فرهنگنامه تصوف و عرفان، كتابي است كه در بستر مباحث، اعلام، اصطلاحات و تعبيرات تصوف و عرفان حركت ميكند، ريخته كلك استاد ارجمند محمد استعلامي. استاد فرزانه فرهيختهاي كه بيش از 50 سال عالمانه و عاشقانه در پهنه ادبيات فارسي قلمفرسايي كرد. غربت را برگزيد و پس از بازنشستگي از دانشگاه به خواست خويش با رتبه استادي، ديگر به هيچ كلاس و دانشگاهي نرفت(تا تنها و تنها با صدها شنونده سخن بگويد) بلكه كلام جانبخشش را در نوشتهها و تاليفاتش به گوش هزاران هزار از جانهاي شيفته فارسيزبانان در هر گوشهاي از گيتي رساند. در پيشگفتار اين كتاب يادآور ميشوند كه اين فراهم آمده، كار يك روز و يك ماه و يك سال نبوده بلكه حاصل بيش از نيم قرن ديدن و خواندن بيشتر منابع بنيادي تصوف و عرفان و آشنايي با پژوهشهاي دو قرن اخير در ايران و سرزمينهاي ديگر است. دستاورد اين نيمقرن، آموختنها و خواندنها به گونه نقد و تصحيح متن، شرح و تعليق آثاري چون تذكرهالاوليا عطار، هر 6 دفتر مثنوي مولانا جلالالدين محمد، ويرايش، نقد و شرح تمام غزلهاي حافظ در كتاب درس حافظ و نقد و شرح قصايد خاقاني- هر كدام در دو جلد- و دركنار آنها بيش از 80 مقاله در مجلههاي معتبر مطالعات ايراني است كه به دست دوستداران و علاقهمندان رسيده است (ص 13 و 14 كتاب).
اين فرهنگنامه نيز دايرهالمعارف گونهاي است كه در دو جلد عرضه شده و نزديك به دو هزار صفحه را دربرميگيرد. با اينكه كتاب مرجع را يك مولف به تنهايي پديد نميآورد اما دكتر استعلامي تنها به تن خويش 10 سال از عمر پربارش را صرف آن كرد. بيش از هزار سال تصوف و عرفان و ادب صوفيانه ايران به گفته ايشان دريايي از دانستنيها و خواندنيهاست و بر امواج آن دريا بيگمان كفهاي روايات بيپايه و دعوي دروغ و فريبهاي فراوان كه داوري درباره آن دست و پاي جوينده واقعيت را چنان ميبندد كه زبان و قلم از رفتن بازميماند(ص 7).
مقالات اين كتاب ارزشمند دربرگيرنده 3 موضوع اصلي است: 1) مباحث تصوف و عرفان. 2) شناخت درستي از سرگذشت و انديشه و آثار نامداران اين مكتب و 3) تفهيم معاني درست تعبيرها و اصطلاحات به زباني ساده و روشن با 3 مقدمه مبسوط در بيش از 100 صفحه كه خواننده را با چند و چون كار آشنا ميكند.
مقدمه اول در 28 صفحه، كندوكاوي است در زمينههاي فكري، ديني، فلسفي و... كه پرسشهايي را براي انسان در زمينه اسرار هستي پديد ميآورد. انساني كه به وراي آسايش تن ميانديشد و روح كمالطلب آدميزاد در پي آن است كه از چند و چون آن سر دربياورد. اما مغربزمين تا هنگامي كه اسير سلطه بيمنطق كليسا بود بدان نپرداخت تا اينكه دكارت در قرن هجدهم به اين نتيجه رسيد كه ماوراء طبيعت را بايد به دور از تعلق و شيوههاي آموزش مدرسه پذيرفت. اين مقدمه همچنين نگاهي دارد به: عرفان در همه آيينهاي بشري مانند برهمايي در حكمت ودانتا، يونان كهن، آيين هرمسي، معرفتگرايي يا گنوستيسيسم، آيين يهود و مسيح، اخوانالصفا و... ديگر اينكه دانش امروز درباره تصوف و عرفان چه ميگويد. سپس به بررسي پايههاي تصوف در قرآن ميپردازد تا ميرسد به حديث ني و نيستان و انساني كه بر مركب عشق مينشيند. آنگاه از خانقاهي سخن ميگويد كه به عنوان يك نظام آموزشي پا به عرصه وجود ميگذارد و از پيشينه پشمينهپوشي و حكومتهاي بيريشهاي كه با تباهي و ستم بر دكان دين مينشينند(ص 28). ميگويد من صوفي نبوده و نيستم، يك پژوهشگر اين مكتبم كه نزديك به نيم قرن همواره در پي پاسخ منطقي به پرسشهايي از اين دست بودهام و كساني را هم به دور از فريب و ريا، صميمانه در خدمت خلق ديدهام(ص66).
