درباره فيلم خروج به كارگرداني ابراهيم حاتميكيا
وقتي طلبكاري از حقطلبي پيشي ميگيرد
سحر عصرآزاد
«خروج» بيستمين فيلم ابراهيم حاتميكيا پس از آثاري است كه بخش اعظم آنها خاطرهانگيز و در سينماي ايران مهم هستند؛ هرچند فيلمهاي متاخر كارنامهاش اين مسير را در كارنامه او نهادينه نكردند.
اين درست است كه يك فيلمساز با ذهن و دغدغهمندي واحد كه در طول زمان قوام و گسترش مييابد، آثارش را ميسازد و طبعا همه آنها قرار نيست در نقطه اوج باشند و تاثيرگذاري و ماندگاري مشابهي پيدا كنند. اما آنچه باعث ميشود عدم مقبوليت فيلمهاي اخير حاتميكيا، ضعف دروني آثارش را بيشتر نمودار كند، واكنش او به بازخوردها و تلاشي است كه براي حقنه كردن فيلمهايش به عنوان همان آثار مقبول در ذهن مخاطب دارد. واكنشي كه روحيه و رفتاري طلبكارانه به او داده كه در تقابل با اعتراض و حقطلبي كه همواره قهرمانانش در فيلمها دارند، هم دافعهبرانگيز است هم زير سوال برنده اين حقطلبي!
«خروج» همچون «ارتفاع پست» با وامداري به يك ماجراي واقعي، داد حقطلبي و اعتراض به ظلم را دارد كه هميشه و هر جايي؛ حرف دل زمانه است و براساس همين تم قصه مستند خود را پيش ميبرد. فيلم با يك سكانس جذاب و بهشدت سينمايي آغاز ميشود كه به شيوه كلاسيك قهرمان تنها و اينبار فرتوت خود را در دل جغرافياي تنهايياش در دل يك مزرعه پنبه به تصوير ميكشد كه با فرود اضطراري هليكوپتر حامل رييسجمهور مواجه ميشود.
همين شروع دراماتيك وقتي به كار روزمره پيرمرد در مزرعه و مواجهه با آب شور به عنوان عامل تهديدگر مزرعه و محصول پيوند ميخورد، اين ساختار كلاسيك را در قصهگويي و اجرا بسط داده و نويد فيلمي خوش ساخت و روان را ميدهد.
اما آنچه در ادامه اتفاق ميافتد رويكرد افراطي فيلمساز به شعر و شعار و فرياد به هر آنچه است كه در روزگار حال ميگذرد؛ از سياست تا اقتصاد، از اجتماع تا خانواده و حتي نقد فضاي مجازي و... كه همه اينها با صداي بلند و نه زبان سينمايي و غيرمستقيم، به اغراق شدهترين شكل ممكن ارايه ميشود تا همه انتظارات ايجاد شده در مخاطب براي تماشاي يك فيلم كلاسيك حساب شده و گرم و جذاب را نقش بر آب كند.
داستان همراهي اهالي روستا براي رساندن اعتراضشان به گوش رييسجمهور، هرچند وامدار واقعيت است اما با نگاه فيلمساز واجد ابعاد نمادين و استعاري متعددي شده كه همين رويكرد هم بيش از آنكه يادآور فيلم خوبي همچون «روبان قرمز» باشد كه رويكرد نمادين را در جغرافيايي مهجور به همراه داشت، نشان ميدهد تا چه حد حاتميكيا در قياس با خودش دچار افت و غلو در نگاه و پرداخت سينمايي شده است.
طنز ناكارآمدي كه براي پيشبرد زمان طولاني حركت جادهاي قصه با انتخاب كاراكترهايي تيپ وار انتخاب شده هم به كار نميآيد و بياختيار يادآور همين رويكرد در «ارتفاع پست» است كه البته در آن فيلم به مدد فيلمنامه هوشمندانه و دراماتيزه شده اصغر فرهادي محقق شده بود و متاسفانه در اين تجربه تبديل به كاريكاتوري ناجذاب شده است.
مُهر پايان «خروج» را مواجهه با مشاور رييسجمهور در حرم حضرت معصومه(س) و تكافتادگي پيرمرد براي رسيدن به خيابان پاستور ميزند و يك پرسش سركاري كه نشاندهنده اين است كه اعتراض او به رييسجمهور ديگر فقط مساله آب و عدلآباد و... نيست بلكه ابعاد گسترهتري دارد.
«خروج» ميتوانست با وامداري به همان الگوي كلاسيك و تلاش نكردن فيلمساز براي طرح همه حرفها و اعتراضات جاري در جامعه امروز در يك فيلم، فيلمي از يك قهرمان تك افتاده باشد كه به روش خود با سيستم مقابله و مبارزه ميكند تا حرفش را به گوش بالادستيها بزند. بدون آنكه پاي اين همه جناح سياسي و شخصيت سياسي و... را به ميان بكشد تا تبديل به فيلمي شود كه با وجود اين همه حرف، از درون خالي است.