه كمابيش دست نخورده و تا به امروز باقي مانده معطوف بود. اگر بخواهم بگويم كه مبنايم بر چه جنبهاي از خيابان متمركز شده است بايد بگويم، كالبد خيابان از آن جهت كه مهمترين ميراث به جا مانده از تاريخ يكصدو پنجاه ساله است، برايم پراهميت بود. درواقع آن بخش از خيابان كه وجه ديداري دارد و ما در فيلم ميتوانستيم به آن اشاره كنيم. همينطور وقايع اجتماعي تاريخي كه بافت دراماتيك فيلم را شكل ميدادند.
از اين جهت كالبد خيابان و وقايع اتفاقات اين منطقه مهمترين عنصري بودند كه شما به سراغشان رفتيد؟
ساختار و وقايع مهمترين بخشهايي بودند كه من به آن توجه كردم و درام لازم را در آنها اضافه ميكردم ولي باز هر كدام آنها طبقات و لايههاي خودشان را داشتند. از اين جهت كه شكلگيري كالبد فرآيند جدايي داشت يا در مورد جزييات كالبد خيابان از تزيينات خيابان گرفته تا چيزهاي ديگر يا ارزشهاي معماري آن زمان همه زاويه نگاههاي خاصي را ميطلبيد.
در اين فيلم از جنبهها و منظرهاي گوناگون به اين خيابان نگاه ميكنيد. اجتماعي سياسي هنري و.. همه اين نكات به صورت يك نخ تسبيح در كنار هم قرار ميگيرد و مخاطب را سردرگم نميكند. برايمان توضيح دهيد براي پرهيز در آشفتگي روايت چه تمهيداتي انديشيديد؟
درست است موارد و عناصري كه در فيلم مطرح ميشود حلقههاي جداگانه هستند اما آنچه آنها را به هم مرتبط ميكند آن بافت دراماتيك نمايشي است كه در پس وقايع يا اجزاي ساختاري فيلم به صورت كاملا سازمانيافته به هم وصل ميشوند و كنار هم مينشينند. به نظر من آن چيزي كه توانست همه اين موارد را حول يك محور جمع كند قصه اصلي فيلم است كه در روايت خيابان لالهزار به كار گرفته شده و مهمترين عنصري است كه مانع از پراكندگي مضامين گوناگون فيلم ميشود. به نظر من به دليل تنوع و پراكندگي موضوعات مطرح شده در اين فيلم، درام و روايت مهمترين عنصري است كه ميتواند مانع از تشتت و پراكندهگويي در اين فيلم بشود.
با توجه به اينكه آقاي حناچي تحصيلات معماري دارند در ساختار فيلم دخالتي داشتند؟ از نظراتشان استفاده كرديد؟
بايد عرض كنم مسووليت آنچه در اين فيلم به نمايش در ميآيد و آنچه در لايههاي مختلف آن ارايه ميشود مستقيما متوجه كارگردان فيلم است. خوشبختانه تهيهكننده فيلم يك فرد فرهنگي يا به قول فرنگيها آكادميسين هستند و اين كمك ميكرد تا بار علمي و محتواي فيلم بالاتر برود. نقش ايشان در مرحله پيشتوليد، در ايجاد بستر مناسب براي تهيه و تامين منابع پژوهشي بود و پس از آن در يك همكاري در زمينه تهيه سناريو و نقشه راه توانستيم به يك نقطه مشترك برسيم. پس از اين مرحله، كارگردان اختيار مطلق براي شكل دادن به پروژه داشته و در نهايت پس از آمادهسازي نهايي نقطهنظرها را به يكديگر نزديك كرديم.