در مقدمه دوم كه نزديك به 50 صفحه را دربرميگيرد، سخن از منابع مطالعه در تصوف و عرفان به ميان ميآورد كه تاريخچه كوتاه و فشردهاي از ادبيات تصوف و عرفان را در اختيار خواننده ميگذارد. سپس اشارهاي دارد به منابع بنيادي عربي و فارسي همچون: اللمع ابونصر سراج، التعرف ابوبكر كلاباذي، طبقات الصوفيه ابوعبدالرحمن سلمي، حليهالاوليا ابونعيم اصفهاني، الرساله القشيريه ابوالقاسم قشيري، كشفالمحجوب هجويري، آثار امام محمد غزالي، عينالقضات همداني، حكمت خسرواني- كه از انديشههاي يونان كهن ميگفت و اشراق سهروردي-، آثار روزبهان بقليشيرازي، انسان الكامل نسفي، مصباحالهدايه عزالدين محمود كاشاني، نوشتههاي ابوحفص سهروردي همچون عوارفالمعارف، آثار محييالدين عربي، نجمالدين رازي(نجم دايه) و... همچنين از مناقبنامهها، زندگينامهها، فتوتنامهها و... سپس از مطالعات استادان و پژوهشگران در ايران سخن به ميان ميآورد. از پيشگاماني چون محمدعلي فروغي، سيدحسن تقيزاده، جلالالدين همايي و... تا استاداني برجسته چون مجتبي مينوي، محمد معين، عبدالحسين زرينكوب، احمد مهدويدامغاني، سيدجعفر شهيدي، محمدرضا شفيعيكدكني و ديگر بزرگاني كه ميتوان در اين مقدمه نام بلند و آثارشان را ديد. نيز از مطالعات ايرانشناسان بنام در ديگر كشورها هم خواننده بينصيب نميماند.
بزرگاني چون هرمان اته، گوته، گلدتسيهر اسلامشناس اهل مجارستان، لويي ماسينيون و كارهايش درباره حلاج، ژوكوفسكي از پژوهندگان روس و از كار استادان و پژوهشگراني كه در دانشگاههاي امريكا به ادب صوفيانه روي آوردهاند مانند آن ماري شيمل، ويلام چيتك و... .
در مقدمه سوم، گزارش شيوه كار و فهرستهاي ماخذ پيش روي خواننده است و اينكه استاد استعلامي يادآور ميشوند كه از شرح واژگان و مباحث تصوف و عرفان، منابع چندان فراواني در دست نيست. چراكه آنچه از روزگاران گذشته است به شيوه عالمانه و آكادميك دنياي امروز فراهم نيامده تا به روشني پاسخگوي همه پرسشها باشد. تمام تلاش در اين كتاب بر آن است كه به شيوه هميشگي ايشان تا آنجا كه ممكن است معناي يك اصطلاح يا تعبير صوفيانه، شرح يكي از مباحث تصوف و عرفان، شناخت صوفيان و عارفان نامدار و نقد آثار برجسته صوفيانه با تاكيد بر سادگي و استواري سنديت به زبان ساده و قابل فهم در برابر ديد همگان باشد. ميگويند در بند آن نيستم كه با الفاظي دور از فهم و با كاربرد اصطلاحات خواص براي خود عظمت علمي بتراشم(!). كار سودمند ديگر ايشان هم اين بوده كه هر جا مفاد يك مقاله با چند مقاله ديگر ربط دارد، آن دو يا چند مقاله به يكديگر ربط داده شدهاند.
ماخذ عربي و فارسي كه بيش از 350 كتاب بنيادين و تعداد بسيار اندكي مقاله را دربرميگيرد براي سهولت آگاهييافتن از آن با عنوان اثر ديده ميشود زيرا براي پژوهندگان فارسيزبان آشناتر و مناسبتر از ترتيب الفبايي نام مولفان است. اما در منابع زبانهاي اروپايي كه به نزديك 100 ماخذ بالغ ميشود همان ترتيب الفبايي نام مولف ترجيح داده شده است.
