در اولين ساخته محمد كارت بحث خشونت، بيآبرويي و قتل ناموسي با هم پيوند ميخورد و موضوع در فضاي خيابانهاي جنوب شهر به مخاطب ارايه ميشود. داستان فيلم درباره جواني به نام حجت با بازي جواد عزتي است كه بر سر مساله ناموسي با اشرار، اراذل و زاغهنشينهاي پايين شهر تهران درگير ميشود. فيلم «شناي پروانه» با الگوي قهرمان، ضدقهرمان پيش ميرود اما قصه فيلم به مرور به سمتي كشيده ميشود كه بسياري از محاسبات مخاطب را به هم ميزند و در انتها او را با غافلگيريهاي متعددي
مواجه ميسازد. اين فيلم با استقبال مخاطبان و منتقدان اينروزها در جشنواره فيلم فجر نمايش داده ميشود. به همين بهانه با محمد كارت كارگردان اين فيلم گفتوگو كرديم كه از نظر ميگذرانيد.
بحث پرداخت به ويژگيهاي اخلاقي و رفتاري كلاهمخمليها و جاهلها با عنوان امروزي گنده لاتها هميشه در سينماي ايران مطرح بوده است. چگونه ترغيب شديد به زندگي اين دسته از آدمها بپردازيد و چگونه اين موضوع به مساله و دغدغه شما تبديل شد؟
احساس ميكنم در جامعه امروز ايران روابط بين اقشار مختلف تغيير كرده است. رفتار اجتماعي امروز دگرگون شده و انسان امروز در جامعه ايران رفتارهايش با رفتارهاي آدمهاي دهه 50 و همان كلاهمخمليها به شدت متفاوت است.
به چه دليل؟
به دليل اينكه ابزار ورود انسان به حيطههاي مختلف گسترش پيدا كرده و ابزار صحبت و تريبونهاي مختلف بسيار زياد ايجاد شده. امروز آدمها هر كدام براي خود تريبوني در اختيار دارند كه ميتوانند نظراتشان را به صراحت و بيپرده عنوان كنند. ابزار موبايل و اينترنت باعث شده رفتارهاي اجتماعي به جنجالهاي اجتماعي كشيده شود. اين ناخودگاه باعث ميشود در وجود آدمها يك اعتماد به نفس كاذب ايجاد شود و اين اعتماد به نفس كاذب هم خود فرد را دچار مشكل ميكند و هم احيانا جامعه را. يكي از نكاتي كه دغدغه شناي پروانه است مساله بروز جاهطلبي، بروز قدرت طلبي و افراط در اين خصوصيات است و مضمون اين فيلم هر گونه افراطي، از جمله خشونت و غيرت بيجا و خودبيني و خودمحوري را محكوم ميكند.
ولي بحث اصلي در اين فيلم خشونت است.
بله در اين فيلم خشونت نشان داده ميشود اما شناي پروانه در راستاي نفي خشونت ساخته شده و طرفدار خشونت نيست. به اعتقاد من شناي پروانه فيلم خشني نيست و فكر ميكنم اين فيلم با شرايط درامي كه دارد و طي يك سفري كه مخاطب با قهرمان داستان دارد او را به سمتي ميبرد كه بتواند اين سبك زندگي را واكاوي و در نهايت با پيام فيلم به سبك زندگي سلامت راهنمايي كند.
با در نظر گرفتن اين نكته كه خشونت ابعاد مختلف دارد، حين تماشاي اين فيلم مهمترين نكتهاي كه به نظرم رسيد برونريزي خشونت زياد آدمها بود. يعني مخاطب كاملا با يك فيلم به لحاظ حسي بيروني طرف است.
به نظر من كاراكتر اصلي اين فيلم با بازي درخشان جواد عزتي يك فرد معمولي درونگراست كه شرايط او را برونگرا و به عصيان مجبور ميكند. يعني احساس ميكنم وقتي يك آدم معمولي عصيان ميكند خيلي بايد به او فشار آمده باشد كه چنين عصياني از او سر بزند. فيلم مسيري را به روي حجت باز ميكند و او را به عنوان كاراكتر اصلي به سمتي هدايت ميكند كه آدم معمولي سر به راه را از لاك بيرون بياورد و بگويد با هر كسي كه با زبان خودش حرف نزني فكر ميكند زباننفهمي. فشارهايي كه از نيمه اول فيلم به او ميآيد او را تبديل به آدمي ميكند كه بايد طغيان كند و طغيانش تبديل به يك توفان ميشود و از توفان به سلامت
بيرون ميآيد.
