• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4592 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۳ اسفند

گزارش «اعتماد» از درهم‌آميختن خبر و شايعه و نگراني شهروندان تهران

ماسك‌ها در شهر

زهرا چوپانكاره

 

 

ميزان تراكم ماسك‌ها با فاصله از سطح زمين نسبت معكوس دارد، هر چه پايين‌تري مي‌روي صورت‌هاي بيشتري پشت لايه‌هاي سفيد و خاكستري و سياه ماسك‌هاي با فيلتر و بدون فيلتر سنگر مي‌گيرند؛ متروي تهران پس از شبكه‌هاي اجتماعي تبديل شده است به آشكارترين صحنه واكنش آدم‌ها به خبر شيوع كرونا در كشور. «دست‌ها را به سمت دهان، چشم‌ها و بيني نبريد.» اين مهم‌ترين و اولين هشدار براي كم كردن احتمال ابتلا به ويروس است. دست‌ها سطوح را لمس مي‌كنند و سطوح ممكن است آلوده به ويروس باشند، حالا فكرها پيش حساب و كتاب سطوحي مي‌رود كه در فاصله رسيدن از نقطه «آ» به نقطه «ب» لمس مي‌كنيم؛ اسكناس، دستگيره در، دكمه آسانسور، دستگيره اتوبوس، مترو و تاكسي. وقتي زمان قرار به جدي گرفتن هشدارهاي بهداشتي باشد، رابطه دست‌ها با اشياي بي‌اهميت و كوچك روشن‌تر مي‌شود. «گاهي يادم مي‌رود و مثلا صورتم را مي‌خارانم، بعد يادم مي‌آيد كه نبايد به صورتم دست مي‌زدم.» از پشت ماسك سفيد دارد در مورد كارهايي كه بايد و نبايد در زمان گسترش ويروس انجام داد حرف مي‌زند، كارهايي كه با توجه به شغلي كه دارد بايد بيشتر از هميشه رعايت كند. روي صندلي نزديك به باجه فروش بليت ايستگاه دروازه دولت نشسته و مي‌گويد: ‌«ما با مسافران بيشتر در تماس هستيم، به خصوص روي سكوها، به خصوص در اين ايستگاه كه محل خط عوض كردن است و متاسفانه همين موضوع خطر را براي ما بالاتر مي‌برد.» همكارش دستكش به دست و ماسك سياه به صورت نشسته و از ميان پنجره باز باجه گفت‌وگو را دنبال مي‌كند. مي‌گويد تا الان از سوي خود مترو دستورالعمل خاصي بهشان ابلاغ نشده و اين دستكش‌ها و ماسك‌ها را خودشان به دست و صورت كشيده‌اند تا احتمال ابتلا را كمتر كنند. از يك تا 10 بگوييد چقدر ترسيده‌ايد: «من؟ واقعيتش را بگويم 9. شنيده‌ام چند تا از همكاران‌مان را براي تست گرفتن برده‌اند»، فروشنده باجه سرش را جلو مي‌آورد: «ايستگاه شوش بوده. مي‌گويند كل ايستگاه را ضدعفوني كرده‌اند.» راه هر دو نفر براي آگاهي بيشتر در مورد ميزان شيوع كرونا و راه‌هاي مراقبتي مطالبي است كه در شبكه‌هاي اجتماعي مي‌خوانند: «مثلا اينكه بايد چيزهاي گرم بخوريم و سردي‌جات نبايد خورد.» اشاره‌اش به يكي از مطالب كذبي است كه در كانال‌هاي تلگرامي دست به دست چرخيد و در آن ذكر شده بود: «ويروس كرونا طبع سردي دارد و با خوردن گرمي‌ها و گرم نگه داشتن محيط ويروس مي‌ميرد.» و بعد هم به همه توصيه كرده بود كه با خوردن عرق نعنا و پونه يا آويشن ويروس را بكشند. مطلب نادرستي كه از قضا با جعل نام دكتر سميعي منتشر شده بود و به صورت گسترده در گروه‌هاي دوستانه و خانوادگي دست به دست چرخيد. اما ترس و بي‌اعتمادي سبب شده تا مطلب بي‌نام و نشان و منبع مشخص كه براي كشتن ويروس راهكار پرهيز از خوردن دوغ و شير و ترشي مي‌دهد از نظر او و خيلي‌هاي ديگر قابل اعتناتر از خبرهاي رسمي باشد. چقدر به آمار رسمي تعداد مبتلايان و جان‌باختگان كه اعلام شده است، اطمينان مي‌كنيد؟ يكي‌‌شان مي‌گويد: «صفر!» آن يكي ادامه مي‌دهد: «فكر كنم به خاطر انتخابات شايد عددهاي درست را نگويند، از طرفي هم شايد نمي‌خواهند ترس و وحشت بين مردم بيفتد. چون مثلا اگر بگويند تعداد بيشتري مرده‌اند همه خيلي مي‌ترسند اما واقعيتش اين است كه خطرناك است ديگر چون درماني هم ندارد.» دو ماه قبل‌تر كه شيوع آنفلوآنزا در ايران شروع به گرفتن قرباني كرد، اما به اين اندازه فكرش درگير نبوده، نه ماسك زده نه اصلا چندان درگير خبرهايش شده اما حالا حتي به اينكه با كسي دست ندهد هم فكر مي‌كند: ‌«فكر كنم تا وقتي دارويي برايش پيدا شود اين مشكل مي‌ماند.»