و اما از نكات ارزنده ديگر اين فرهنگنامه كه گونهاي نوآوري به شمار ميآيد، آوردن مقالاتي در متن كتاب است ذيل نام دانشمنداني برجسته از ايران و جهان با يادكرد كارهاي درخشاني كه در زمينه تصوف و عرفان داشتهاند. مانند جلالالدين آشتياني، ايرج افشار، عبدالحسين زرينكوب، اقبال لاهوري، محمد معين، آرثر جان آربري، آن ماري شيمل، برتلس، ژوكوفسكي، نيكلسن و... يا ارداويراف و بودا در گسترههاي آييني تا آنجا كه پيوندي با موضوع داشته است. ديگر مقالات بسيار گسترده و پرباري در ذيل مدخلهايي مانند: قلندريه يا برجستگاني همچون مولوي، حافظ، محيالدين بنعربي، فروزانفر و... و گاه موضوعاتي بس نادر كه ايشان در پي سالها تحقيق و پژوهش جاي آنها را خالي يافتهاند. مولف تنها به آگاهيهاي عرفان و تصوف بسنده نكرده، هر كجا در هر مدخلي به تناسب- چنانچه لازم بوده- به پيوند آن با ديگر زمينهها نيز پرداخته است. براي مثال آنجا كه از «آدم و حوا» در روايات سامي و تحقيقات تاريخي ياد ميكند، پژوهشهاي ديرينشناسي در اديان الهي را از نظر دور نميدارد. به آنچه در عهد عتيق(تورات) آمده و تفاوتهايي كه با قرآن دارد. از آنجا كه آنان خاستگاه انسان انگاشته شدهاند به مناسبت به باورهاي اساطيري ايران كه در شاهنامه آمده و كيومرث نخستين انسان بازشناسانده شده نيز اشاره ميشود كه اين خود ميتواند راهگشا و ياور پژوهشكنندگان زمينههاي ديگر نيز بوده باشد. همچنين كه «آرمان شهر» در انديشه شيخ اشراق «اقليم هشتم» و گاه ناكجاآباد و شهرهاي خيالي جابلقا و جابلسا خوانده شده و در تعبير مولانا «لا اَينْ».
گاه اشكالات چاپي بسيار بسيار اندكي در كتاب به چشم ميخورد كه مثلا با افزوده شدن «ا» صنع ايزد به گونه «صنع ايزاد» درآمده است (در ارجاعات ص 592). و يا در يادكرد اماكن جغرافيايي به جهت دگرگونيهايي كه پيش آمده ممكن است براي خواننده اين پرسش پيش بيايد كه چرا در ص 1189 ذيل نام صائنالدين علي تركه، خاندان او از شهر خُجند در ازبكستان امروز ياد شده. حال آنكه خجند، امروزه از شهرهاي تاجيكستان به شمار ميرود. غافل از اينكه خجند در سر راه تجاري جاده ابريشم قرار دارد و واسطه تاجيكستان با ازبكستان و قرقيزستان است و تا ميانههاي سال 1924 جزو ازبكستان بوده و در سال 1925 هنگام برگزاري همايشها و ارسال نامهها به مسكو باعث شد كه حوزه خجند از ازبكستان جدا و از 16 اكتبر 1929 به تاجيكستان اضافه شود. همانگونه كه در ص 1441 ذيل نام فروزانفر، زادگاه ايشان بخش بُشرويه شهرستان طبس-اكنون بخشي از شهرستان فردوس در استان خراسان جنوبي- ياد شده در صورتي كه بشرويه از آبان سال 1387 به شهرستان ارتقا يافته است. به گفته خود استاد استعلامي بايد پيش از هر گونه داوري همه وجوه كار در نظر گرفته شود(ص 16).
به هر روي كتاب، كتابي است مرجع و قاعدتا خواننده هر گاه به موضوعي نياز باشد، سروقت آن ميرود و شايد احتياجي به در مطالعه گرفتن همه آن نباشد. اما كافي است كتاب را به هر بهانه يا نيتي به دست بگيريد، آنگاه دل برگرفتن از آن كار چندان آساني نخواهد بود چراكه ممكن است خواننده، خويشتن را با اندك تورقي در اين كتاب قطرهاي بيابد در برابر دريايي بس فراخكرانه و چنانچه دست ياري دراز كند به سوي درياي ادب صوفيانه(در ص 894 همين كتاب) گويي قطرهاي بوده كه اكنون به دريا پيوسته و اين حس در او برانگيخته شود كه در بررسي اين كتاب، رواست از زبان فريدالدين عطار با خود واگويه كند:
دي اگر چون قطرهيي بودم ضعيف
اين زمان دريا شدم، دريا خوش است
اي عجب! تا غرق اين دريا شدم
بانگ ميدارم كه استسقا خوش است
غرق دريا، تشنه ميميرم مدام
اين چه سودايي ست؟ اين سودا خوش است
فرهنگنامه تصوف و عرفان(مباحث، اعلام، اصطلاحات و تعبيرات) انتشارات فرهنگ معاصر، 1398، ج2.
از: محمد استعلامي [كه با چاپي بسيار نفيس به بازار كتاب عرضه شده است].
از نكات ارزنده ديگر اين فرهنگنامه كه گونهاي نوآوري به شمار ميآيد، آوردن مقالاتي در متن كتاب است ذيل نام دانشمنداني برجسته از ايران و جهان با يادكرد كارهاي درخشاني كه در زمينه تصوف و عرفان داشتهاند. مانند جلالالدين آشتياني، ايرج افشار، عبدالحسين زرينكوب، اقبال لاهوري، محمد معين، آرثر جان آربري، آن ماري شيمل، برتلس، ژوكوفسكي، نيكلسن و... يا ارداويراف و بودا در گسترههاي آييني تا آنجا كه پيوندي با موضوع داشته است.