پرداختن به وجوه شخصيتي و زندگي گندهلاتها در حالي در فيلم شما مطرح ميشود كه به نظر ميرسد عده قليلي از آدمهاي جامعه چنين افرادي را تشكيل ميدهند. نظر شما چيست؟
هر كسي با ديدن فيلم شناي پروانه احساس كرد كه اين آدمها را نميشناسد يك لحظه به فضاي مجازي نگاه كند و ببيند تعداد اين سبك زندگي چقدر زياد است و اين مساله ربطي به جنوب شهري يا بالا شهري بودن ندارد. كامنتها را در فضاي مجازي بخوانيد و ببينيد. جريان لمپنيسم خيلي پررنگ است. اصلا ربطي به سواد و تحصيلات و قشر اجتماعي آدمها ندارد. هر كسي احساس ميكند فضاي لمپنيسم فيلم شناي پروانه برايش غريبه است اول به خودش و ناخالصي رفتارش فكر كند و دوم موبايلش را بردارد و سير كند ببيند اين رجزخوانيهاي دسته جمعي كه در طبقات مختلف اجتماعي دست به دست ميشود چقدر باعث گسترش فضاي لمپنيسم در رفتار اجتماعي ما شده و ببيند كه خشونت كلامي در فضاي مجازي بيداد ميكند. ببينيد كه چگونه موبايل تبديل شده به وسيلهاي كه ميتوانيم مثل چاقو به هم بزنيم و از آن به عنوان اسلحه استفاده كرده و روي گلوي هم قرار دهيم.
در واقع گنده لاتها بهانهاند.
دقيقا؛ ولي اين توضيح را بدهم كه ما در فيلممان قصد پيامآوري نداشتيم اما بيشك تامل كرديم كه فيلم پيامي داشته باشد براي تماشاگري كه از سالن بيرون ميآيد. قصد اول ما سرگرم كردن مخاطب و قصه گفتن بوده. با طراحي يك قصه معمايي سعي كرديم كسي كه در سالن مينشيند احساس نكند وقتش تلف شده است. با تلاش سعي كرديم قصه پركششي را براي او تعريف كنيم تا او با تمركز بر صندلي بنشيند و اين قصه را ببيند كه در زيرلايه فيلم مفاهيم و المانهايي مدنظر قرار داديم كه در فرآيند كلي زندگي به آن فكر و توجه كند. قصد من اين است كه تماشاگر سرگرم شود اما به ناخالصي درون خود و جامعه خود هم فكر كند.
با توجه به اينكه فيلم شناي پروانه روي فرهنگ لمپنيسم مكث ميكند اساسا لاتها را مثل كلاهمخمليها ميديديد؟
بحث من اينجا فقط اشاره به ويژگيهاي رفتاري كلاهمخمليها نيست اما احساس ميكنم آدمهاي آن نسل به فراخور زندگي اجتماعي و امكاناتي كه به لحاظ فرهنگي داشتند، تجربيات سنتي داشتند و آدمها سنتي و آييني بزرگ ميشدند. به نظرم ميرسد ارزشهاي اخلاقي در آن قشر و در آن سنت زندگي ايراني خيلي اصيلتر بود. حتي اگر كسي جاهل و لمپن بود از يك اصول شخصي جمعي تبعيت ميكرد اما در حال حاضر در اقشار مختلفمان ما تبعيت از اصول رفتاري اجتماعي يا فردي نميكنيم. ما به اصول فردي خودمان احترام نميگذاريم. به دليل اينكه جبر زندگي مدرن نميگذارد ما به اصول شخصي پايبند باشيم. يك جبر دسته جمعي همه ما را به يك وضعيتي ميبرد كه آن ضد فرد، ضد خانواده و ضد اجتماع است. همه مسائل سياسي نيستند، اگر من يك رفتار اشتباهي در اجتماع انجام ميدهم اين ربط مستقيمي به سياست ندارد.
اساسا از منظر و ديدگاه رفتارشناسي يا جامعهشناختي به نظر ميرسد فرهنگ عمومي، فرهنگي است كه باعث شده ما ضد خود و ضد ديگري باشيم.