لالهزار در اين فيلم يك كاراكتر است با تمام خصوصياتي كه بايد داشته باشد؛ گو اينكه ما با انساني مواجهيم كه در طول فيلم با تمام خصلتهاي بد و خوب آن آشنا ميشويم. جهانتان براي ترسيم اين خيابان همين بود؟
بله همينطور است. وقتي منابع خيابان لالهزار را جمعآوري كردم و اجزا و عناصر و سرگذشت اتفاقات لالهزار و پيرامون آن را مطالعه كردم به نظرم آمد لالهزار دچار يك جوانمرگي شده است. از اين جهت دنبال قصهاي ميگشتم كه بتواند اين جوانمرگي را به خوبي براي مخاطب بيان كند. از نظر من لالهزار شبيه شخصي است كه ممكن است ما در خيابان ببينيم. تصور كنيد داريد از كنار خياباني رد ميشويد؛ متوجه يك كارتنخواب پلشت و چرك در گوشهاي از خيابان ميشويد. ناگهان توجهتان به گوشه كت يا سرآستين اين كارتنخواب جلب ميشود كه از جنس طلا است به او نزديك ميشويد و ميبينيد كت او عياري دارد و بعد آرامآرام متوجه ميشويد اين كت را يك خياط صاحبنام دوخته، بعد با او گفتوگو ميكنيد، ميبينيد زبان فرانسوي هم حرف ميزند و ظاهرا تحصيلات عاليه هم دارد. بيشتر كه با او حرف ميزنيد متوجه ميشويد او يك نجيبزاده است كه از بد روزگار به اين سرگذشت دچار شده. ارزشهاي بيشتري از او كشف ميكنيد و بعد هم متوجه ميشويد او داراي جايگاهي درخور بوده و امروز متاسفانه جايگاه ديگري دارد كه برازنده او نيست. بعد دلتان ميخواهد بدانيد چه شده كه او به اين سرنوشت تلخ دچار شده. به عقيده من خيابان لالهزار يك كاراكتر بوده كه دلم ميخواست سرنوشت غمبار او را براي مخاطب روايت كنم.
مهمترين نكتهاي كه در فيلمتان اهميت بسزايي داشت اينكه هنر معماري با جريان فرهنگي اجتماعي روز ارتباط مستقيمي دارد. مايلم در اين بخش نظراتتان را بيشتر بدانم؟
پس از اشغال تهران در شهريور ۱۳۲۰ توسط قواي اشغالگر و تبعيد رضاشاه و در غياب قدرت خودكامه او، فضاي باز سياسي و اجتماعي در كشور شكل گرفت. اين عصري طلايي بود كه در پي آن روزنامهها و نشريات آزاد بودند، روشنفكران ميتوانستند بيدغدغه فعاليت كنند، برنامه تئاترها پر از نمايشهاي پيشرو بودند و انگار عرصه لالهزار صحنهاي بود كه هر كس هنري داشت ميتوانست در آن هنر خود را به نمايش بگذارد. معماران هم بخش مهمي از اين بازيگران بودند كه با هنرشان در حال شكل دادن به شهر و سيامي كشور بودند. نمونههاي جذابي از آن دوره معماري هنوز در لالهزار، پابرجا و استوار وجود دارد.
اساسا آيا ميتوانيم توجه شما به مقولههاي مختلف اجتماعي سياسي فرهنگي خيابان لالهزار را به خاطر همراهي با طيفهاي مختلف مخاطبان جامعه به حساب بياوريم؟
به نظر من فيلم زمستان است فيلم سختي است از اين جهت سخت است كه منابع و اطلاعات فراواني را ارايه ميكند و اسناد تا به حال نمايش داده نشدهاي را براي مخاطبان به نمايش ميگذارد و از نقطهاي به اين موضوع نگاه ميكند كه تا به حال كمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. فيلم «ميدان بيحصار» هنوز مخاطب خودش را مييابد و همچنان در آكادميهاي مختلف نمايش داده ميشود و توسط صاحبنظران مورد تحليل قرار ميگيرد. من گمان ميكنم و اميدوارم فيلم «زمستان است» همين سرنوشت را پيدا كند. در حال حاضر اين فيلم به چند سمپوزيوم مهم جهاني دعوت شده و توانسته توجه آكادميسينها را به خود جذب كند، اما ساختار فيلم هم به قول شما به گونهاي است كه ميتواند با طيف وسيعي از مردم ارتباط برقرار كند. خوشبختانه امروز جامعه ما با ارزشها فيلم مستند بيشتر آشنا شده و به اين فيلمها توجه بيشتري نشان ميدهد، مخاطبان فيلمهاي مستند گسترش بيشتري پيدا كرده و به نظر من اين اتفاق مباركي است.
از مرتضي احمدي مهدي اخوان ثالث تا شعبان بيمخ هم در فيلمتان صحبت ميكنند. چرا مصاحبه حضوري با همين افراد برجسته نداشتيد؟
اين به انتخاب كارگرداني من مربوط ميشود. فكر كردم اگر از خود لالهزار به ناگهان به شخصيتهاي مصاحبه شونده پرتاب شويم ذهن مخاطب از تمركز روي شخصيت اصلي، يعني لالهزار فاصله ميگيرد. به همين جهت اطلاعات را به صورت جنبي در حول فيلم چيدم تا مخاطب فقط با لالهزار همراه باشد.
سه سال روي اين پروژه سخت كار كرده بوديم، فيلم شكل نهايي خود را گرفته بود و ميتوانست به جاي نام شهردار كه عنواني كمابيش حاكميتي تلقي ميشود، براي تهيهكنندگي، نام يك استاد دانشگاه تهران را بر پيشاني خود ببيند.