در ستايش انتخاب
ميلاد نوري
شكوه و شوكت آرمان عدالت و سعادت، همواره مشوق انديشه به مدينه فاضله بوده است؛ با اين حال، ساختارهاي سياسي از آن جهت كه همواره با منافع شخصي، جمعي و قومي پيوند داشته، مسير كنشهاي سياسي را به سوي نزاع دروني سوق داده است؛ نزاع ميان كساني كه ساز و كارهاي سياسي، منافع و جايگاه ايشان را ضمانت كرده و آنان كه ساز و كارهاي سياسي، كيسه داشتههايشان را تهي و منزلتشان را بياعتبار كرده است. از سوي ديگر هر سازوكار سياسي، مبتني بر نحوهاي نگرش و انديشه بنيادين است كه طبقات اجتماعي را سامان ميبخشد؛ نگرشي كه بر مبناي باور عمومي به آن، تفاوتها را توجيه و اختلافها را بازتوليد ميكند. در اين ميان، چه بسيار رخ ميدهد كه آرمان عدالت و سعادت همان انديشهاي باشد كه تفاوت قشري و طبقاتي را رقم زده و به نفي خود ميانجامد. همين امر آرمانگرايي را در موضع ضعف قرار داده و آن را بيقدر ميكند. آرمانهاي سياسي به آساني وسيله تعريف طبقات اجتماعي و بازتوليد مداوم ميشوند.
تاريخ انديشه سياسي نشان ميدهد كه پيشينيان ميپنداشتهاند با نصحيت ملوك و ارشاد اخلاقي پادشاهان و كارگزاران، ايشان سر به گريبان تفكر فرو ميبرند و آنگاه كه سر برآوردند، دستور به تصحيح اوضاع بر وفق مصلحت عامه ميدهند؛ به اين ترتيب، اصالت را به اراده خير داده و گمان بردهاند كه ميتوان و بايد ساختارها را بر اساس اراده خير حاكمان و محكومان چنان پيش برد كه آرمانهاي سياسي رقم خورده و سعادت فردي و جمعي محقق شود. با اين حال، ديرزماني است كه بشريت دريافته است كه باورمندترين باورمندان به آرمانهاي اخلاقي نيز در موقعيتهاي سياسي و در سازوكار كنش اجتماعي، منفعت خويشتن را بر خواهد گزيد.
در چنان موقعيتي است كه مدافعان آرمانهاي زيبا و باشكوه، از زيبايي آنها و ترويجشان دستاويزي براي توجيه تفاوتهاي ساختاري حاصل كرده و ميكوشند با دفاع از آن آرمانها، از جايگاه خود دفاع كنند. همين امر نشان داده است كه تنها نصيحت ملوك و ارشاد اخلاقي رعايا راه به سرمنزل سعادت نميبرد و بنيانگذاران انديشه سياسي مدرن را بر آن داشته است كه به جاي تاكيد بر خيرخواهي روحي حاكمان و مردمان، با بدبيني به ساختارها نگريسته و از طريق تنظيم آن بكوشند، آسيب ناشي از نفعطلبي فردي و گروهي را به كمترين ميزان ممكن برسانند. تاريخ صدها ساله سياست نشان داده است كه چگونه شاهان بدكردار نيز بهترين سخنان را بر زبان رانده و از آرمانهاي متعال سخن گفتهاند؛ به اين ترتيب با مفهوم صداقت، دروغ گفته و با مفهوم شفافيت، فريب دادهاند. شكوه آرمان سياسي توسط خود آن شكسته ميشود، آنگاه كه با تبديل شدن به ابزار بازتوليد وضع موجود، به عكس خود بدل ميشود.
خرد بشري خواهان سعادت است و روشن است كه زندگي در ساحت اجتماع وي را بر آن دارد تا از طريق كنش سياسي به آن دست يابد. وجدان اخلاقي حكيمان الهي، در طول تاريخ، به ترويج انديشههاي سياسي خوشبينانه و روياپردازانه منجر شده و آثار بسياري در باب آرمانشهرها و نصيحتالملوكها به ارمغان آورده است. اما فقط از پس فراز و نشيب تاريخي طولاني و از پس جنگها و خونريزيهاي بيفرجام بشري، انديشمندان دريافتهاند كه راه تنظيم ساختارهاي سياسي، نه نصحيت حاكمان و محكومان، بلكه ايجاد قوانين عيني و سامان بخشيدن به ساختارهاست. ساختارهايي كه افراد و اعضاي شريك در آن موجودات صاحب منفعت بوده و از ميل بيپايان براي مالكيت و فاعليت آزاد برخوردارند.
نگرش بدبينانه به آدمي نه لزوما يك حقيقت فلسفي، بلكه لازمه ضروري وضع قوانين است. انديشمندان سياسي دوران جديد، به جاي نصيحت و توصيههاي بيحاصل بر آن شدند تا راههاي وضع قوانين را نمايان كرده و اصول موضوعه سياست اين جهاني را تشريح كنند. ايشان، با صرفنظر كردن از آرمانهاي متعالي دور از دسترس كوشيدند با سختگيرانهترين بينش، قواعد زميني همزيستي را روشن كنند. آرمانهاي متعال كه با تاكيد بر اراده خير پيش ميروند، نگاهي خوشبينانه به آدمي داشتهاند، در حالي كه قانونگذاري مدرن تنها با بدبيني به سرشت بشري پيش ميرود. با اين حال، قوانين موضوعه مدرن و ساختارهاي سياسي نوين نيز در سيستمهايي كه امكان بازنگري را به افراد نميدهند، به عكس خود بدل شده و به دستاويزي براي منافع فردي و گروهي بدل ميشوند. نقض قانون همواره از مسيرهاي غيرقانوني رقم نميخورد؛ در موارد بسيار، قانونها با خللهاي دروني خود، امكان نقض ساختاري خودشان را فراهم ميآورند. قوانين حمايت از افرادي را رقم ميزنند كه با تكيه بر همان قوانين، اختلاف طبقاتي و تفاوت ساختاري را تشويق كردهاند.
كنش سياسي، تنها از منظر اميد ممكن است: اميد به بهبود رويههاي حيات يا اصلاح معايب ساختارهاي سياسي؛ چنين اميدي هرگز در فضاي بسته و متروكه قانونهاي غيرقابل بازبيني رقم نميخورد، چراكه قوانين با تبديل شدن به ابزار بازتوليد وضع موجود، كنشگران سياسي را از هر گونه فعاليت مايوس ميكنند. بنابراين حق انتخاب كنشگران سياسي تنها به چارچوبي محدود نميشود كه قوانين موجود تعيين كردهاند؛ بلكه اين انتخاب بايد شامل تغيير خود قوانين موجود نيز باشد. صرفنظر كردن از آرمانهاي بلندپروازانه و دور از دسترس، مهمترين محصول انديشه سياسي مدرن بوده است كه با بدبيني به افراد اجتماع به وضع قوانيني ميپردازد كه بهترين شرايط زيست اين جهاني را فراهم ميآورند؛ با اين حال اگر همين قوانين موضوعه به مثابه امور ازلي و ابدي تلقي شده و به مستمسكي بدل شود كه از طريق آن رويههاي موجود بازتوليد شود، تنها به يأس و نااميدي دامن زده و كنش سياسي را بيحاصل خواهد كرد. حق انتخاب ستايشانگيز است، تنها اگر بتواند با اميد واقعي براي بهبود ساختارها و رويهها رقم خورد. استاد و پژوهشگر فلسفه