چرخش سياسي سعودي
بن سلمان كودتاگونه برخلاف سنت، وليعهد ميشود. ساختار اجتماعي عربستان به سمت اسلامزدايي پيش ميرود. شاهزادگان خلع سلاح، خلع قدرت و خلع پول ميشوند. تقابل منطقهاي با ايران شدت ميگيرد. قطر تحريم ميشود. يمن به آتش كشيده شده و بازي خطرناكي در عراق، سوريه، لبنان آغاز ميشود. كيست كه نداند بن سلمان با نخستوزير لبنان چه كرد؟ حمايت سعودي از جبهه النصره بر همه آشكار است. او به صراحت به عباس، رهبر تشكيلات خودگردان ميگويد:«خفه شو و صلح را بپذير». اين سياست با آمدن ترامپ گستاخانهتر ميشود تا برسيم به آن نقطه عطف بزرگ در استانبول. واكنش جامعه جهاني به قتل خاشقجي نشان داد كه دولت ملك سلمان بر لبه تيغ قدم برميدارد و پس از آن نقطه عطف به يكباره سعودي آرام ميگيرد.
ايا اين قتل، نقطه عطفي بود كه چرخش به سياست گذشته را در سياست عربستان باعث شد؟ آيا عربستان به سياست خارجي ملك عبدالله و ملك فهد بازگشته است؟ چند قرينه براي پاسخ به اين سوال وجود دارد: هنوز تحريم قطر پابرجاست؛ هنوز كوشنر براي معامله بزرگ قرن با بن سلمان ديدار ميكند؛ هنوز از ديكتاتوري در بحرين حمايت ميشود؛ هنوز يمن در آتش ميسوزد؛ هنوز بحران لبنان، سوريه و عراق ادامه دارد؛ هنوز طالبان براي ايالات متحده خطر محسوب ميشود و هنوز براي بر هم خوردن امنيت تركيه دلار خرج ميشود. پس بايد گفت چرخشي رخ نداده بلكه صرفا هياهوگري سعودي فروكش كرده است. عربستان سعودي تا قبل از حمله به تاسيسات آرامكو احساس ميكرد كه تنها قدرت منطقهاي است و غرب امنيت او را تضمين ميكند، حال كه خود پايگاههاي امريكايي موشكباران ميشود و ترامپ صرفا از كشته نشدن سربازان ابراز خرسندي ميكند، معلوم ميشود كه سعودي تخممرغهاي خود را در سبد اشتباهي قرار داده است. اين فروكش كردن ناشي از درك واقعي قدرت ايران، خرسندي از تحريم ايران و بدبين شدن به توان راهبردي ترامپ است. اما بن سلمان همچنان همان گرگي است كه در كنسولگري استانبول از بوي خون مست شده بود.