همي خواند آن كس كه دارد خرد- شماره 27
لايههاي معنايي آزمون زال
عليرضا قراباغي| زماني كه زال با نامه سام نزد منوچهرشاه ميآيد تا او را از جنگ با كابل منصرف كند و رضايت در پيوند زناشويي با رودابه را به دست آورد، منوچهر از همان آغاز با گفتن «بسازم؛ برآرم همه كام تو»، اين پيوند را ميپذيرد ولي نزديك به يك هفته زال را در پايتخت نگه ميدارد و دو آزمون از او
به عمل ميآورد. در شاهنامهخواني ميتوان اين رويداد و تمامي داستان را به صورت يك ماجراي عشقي خواند و از آن لذت برد، حتي بعضي شاهنامهپژوهان بدون توجه به موافقت قطعي منوچهر پيش از برگزاري آزمون، گفتهاند كه شاه ميخواست مطمئن شود كه زال شايستگي ازدواج با رودابه را دارد! اين عزيزان با شيرين سخني نتيجه ميگيرند كه همسرداري دشوارتر از كشورداري است، زيرا زماني كه منوچهر ميخواست منشور زابل و كابل و ماي و هند را
به نام زال بنويسد از او آزمون نگرفته بود ولي اكنون براي سنجش شايستگي او براي ازدواج، يك آزمون علمي و يك آزمون عملي از او ميگيرد. گويندگان چنين سخني فراموش ميكنند كه منوچهر چندان سر سازگاري با دگرانديشان كابل كه خويشاوند ضحّاك هستند نداشته است و حتي همراه با اعلام موافقت
ياد شده، با گفتن «اگرچه مرا هست دل زاين دُژم»، نشان ميدهد كه برخلاف ميل باطني خود، در برابر خردمندي و مهرباني زال و وفاداري و جنگاوري سام، وادار به عقبنشيني شده است. جايگاه اجتماعي زال آنچنان بالاست كه پدر و مادر رودابه، گمان نميكنند اين پيوند سر بگيرد ولي حتي احتمال آن هم بسيار برايشان خرسندكننده است. زماني كه سيندخت از دلدادگي دختر خود باخبر ميشود بسيار نگران است ولي فردوسي ميگويد «پسند آمدش زال را، جفت اوي». مهراب نيز تنها نگران است كه با مخالفت سام و منوچهر، به كابل گزند برسد وگرنه از تصور چنين پيوندي بسيار خرسند است و ميگويد:
كه باشد كه پيوند سامِ سوار،
نخواهد، ز اهواز تا قندهار؟
پس آزمونها نه براي سنجش شايستگي زال، بلكه براي آن است كه موبدان و پهلوانان ايران زمين، برتري زال را ببينند و از صميم قلب بپذيرند. فراموش نكنيم كه خردمند توس، نابغهاي هنرمند است و براي دسترسي به لايههاي ژرفتر، نشانههاي دقيقي براي خواننده گذاشته است. براي نمونه موبدان 6 پرسش پيش ميكشند كه از آن ميان، دو مورد فلسفي و اخلاقي است و ديگر پرسشها همه به نجوم مربوط ميشود. اين نكته جايگاه بلند ستارهشناسي را در دانش آن زمان نشان ميدهد. در لايهاي ژرفتر، ميبينيم كه پرسشها خرافي نيست و براي نمونه از نحس بودن زماني كه قمر در عقرب باشد، پرسشي در ميان نيست. اگر باز هم ژرفتر بنگريم، ميبينيم كه در آزمون علمي، همه موبدان يكي پس از ديگري از زال پرسش ميكنند ولي در آزمون عملي، همه پهلوانان روي زال متمركز نيستند. گويي فردوسي بزرگ ميخواهد نشان دهد كه زال يك تنه همه موبدان را حريف است، ولي در زورآزمايي، منوچهر آنچنان هوشمندانه ميدان رقابت را آرايش ميدهد كه كسي از زال كينه به دل نگيرد. حتي در داستان سياوش ميبينيم كه او از زورآزمايي تن به تن پرهيز ميكند و آنگاه كه با پافشاري افراسياب اين كار را ميپذيرد، كينه گرسيوز را به جان ميخرد. فردوسي با گفتن «بتابيد هر يك به چيزي عِنان» نشان ميدهد كه پهلوانان هر يك سراغ رزم ابزار دلخواه خود ميروند و در گوشهاي از ميدان با يكديگر هنرنمايي ميكنند. پس «گردان همه شادمان» وارد ميدان ميشوند، ولي زماني كه صحبت از زورآزمايي روياروي ميشود و «چنان شد كه مرد اندر آمد به مرد»، رفتارها كمي دگرگون ميشود:
همه بركشيدند گردان سليح
به دل خشمناك و زبان پر مزيح
زال برخلاف ديگران به گرز و تيغ و آبداده سنان دست نميبرد. او سر جنگ با هيچكس ندارد. همچنان كه در ديدار با كنيزكان رودابه، مرغابي يعني هدفي متحرك را بهگونهاي ميزند كه در سوي ديگر رودخانه نزد آنان به زمين افتد، در اينجا نيز درختي تناور را نشان ميگيرد و چون هدف ثابت است، خود اسب را برميانگيزاند و در تگ اسب، دو تير مياندازد كه از درون درخت ميگذرند و ضرب شست زال را نشان ميدهند. او با شيوه نوآيين، خرد را با هنر رزمي در ميآميزد و كاري ميكند كه همه شگفت زده شوند. براي نمونه زماني كه در جنگ با تورانيان به ياري مهراب ميرود:
بينداخت سهجاي سه چوبه تير؛
برآمد خروشيدندار و گير.
و تورانيان از همينجا ميفهمند كه زال آمده است!
خشت، نيزه كوچكي است كه ريسمان آن در انگشت حلقه ميشود و پس از پرتاب ميتوان دوباره آن را به سوي خود كشيد. زال، سپر سه پهلوان را درنظر ميگيرد. خشت با دست زال پرتاب ميشود و به نقطه حساسي از سپر گيلي كه سپري بسيار محكم است ميخورد و آن را به دو نيم ميكند. همين كار دوبار ديگر انجام ميشود. كساني كه گفتهاند تير تا پر و سوفار در درخت فرو رفت و تير ديگر به همانجا خورد، يا سپرها روي هم بودند و هر سه با يك ضربه شكافته شدند، به ريزهكاريهاي فردوسي بزرگ در نشان دادن ضرب شست زال در گذر دادن تير از درخت، همراه با سرعت عمل او در بهكارگيري خشت توجه نكردهاند. او در جنگاوري و پهلواني چنان خرد را بهكار ميگيرد كه بسياري ميپنداشتند جادوگر است! در زورآزمايي تن به تن نيز او ميكوشد پهلوانان خوار و كوچك نشوند. تنها كمربند نيرومندترينشان را ميگيرد و او را نه به خواري، بلكه به سادگي از پشت زين بلند ميكند و حتي او را بر زمين هم نميزند.