مروري بر روز هفتم جشنواره فيلم فجر
سینما به مثابه بیانیه
علي وراميني
پیش از این چه موافق رویکردهای فکری موسسه اوج بودیم چه نه، وقتی متوجه میشدیم اثری سینمایی محصول این موسسه است، پیشبینی میکردیم که نه تنها با کاری طرفیم که از حداقلهای استاندارد برخوردار است، بلکه به احتمال زیاد با کاری جذاب مواجه خواهیم شد. روند اوج چنین پیش رفت که به لحاظ کمی پیشرفت چشمگیری کرده، اما به لحاظ کیفی روندی نزولی را در پیش گرفته است. روندی که نه به نفع سینمای ایران است، چراکه باعث تکگویی میشود و نه به نفع سیاستهای فرهنگی این موسسه. قطعا یک کار تاثیرگذار، استاندارد و ماندگار، بیش از چندین کار ضعیف تاثیرگذار است. اما گویی امسال اوج دست رد به هیچ درخواست همکاریای نزده، چه فیلمساز نامداری که کفگیرش به ته دیگ خورده و چه جوانی که سودای مهدویان شدن دارد. در ادامه مروری داریم بر سه فیلم روز هفتم که دو تا از آنها محصول موسسه اوج بود.
لباس شخصی/
امیرعباس ربیعی
روایت تاریخی، به خصوص اگر تاریخ معاصر باشد، کار سختی است. سخت از این بابت که هم باید به فکتهایی که برای همگان در دسترس است استناد کنید و هم اینکه بتوانید خوانش خود را از این مقطع یا واقعه تاریخی داشته باشید. همه اینها سوای این است که وقتی میخواهید با مدیوم سینما خوانش خود را بیان کنید باید بتوانید آن را سینمایی کنید. ربیعی در لباس شخصی خواسته همه این کارها را با نوشتن از روی دست مهدویان انجام دهد. حاصل غلط نوشتن از روی یک دیکته پر غلط این میشود که بازنمایی سینمایی مهمترین حزب تاریخ سیاسی جدید ایران به یک بیانیه سیاسی تبدیل میشود. حزب توده که در مقطعی از تاریخ با جمعیت 30 میلیونی ایران، دومیليون عضو میگیرد و در همه حوزههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران تاثیر جدی و درازمدت میگذارد، از پیچیدگیهای خاصی برخوردار است و نمیتوان آنها را به چند آدم سطحی، ابله و خائن تقلیل داد. فیلم جز در دیالوگی که کارکردی هم ندارد، مرز اعضای بسیار زیاد حزب توده را با افراد جاسوس این حزب مشخص نمیکند. اینها جز ضعف روایت درام، شخصیتهای غیرقابل باور، داستان غیرجذاب و باگهای فيلمنامه است که مهمترین آن شخصیتهایی است که نه تنها شخصیت نمیشوند، بلکه بیهیچ منطقی از داستان محو میشوند.
خروج/ ابراهیم حاتمیکیا
سالهاست فیلم خوب از حاتمیکیا ندیدهام، اما میشد پای فیلمش نشست و با هر زوری شده تا آخرش را دید. اما حقیقتا درباره خروج نیمههای فیلم به بعد دیگر نتوانستم به تماشایش ادامه دهم. حاتمیکیا در خروج انگار فیلمساز
تازهاي است که از قضا هر آنچه خواسته در اختیارش گذاشتهاند تا اثری بسازد؛ اما ایدهای ندارد و مجبور است چیزی بسازد.
آتابای/ نیکی کریمی
هر چند ردپای محسوس جیلان، فیلمساز مطرح ترک به خصوص فیلم درخت گلابیاش را در آخرین ساخته نیکی کریمی به وضوح میتوان دید، اما کپی او، کپی باکیفیتی شده است. داستان آتابای که در یک ده اطراف خوی میگذرد، داستان مردی عاصی و شاکی از همه کس و همه چیز است که با همه، حتی خودش در نزاع است و در نهایت عشق است که او را با هستی آشتی میدهد. فیلم نیکی کریمی، فیلمی زحمت بردهای است که فیلمنامه خوب و کارگردانی قابل توجه آن، محصول کار را به یکی از بهترینهای فجر امسال تبدیل کرده است. آتابای یکی از معدود فیلمهای امسال است که برای مخاطب شخصیت ساخته است، شخصیتهایی که میتوان آنها را فهمید و با آنها همراه شد. آتابای روایت عصیان یک مرد را با هوشمندی و بیشتر در دل دیالوگها بیان كرده و به همان آرامی گرههای فیلم و شخصیتهايش را باز میکند، حضور به اندازه حسین علیزاده (به اندازه از این بابت که علیزاده این توانایی را دارد که موسیقی بسازد که کلیت فیلم به زیر موسیقی کشیده شود) در آهنگسازی به بیان شاعرانه فیلم کمک میکند.