دقيقا؛ ما با هم يكدل و همدل نيستيم در حالي كه اين همدلي و يكدلي در گذشته به عنوان ارزشهاي زندگي در روابط اجتماعي به حساب ميآمد كه در حال حاضر چنين ارزشي در بين ما نيست. ما هيچ كدام نميتوانيم به هم اعتماد كنيم يا با هم يكدل باشيم. يك حرف باشيم. امروز حسادتها بيرون ميزند به دليل اينكه تجملگرايي و چشم و همچشمي در جامعه امروزي به شدت زياد شده. من مصلح اجتماعي نيستم تحليلگر اجتماعي هم نيستم. من سينماگري هستم كه چشم و گوشش نسبت به مسائل اجتماعي تيزتر از بقيه است و گرنه اندازه مردم را از مسائل ميفهمم و قصد ندارم جامعه را از بالا و به عنوان جامعهشناس تحليل كنم. كار من سينما است و ايجاد سرگرمي.
تجربه زيستي با اين آدمها داشتيد؟ در جايي خواندم كه با اين افراد از نزديك حشر و نشر داريد.
(ميخندد) رفقاي جنوب شهري و عشق لاتي و هنجارشكن من به مراتب از رفقايي كه با اصول زندگي ميكنند، خيلي بيشتر هستند. نه به دليل اينكه لذت ميبرم با اين نوع آدمها بگردم به اين دليل كه من يك فضول اجتماعي هستم، فضول در مسائل ناهنجاري اجتماعي هستم به خاطر همين با آدمها معاشرت و سعي ميكنم كشف كنم كه در ذهنشان چه ميگذرد و آينده خودشان را چگونه ميبينند و از اين طريق سبك زندگيشان را وارسي ميكنم.
شما اين آدمها را سياه نشان داديد و آنها را قضاوت كرديد. بالاخره آدمهاي دلرحمي كه رگ غيرت و مردانگي داشته باشند هم در بين گندهلاتها ديده ميشد.
با شما موافق نيستم؛ به دليل اينكه طراحي كاراكترها در اين فيلم به گونهاي است كه ما جمع قرباني داريم كه همه خاكستري هستند. هم ستمگر داريم و هم مظلوم. تك تك كاراكترهاي فيلم از «بد من» گرفته تا سمپاتها قرباني هستند. قرباني جبر فرهنگي هستند كه يكي از ميان آنها هوشمندتر است و خودش را از جبر بيرون ميكشد و ديگري كمهوشتر است و وا ميدهد و آب جبر او را ميبرد.
درباره چگونگي نشان دادن تصوير آنها از زمان دريافت پروانه ساخت به شما سفارش شده بود؟
هيچگونه سفارشي نشد؛ سفارش را خودم به خودم دادم. اگر رفاقتي با اين جنس آدمها دارم رسالتم را در اين نميبينم كه آنها را نقد نكنم. من آيينهاي جلوي آنها ميگذارم تا خودشان را در اين آيينه بهتر ببينند و خودشان را وارسي كنند و بهتر بشناسند. طبيعتا اين ناخالصي مثل عفونت در بدن است كه اگر چرك را بيرون نريزي عفونت كل بدن را فرا ميگيرد و تو را از پاي در ميآورد. من به رفقاي خودم كه عشق لاتي و سرشار از مرام و دوستي هستند اما رفتار اشتباه دارند، پيشنهاد ميدهم اين فيلم را ببينند. اين جنس از رفتار اشتباه شما ممكن است به توفان تبديل شود. ببيند اين گونه رفتار و سبك زندگي اجتماعي شما به ضرر شما و خانواده و اجتماع شما ميتواند تمام شود. منظورم پندآموزي نيست اشتباه نشود، از تزكيه نفس دورني ميگويم و فكر ميكنم كاركرد سينما ايجاد فضايي است براي تك تك آدمها كه به واسطه آن بتوانند به تزكيه نفس برسند و روحشان را پالايش كنند و ناخالصيهايشان را دور بريزند.
به نظر ميآيد فيلم با مخاطب خود ارتباط خوبي برقرار كرده و حتي لحظههاي او را سورپرايز هم ميكند.
همين كه مخاطب تا لحظه آخر به تماشاي فيلم مينشيند و نميتواند پايانبندي را حدس بزند از جذابيتهاي فيلمنامه است. من سعي كردم با شگردهاي كارگرداني او را همراه كنم.