 

ايستگاه بعد: تئاتر شهر

15 ساله و 16 ساله‌اند، يكي مي‌گويد اگر سقف ترس 10 باشد او به همان اندازه عدد 10 ترسيده است، آن يكي مي‌گويد هنوز به سقف ترس نرسيده: ‌«من 8 تا». هر دو ماسك به صورت زده‌اند و با اينكه مي‌گويند ترسيده‌اند موقع جواب دادن چشم‌هاي‌شان از پشت ماسك‌ها مي‌خندند. «ضدعفوني‌كننده بگيريم و به دست و صورت‌مان بزنيم، دست ندهيم و دست‌مان را هم اصلا نبايد به صورت‌مان بزنيم.» اينها سرخط چيزهايي است كه در مورد مراقبت‌هاي بهداشتي مي‌دانند و رعايت مي‌كنند، زهرا كه اندازه 10 ترسيده از روز پنجشنبه دارد مراعات مي‌كند و مهلا كه ترسش كمي از دوستش پايين‌تر است از سه هفته پيش و به قول خودش از زماني كه ويديويي در مورد شيوع كرونا در چين را ديده بود. «ديشب (پنجشنبه شب) كه اخبار نشان مي‌دادند هيچ حرفي از كرونا نزدند. فكر مي‌كنم تعداد مرگ‌ها بيشتر بوده.» دو دختر نوجوان به خبرهايي كه از منابع رسمي مي‌خوانند و مي‌بينند خيلي اعتماد ندارند: ‌«فكر مي‌كنم صداش را درنياوردند. هيچي نه در مورد قم مي‌گفتند نه آن آقاي آلماني كه توي مترو كرونا داشته.» بعد مهلا اضافه مي‌كند: «توي دانشگاه يكي از دوستانم هم يك نفر از كرونا فوت كرده». خبرها همان‌هايي هستند كه از يك از دوستان، يكي از آشناها شنيده‌اند و همين باعث شده كه نگران باشند از فردا كه مدرسه مي‌روند: «بايد مدرسه‌ها را تعطيل كنند تا يك راهي پيدا شود.» دو، سه نفر از همكلاسي‌هاي زهرا سرما خورده‌اند و مي‌گويد يك هفته است مدرسه نيامده‌اند چون دكتر بهشان توصيه كرده در مكان‌هاي عمومي حاضر نشوند. زني و مردي از كنارشان مي‌گذرند و به سمت پله برقي مي‌روند؛ پدر و مادر با ماسك سفيد دست دخترشان را گرفته‌اند كه چهره كوچكش پشت ماسك صورتي گم شده: ‌«مامان جان، دستت رو به هيچ ‌جا نزن!» جمعه به نسبت خلوت متروي تهران صداي تك‌سرفه‌ها را بهتر به گوش مي‌رساند. دختر توي واگن عطسه‌اي مي‌كند و سريع و با خنده به دوستش توضيح مي‌دهد: «سرما خورده‌ام، بابام اون شب مي‌گفت كرونا بگيري از دستت راحت بشيم». حضور ماسك‌ها در واگن ويژه زنان محسوس‌تر است، بعضي‌ها هم گوشه چادر و شال و مقنعه‌ها را روي صورت‌هاي‌شان مي‌فشارند. هر چه از سمت واگن‌ها به سوي بالا بروي تعداد كمتر مي‌شود. فروشندگان غرفه‌هاي زيرگذر چهارراه وليعصر موقع چانه زدن با مشتري‌ها ماسك را كنار مي‌زنند كه نرخ‌هاي‌شان پشت اين سد نازك نامفهوم نماند. آن بالا، در حوالي تئاتر شهر تعداد صورت‌هاي پوشانده كمتر شده است، اوضاع عادي است. عرشيا اما ماسك به صورت دارد: ‌«من؟ من اينقدر بي‌خيالم كه حد ندارد!» بعد سريع ماسك روي صورت به قول خودش بي‌خيالش را توضيح مي‌دهد: «اين را به اصرار مادرم زده‌ام.» قولي كه به مادرش داده را محكم نگه داشته و با همان ماسك پشت بساط دستفروشي‌اش ايستاده: ‌«به خودم باشد حتي كرونا هم بگيرم، قليانم را مي‌كشم و راحت مي‌خوابم.» مي‌گويد نمي‌ترسد چون در اين مدت خيلي در موردش خوانده و به قول خودش تحقيق كرده است و به نظر مي‌رسد منظورش از تحقيق چرخيدن در شبكه‌هاي اجتماعي باشد: «هرچه تا حالا در مورد كرونا در اينستاگرام آمده را خوانده‌ام. هر وقت بيكارم گوشي دستم است و توي اينستاگرامم.» به تعداد آمار رسمي فوت‌شدگان بيماري دو نفر هم اضافه مي‌كند: «زن برادرم سوپروايزر بيمارستان... است، خودش گفت دو نفر آنجا فوت كرده‌اند.» فكر مي‌كنيد آمارهاي رسمي درست نيست: «فكر نمي‌كنم، مطمئنم! روحاني شنبه صبح بلند مي‌شود مي‌گويد خبر نداشتم كرونا آمده، همان كاري كه با بنزين كردند.» آن جمله‌اي كه در آبان گفته شد، براي عرشيا كه در گوشه‌اي از محوطه تئاتر شهر گيره مو مي‌فروشد، سندي شده است براي اطمينان كردن يا نكردن به منابع و مراجع رسمي. كرونا تبديل شده است به كليدواژه توصيه‌هاي دوستانه و خانوادگي از پشت خطوط تلفن، محل بحث در گروه‌هاي مجازي، تيتر خبرها و دل‌نگراني‌ها در شبكه‌هاي اجتماعي. آقا يوسف فروشنده سوپرماركت خيابان توحيد يك بطري الكل گذاشته دم دستش و پيشخوان را مي‌سابد، دوستش مي‌گويد: ‌«آقا يوسف، موبايلت يادت نره!» آقا يوسف كلافه مي‌رود سراغ ضدعفوني كردن موبايل: «ديگه نفس هم بخواهيم بكشيم بايد اول الكل توي هوا اسپري كنيم.»


كرونا تبديل شده است به كليدواژه توصيه‌هاي دوستانه و خانوادگي از پشت خطوط تلفن، محل بحث در گروه‌هاي مجازي، تيتر خبرها و دل‌نگراني‌ها در شبكه‌هاي اجتماعي. آقا يوسف فروشنده سوپرماركت خيابان توحيد يك بطري الكل گذاشته دم دستش و پيشخوان را مي‌سابد، دوستش مي‌گويد: ‌«آقا يوسف، موبايلت يادت نره!» آقا يوسف كلافه مي‌رود سراغ ضدعفوني كردن موبايل: «ديگه نفس هم بخواهيم بكشيم بايد اول الكل توي هوا اسپري كنيم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون