هليا برزويي| شرايط و فضاي انتخاباتي حاكم بر كشور به نفع جريان اصولگراست. بسياري از چهرههاي اصلاحطلب از سوي شوراي نگهبان ردصلاحيت شدهاند و بنابر اعلام شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان، اين جريان سياسي قادر به ارايه ليست در بسياري از حوزههاي انتخابيه نخواهد بود، چراكه تعداد كانديداهاي اصلاحطلب تاييد صلاحيتشده به حدي اندك است كه عملا اين امكان فراهم نيست. از آنسو اما اصولگرايان در مرحله نخست غربالگري كانديداهاي تاييد صلاحيتشده خود براي انتخابات پيش رو از فهرستي 159 نفره، آنهم صرفا در پايتخت رونمايي كردند. آماري كه نشان ميدهد تعداد كانديداهاي اصولگراي تاييدصلاحيتشده به مراتب بيش از اين 159 نفر بوده و اين يعني دست جناح راست براي ارايه ليست باز است. هرچند به نظر ميرسد كه اصولگرايان نيز مشكلات خود را دارند و اين نوبت نيز همچون ادوار گذشته نسبت به چگونگي ارايه ليست انتخاباتي به اختلافات دروني دچار شدهاند. به همين دليل سراغ مصطفي درايتي، عضو ارشد حزب اتحاد ملت رفتيم و با او درباره نحوه حضور اصولگرايان در انتخابات پيش رو به گفتوگو نشستيم.
اگر طيفهاي مختلف جناح راست را در مثلثي متشكل از سنتيها، پايداريها و نواصولگرايان در نظر بگيريم، به نظر ميرسد اين روزها پيوندي ميان پايداريها و نواصولگرايان به وجود آمده است. به نظر شما چقدر امكان دارد كه اين پيوند ادامهدار باشد؟
تصور ميكنم اين پيوند ادامهدار نيست. اگرچه نواصولگرايان و پايداريها يكسري نقاط مشترك دارند اما نقاطي كه باعث تفرقه بين آنها ميشود، به مراتب بيشتر از مشتركاتشان است. موردي كه بيشتر باعث اين تفرقه و اختلاف شده، عمدتا بر سر توقعات، انتطارات و سهمخواهيهايي است كه براي مديريت كشور دارند. بنابراين تصور من اين است كه اين پيوند در مراحل ابتدايي باقي ميماند و بيشتر ادامه پيدا نميكند.
چرا فكر ميكنيد كه اين پيوند دوام چنداني ندارد؟
در اين قضايا گاهي بحث بر سر جهت فكري و جهتگيريهاي اصلي است اما اين بحث ميان اصولگرايان وجود ندارد و تمام شده است. مساله اصلي آنان، قدرت و سهمخواهيهايي است كه دارند. طبيعتا هر جريان سياسي با اينگونه اهداف شكل بگيرد، قابل دوام نيست و با اختلافاتي مواجه ميشوند و در نهايت منجر به آن ميشود كه از يكديگر فاصله بگيرند. ظاهرا اين افتراقي كه ميان طيفهاي مختلف جناح راست ميبينيد، بيشتر به سهمخواهيها و جايگاهي مربوط است كه از قدرت براي خود ترسيم كردهاند. اما آنچه اهميت دارد اين است كه اگر جرياني به دنبال يك رويكرد روشن و شفاف سياسي نباشد و ائتلافشان هم معلوم نباشد كه بر چه اساس شكل گرفته، طبيعتا مشخص نيست كه تا چه زماني ميتوانند كنار هم بمانند. در حال حاضر مشكل اصولگرايان اين است كه هيچگونه سياست و چارچوب مشخصي براي مساله مديريت كشور ندارند و به دليل همين نبود چارچوب مشخص، اهدافشان حول محورهاي تبليغاتي و مبتني بر قدرت شكل ميگيرد. اگر در انتخابات پيش رو باز هم اصلاحات با قدرت در ميدان حضور داشت، شايد باعث پيوندي بين اصولگرايان ميشد اما الان كه وضعيت رد صلاحيتها به شكلي است كه شاهديم، اصولگرايان بايد با خودشان رقابت كنند؛ بنابراين اختلافات بيشتر نمايان ميشود.
درصورتي كه اصلاحطلبان با مساله ردصلاحيت گسترده كانديداي خود مواجه نبودند و ميتوانستد ليستي را هم ارايه دهند، از چه طريقي ميتوانستند به اين پيوند بين نواصولگرايان و پايداريها كمك كنند؟
در صورت به وجود آمدن چنين فضايي، طيفهاي مختلف اصولگرايان يك رقيب مشترك داشتند و اين رقيب مشترك كمك ميكرد براي اينكه تلاش كنند تا چيزي را از دست ندهند و نيروهاي خود را منسجمتر كنار يكديگر قرار دهند. اما وقتي اين فضاي رقابتي و انتخاباتي وجود ندارد، طبيعتا اختلافات داخلي پررنگتر ميشود و آنچه تعيينكننده است، سهمخواهيهايي است كه دارند؛ نه مسائل كشور و مردم.
تجربه انتخابات گذشته نشان ميدهد اصولگرايان سنتي معمولا به نفع دستيابي به وحدت در تهيه فهرستهاي انتخاباتي كوتاه آمده و كمتر به دنبال سهمخواهي هستند. حال آنكه طيفهايي همچون پايداريها معمولا بر سهم خود در اين فهرستها اصرار دارند؛ به نظر شما در انتخابات يازدهمين دوره مجلس چقدر احتمال تكرار اين رويه وجود دارد؟
احتمالش زياد است. چون جريان اصولگراي سنتي پس از مشاركت 40 سالهاش در كشور به عقلانيتي رسيده و گاهي اوقات تصور ميكند كه اگر عقبنشيني كند، آسيب كمتري ميبيند نسبت به اينكه با جرياني كه سياستورزياش مبتني بر عقلانيت سياسي نيست، همراه شود. اين عقبنشيني، تنها به ديدگاه سياسي آنها مربوط نيست؛ شايد بخشي از آن به اين موضوع مربوط ميشود كه همراهي با يك جريان سياسي تندرو نه به نفع كشور است و نه به نفع آينده سياسيشان.
با اين وجود، پيشبيني شما از تركيب نهايي ليست اصولگرايان چگونه است؟
در هر صورت 3 طيف در جريان اصولگرايي وجود دارد كه اسامي مختلفي بر خود گذاشتهاند و مدعي سهم در اين فهرستهاي انتخاباتي هستند. در اين ميان جريان منتسب به احمدينژاد را هم نبايد ناديده گرفت. چون ممكن است كه كل بازي 3 طيف اصولگرا را به هم بزند. تصور من اين است كه ممكن است به احمدينژاديها به عنوان يك رقيب مشترك نگاه كنند و بعضا همدليهايي را باهم دارند. ولي به نظر ميرسد كه حضور احمدينژاديها ميتواند معادلات را در جريان اصولگرايي به هم بزند. با اين وضعيت بايد ببينيم تركيب ليستي كه از سوي اصولگرايان ارايه ميشود و طبيعتا يك رقابت داخلي بين خودشان دارند، چه آيندهاي در انتظار مجلس يازدهم خواهد بود. آنچه از گذشته تجربه دارم باعث نگراني شديدي ميشود و طبيعتا بايد انتظار مجلس ضعيفي را داشته باشيم.
مهدي چمران ديماه امسال سازوكار تدوين ليست اصولگرايان را در 4 مرحله ارايه كرد كه ازجمله مصاحبه علمي و تخصصي شامل يك مصاحبه مشروح و يك كار مشورتي مانند كميسيونهاي مجلس است كه نامزدها به مدت نيمساعت در آن شركت ميكنند؛ همچنين در اين گزينش تخصصي مصاحبهاي چالشي شبيه به مصاحبههاي راديو- تلويزيوني از نامزدها گرفته ميشود. در نهايت نامزدهاي شركتكننده بايد در يك سخنراني شبيهسازي شده به نطق در مجلس يا نماز جمعه درباره موضوعي خاص، مطالب خود را بيان كنند. به نظر شما آيا اين موارد ضامن انتخاب گزينههاي اصلح براي اصولگرايان خواهد بود؟
از نظر من مهم نيست كه يك نماينده بتواند صرفا نطق يا مصاحبه كند؛ مهم اين است كه توانمندي لازم را براي دفاع از حقوق مردم و جايگاه مجلس داشته باشد و بتواند در لايحهها و طرحهاي مورد بحث در مجلس به صورت تخصصي ايفاي نقش كند. اما آنچه از كانديداي اصولگراي مجلس يازدهم به دست ميآيد، اين است كه اينها افرادي نيستند كه چنين نگاه و رويكردي را پيگيري كنند. البته در هر جريان سياسي مولفههايي اهميت پيدا ميكند. ولي اينكه كانديداي انتخابات حتما بايد خوب نطق كند و حرف بزند، كافي نيست. البته الحمدلله اصولگرايان مشكل خاصي در حرف زدن ندارند و از كوچك تا بزرگشان حرف ميزنند. مهم كارآمدي و فهم درست از روند تحولات كشور است كه بتواند به ارتقاي جايگاه مجلس بهمنظور رفع مشكلات مردم و كشور ياري كند. اما با اين وضعيت نميدانم كه اين امر چگونه ممكن است محقق شود.
با اين حساب انتظار اين را نداريد كه با اين ساز و كاري كه اصولگرايان ارايه كردهاند، بتوان انتظار داشت كه نمايندگان مناسبي از سوي اصولگرايان به مجلس فرستاده شوند؟
به نظر ميرسد كه اينها ساز و كاري است كه داخل يك جريان ميتواند جايگاه افرادي را تغيير دهد، نه اينكه لزوما براي حضور مجلس مناسب باشند. طبيعتا آنچه تعيينكننده خواهد بود، قدرت ساز وكاري است كه در لابيهايشان به كار ميآيد. در مجموع بايد گفت اصولگرايي حدود 10 درصد جامعه را در بر ميگيرد؛ اين كل جايگاهي است كه ميتوان براي آنها در سپهر سياسي ايران تعريف كرد. طبيعتا آنچه اهميت پيدا ميكند، اين است كه بتوانند يكديگر را قانع كنند. هرچند درنهايت هم به چند ليستي دچار ميشوند. بنابراين احتمال اينكه اصولگرايان بتوانند به ليست واحد برسند را نيز نزديك به صفر ميدانم.
در ميان 159 نفر نامزد اصولگرايان براي انتخابات مجلس يازدهم در تهران، بعضي از آنها افرادي هستند كه سابقه فعاليت سياسي كمتري در كارنامه خود دارند؛ به نظر شما سپردن مجلس به اين افراد چه تبعاتي را براي كشور به دنبال دارد؟
در اصل اين پرسش را بايد از شوراي نگهبان بپرسيد؛ چون ميدان دادن به افراد ناپخته در امر سياسي در هيچ جاي دنيا نتيجه مثبتي را به دنبال ندارد. اما وقتي شرايط به گونهاي باشد كه فقط به يكسري افراد خاص، ميدان داده ميشود، طبيعتا مجلسي كه بايد عصاره تجربه و مديريت كشور در آن ايفاي نقش كند، محقق نشده و مجلس ضعيفي خواهيم داشت. افرادي كه سابقه سياسي پررنگي ندارند، چگونه ميخواهند كشور را در شرايط سختي كه در آن قرار دارد، ياري كنند. اين پرسشي است كه ما هم داريم. تلقي ما اين است كه چنين مجلسي نهتنها سود و فايدهاي ندارد، بلكه مضر هم خواهد بود و به دليل بعضي موضعگيريهاي ناپخته ممكن است كار را براي دستگاههاي قضايي هم دشوارتر كند ولي هيچ گرهي از كشور باز نكند.
و درنهايت اينكه به مسند نشستن افراد تندرو در مجلس چه تاثيراتي بر امور اقتصادي، ديپلماسي و ساير امور كشور دارد؟
كار را بسيار مشكل ميكند؛ يعني در اين فضا و به اين شكل ممكن است بسياري از مديران شايسته احساس كنند كه امكان ادامه كار ندارند و مجلس نهتنها نميتواند به آنها كمك كند؛ بلكه برايشان موانع سختي هم ايجاد ميكند كه هيچگونه پشتوانه فكري و سياسي در آن نيست. همچنين ميدان ديپلماسي كشور به دست افرادي ميافتد كه با تصميمگيريهاي خود تنها به ملت ضرر ميزنند.