با اين حال به نظرم آمد بعضي كادربنديها نشان از خودنمايي داشت.
كجا مثلا؟
پلانها و سكانسهايي كه دوربين روي كاراكترها فلو ميشد...
ببينيد، سبك و روش كاري من در فيلم مستند هم همين گونه است. من به اين روش علاقهمندم و تمايل دارم خود واقعيت را رويا جلوه دهم. در مستندهايم سعي ميكنم به واسطه اتمسفر صوتي و تصويري فضاي رئال را بشكنم. بيواسطهترين شكل ممكن مستندهايم رو در رو با سوژه است اما سعي ميكنم به واسطه جذابيتهاي فرمي تماشاگر را با فيلمي روبرو كنم كه عناصر مختلف فيلم اعم از طراحي، لباس، صدا، تصوير، گريم، بازي، تدوين و... با هم كار كنند. به تك تك اين مسائل فكر ميكنم و تصميم ميگيرم و طراحي ميكنم و بعد به همكارانم منتقل ميكنم. معتقدم فيلم خوب فيلمي است كه نگويند بازي بازيگران خوب بود يا نگويند كارگرداني آن عالي بود. بگويند فيلم خوبي بود چون همه تلاششان را كرده بودند. فيلم شناي پروانه هم با توجه به تمام نقاط قوت و ضعفي كه دارد تمام عناصرش در جهت ارتقاي درام تلاش ميكنند.
شنيدهايد كه ميگويند فيلم شناي پروانه در بعضي سكانسها به مغزهاي كوچك زنگزده شبيه است؟
چه ربطي دارد؟ من مستندساز اين قصه هستم. به هر كسي انگ پيروي از سينماي ديگر رفقا بخورد به من نميخورد چون من از سال 90 به اين طرف كف شهر شيراز، تهران و اصفهان مشغول تحقيق و پژوهش روي اين نكات هستم. فيلمهايي در اين باره ساختم كه در جهان خودشان موفق بودند و ديده شدند. به همين خاطر ميخواهم بگويم فيلمهاي درجه يك رفقاي من مسير و محتواي خودشان را دارند و فيلم من ساختار و محتواي خودش را دارد و هيچ گونه رقابتي هم با هيچ كسي ندارم و فيلم خودم را ميسازم و سالهاست روي چنين مضاميني پژوهش كرده و ميكنم. به من نميخورد كه كپيبرداري كنم، حداقل در حيطه مسائل اجتماعي. شايد باورتان نشود ولي هيچ كس نميتواند ادعا كند كه به اندازه من كنار كارتنخوابها شب تا صبح خوابيده باشد. هيچكس به اندازه من رفيق كارتنخواب ندارد و به اندازه من با لاتها در بزمهاي مختلف گپ و گفت نكرده. هيچ كس به اندازه من با كودكان كار و زناني كه زندگي آنها بر خلاف آرزوهايشان است از سال 90 به اين طرف معاشرت نداشته است. معاشرت فقط براي فيلمسازي نبوده، من با آنها زندگي كردم. 33 سال در مناطق جنوب شهري شيراز زندگي كردهام؛ من بچه اين بافتم.
به هر كسي انگ پيروي از سينماي ديگر رفقا بخورد به من نميخورد چون من از سال 90 به اين طرف كف شهر شيراز، تهران و اصفهان مشغول تحقيق و پژوهش روي اين نكات هستم. فيلمهايي در اين باره ساختم كه در جهان خودشان موفق بودند و ديده شدند. به همين خاطر ميخواهم بگويم فيلمهاي درجه يك رفقاي من مسير و محتواي خودشان را دارند و فيلم من ساختار و محتواي خودش را دارد و هيچ گونه رقابتي هم با هيچ كسي ندارم و فيلم خودم را ميسازم و سالهاست روي چنين مضاميني پژوهش كرده و ميكنم. به من نميخورد كه كپيبرداري كنم، حداقل در حيطه مسائل اجتماعي.
من به رفقاي خودم كه عشق لاتي و سرشار از مرام و دوستي هستند اما رفتار اشتباه دارند، پيشنهاد ميدهم اين فيلم را ببينند. اين جنس از رفتار اشتباه شما ممكن است به توفان تبديل شود.