زير پوست شهر
عجالتا به چند واقعيت درباره فيلمهايي كه در جشنواره امسال نمايش داده شدند، ميتوان اشاره كرد:
يك؛ بخش مهمي از فيلمها، تلخ و عبوس و عصبياند كه اين قطعا منشعب از شرايط اجتماعي و فرهنگي ما در سالهاي اخير است.
دو؛ با وجود گسترده شدن چنين توليداتي، عموم منتقدان و مخاطبان سينما از اين فضا استقبال نميكنند، اما پرسش اينجاست كه چرا فيلمسازان با وجود شنيدن نقدها باز هم سراغ ساخت فيلمهاي تلخ ميروند؟ به گمانم دليلش بسيار روشن باشد؛ فيلمساز ترجيح ميدهد نسبت معنادارش را با شرايط زيستي و فرهنگي اجتماعي خود حفظ كند.
سه؛ فيلمها از فضاي آپارتماني و مينيماليستي تحميلي چند سال اخير خارج شدند، چرا؟ باز هم دليلش روشن است؛ مخاطبان سينماي ما فضاي جدي و توليد واقعي سينمايي ميخواهند، براي همين بخش مهمي از فيلمهاي امسال در فضاي بيروني خيابان (زير پوست شهر) و... ميگذرد.
چهار؛ فيلمها بيشتر به جريان رئاليستي تعلق دارند چون از منظر توليد سينمايي فيلمهاي كمدي بيش از ظرفيت قصهها و داستانهايشان به تماشاگر امتياز ميدهند. انواع و اقسام رخدادهاي فضايهاي لوكس و... مازاد نياز فيلمها هستند است.
پنج؛ علت اصلي اينكه بخش اعظمي از فيلمهاي امسال در فضاي بيروني و زير پوست شهر ميگذرد، تنگ شدن شرايط زيست انسان ايراني است. هر قدر اقتصاد و مسائل مرتبط به گذران زندگي تنگتر و سختتر شود، كاراكترها و شخصيتهاي فيلمها بيشتر وارد محيط شهري ميشوند، زيرا كشمكش اصلي درست آنجا اتفاق ميافتد.
شش؛ همچنين به اعتقاد من از منظر فني و تكنيكي سينماي ايران رشد كرده است، دوربينها سيالتر، كوچكتر و قابل حملتر شدهاند به همين دليل فيلمساز رغبت بيشتري به محيط بيرون پيدا كرده است.
هفت؛ نكته پاياني اين است كه فيلمسازان متوجه شدهاند براي تغيير وضعيت موجود بايد نقش خود را در جامعه پررنگتر كنند؛ آنجاست كه سرنوشت اصلي رقم ميخورد.