مروري بر فيلم تومان
جنون فرمي
شاهين محمديزرغان
فيلم «تومان» سومين اثر مرتضي فرشباف، در جشنواره سي و هشتم فيلم فجر به نمايش در آمده است. تومان تا اينجاي كار بهترين فيلم جشنواره و به نظر من يكي از بهترين فيلمهاي چند سال اخير است. فيلم برخلاف سينماي سالهاي اخير- جز مواردي نادر- مخاطب را گول نميزند و روي خود «عناصر سينمايياش» قمار كرده است. تومان، داستان شخصيتي به نام داوود است كه با شرطبندي روي نتايج فوتبال-و گاهي مسابقات اسبدواني- طي چهار فصل فضاي فيلم و اطرافيانش را تسخير ميكند. افسارگسيخته- نه به معني نداشتن پيوند بين اجزا- بهترين صفت فيلم مرتضي فرشباف است كه در ساختار فيلم نيز جاري است. داوود افسار دوستان خود را در دست دارد و زماني كه افسارشان از دستش خارج ميشود، شكافي در شخصيت داوود ايجاد ميكنند. مانند اسبسواري كه نميتواند اسب خود را به موقع كنترل كند و بر زمين ميافتد. او ديگر مانند قبل نيست و ضربهاي به او وارد ميشود كه گاهي قابل جبران نيست (مانند شخصيت يونس) . جنس جنون داوود با جنون فرمي فيلم كاملا همراه است و روي آن سوار ميشود. ميتوان گفت جاهطلبي فيلمساز تا جايي پيش ميرود كه اين افسارگسيختگي و جنون را در فرم فيلم و دوربين و در كل استتيك حاكم بر آن نيز به كار ميگيرد. از اينرو فرشباف موفق ميشود تا براي تومان «مود»بسازد، مودي كه تنها متعلق به اين فيلم است و شبيه هيچ فيلم ديگري نيست. جاهايي كه لازم است با سكانس مونتاژي و ريتم تند (شرطبندي فوتبال) روبهروييم و زماني كه قرار است عمق كاراكتر را دريابيم، پلان طولاني و آرام و دوربين ثابت (داخل كلبه پس از حادثهاي كه براي يونس رخ داد) است. پس از اينكه افسار آيلين از دست داوود در ميرود، نوبت به فلوفوكوسهاي خامدستانه است كه پاي به دنياي فيلم بگذارند و فيلمساز هم افسار فيلم را رها كند. اين فلوفوكوسهاي تومان، من را ياد فيلم «عربي» اثر دو كارگردان برزيلي به نامهاي دومانس و اوچوآ مياندازد كه زندگي يك كارگر روزمزد را نشان ميدهد و كارگردانان اين فرم را به خوبي در فيلم خرج كردهاند تا زيست اين كارگر را نشان دهند. فرشباف نيز در جاهايي با خرج كردن فلوفوكوسها، اين منطق را از آن فيلم خود ميكند. در كل ممكن است اين فيلم مخاطب را ياد فيلمها و فيلمسازان گوناگوني مانند جيلان و كيارستمي بيندازد، اما از سوي ديگر با همه آنها نيز متفاوت و متعلق به خود تومان است. از نكات ديگري كه ميتوان به آن اشاره كرد، معماري و فضاي فيلم است. تومان نگاه توريستي و كارتپستالي به استان گلستان ندارد و مكانها به فضا هويت ميدهند. شما نميتوانيد بگوييد آن كلبه جنگلي اگر خانهاي وسط شهر يا كنار دريا بود، تفاوتي در القاي فضا و مود ايجاد نميكرد. هويت فضا، معماري و شخصيتها چنان درهم تنيدهاند و ساختار را شكل دادهاند كه تزلزل مانند دومينو موجب نابودي كل فضاي فيلم ميشود. به تعبير «پيتر وولن» سينما كاري نميكند جز آنكه فضاها، بناها، سازهها و به شكل عام معماري را به سبك و سياق خود و با نگرش و بينش فيلمساز نسبت به آن، بازنمايي و بازآفريني كند. هنگامي كه آن را روي پرده و براي تماشاگر نمايش ميدهد، جهاني خودبسنده و مستقل نسبت به جهاني كه به شكل واقعي در آن هستيم و تجربه ميكنيم، ميسازد، اتفاقي كه در تومان به خوبي مشاهده ميكنيم. سخن آخر اينكه جسارت فيلمساز در مفصلبندي فرمي موجب ساخت شخصيتي به يادماندني و بيبديل -داوود- در سينماي ايران شده كه نه با كليشه روايتي بلكه با عناصر فرمي سينما خلق شده است.