• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4592 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۳ اسفند

گفت‌وگو با شهاب مقربين درباره شعر امروز و ادبيات كلاسيك

بدون ريشه‌ها باد ما را خواهد برد

رسول‌ آباديان

شهاب مقربين تاكنون مجموعه‌شعرهايي چون «اندوه پروازها» «گام‌هاي تاريك و روشن»، «كلمات چون دقيقه‌ها»، «كنار جاده بنفش، كودكي‌ام را ديدم»، «روياهاي كاغذي‌ام»، «اين دفتر را باد ورق خواهد زد»، «سوت زدن در تاريكي»، «كسي به در كوبيد» و «تيك‌تاك قدم‌هات» را منتشر كرده است. جهان شعري مقربين مرز ميان ساده‌نويسي و نگاه به مفاهيم عميق اجتماعي و فلسفي ‌است. مقربين علاوه بر سرودن شعر، دستي هم در ترجمه شعر دارد.

 

آقاي مقربين! مقوله شعر و شاعري در كشور ما، از ديد بسياري از خود شاعران و مخاطبان جدي شعر، در وضعيت كنوني حال مساعدي ندارد و تلاش‌هاي بسياري از دوستان در اين زمينه هم تاكنون راه به جايي نبرده. به عنوان شاعري كه چند دهه در اين عرصه فعال بوده‌ايد برايمان بگوييد كه چه عواملي باعث ايجاد اين هرج و مرج شده و چگونه مي‌توان حرمت شعر را حفظ كرد و به حالتي عادي برگرداند؟

اول به من بگوييد كدام بخش فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و حتي رواني امروز ما حال خوبي دارد، تا بعد برسيم به شعر و شاعري. همه اينها در رابطه‌هاي متقابل بر هم تاثيرگذارند؛ پس چگونه مي‌توان آسيب‌هاي شعر و شاعري را به تنهايي و مستقل از ديگر عوامل شناسايي كرد؟ اتفاقا من معتقدم در دل همه اين ناهنجاري‌ها، كم‌و‌بيش شاعراني هستند كه تلاش مي‌كنند تسليم اين شرايط نشوند. اگرچه امروز مانند گذشته كمتر شاهد چهره‌هاي تاثيرگذار يا به ‌قولي غول‌هاي ادبيات هستيم، اما از يك طرف، به‌طور پراكنده از شاعران مختلف، با شعرهايي روبه‌رو مي‌شويم كه قابل توجهند و از سوي ديگر شاعراني نيز هستند كه در مجموع و به نسبت، كارنامه‌اي قابل قبول ارايه داده‌اند. گذشته از اين، در ميان اين هياهوي آزاردهنده، اگر گوش تيز كنيم، صدايي از نسل جوان امروز شنيده مي‌شود كه مي‌خواهد طرحي نو دراندازد. اين به ما اميد مي‌دهد. با اين همه، مي‌پذيرم كه با توجه به پيشينه شعر ايران، انتظار ما بايد بيش از اينها باشد كه هست. هرج و مرجي را كه شما از آن مي‌گوييد، (اگر تعبير درستي براي وضعيت امروز باشد)، از چند جنبه مي‌توان به آن نگاه كرد. اگر منظور انتشار خيل پرشماري از نوشته‌هاي بي‌ارزش يا كم‌ارزش به عنوان شعر و ورود خيل افراد ناكاردان به اين عرصه باشد، بايد بگويم كه اين وضعيت كم‌و‌بيش در گذشته هم وجود داشته است، تنها فرقش اين است كه در گذشته كمتر در معرض ديد بوده است. امروز با وجود فضاي مجازي و نيز سهولت چاپ كتاب، امكان آن فراهم شده كه اين نوشته‌ها در معرض ديد عموم قرار گيرد و البته سبب غبارآلود شدن فضا و كمتر ديده شدن شعرهاي اصيل شود. اما شما موخره‌اي را كه اخوان‌ثالث در كتاب «از اين اوستا» نوشته است، بخوانيد تا وضعيت مشابه امروز را در گذشته هم ببينيد، موخره مفصلي است. در ميانه مطالب گوناگوني كه مطرح مي‌كند، يك جا هم خاطره‌اي را از دوستي تعريف مي‌كند كه زماني در شهركي كوچك با جمعيت ده-دوازده هزار نفره اقامت داشته كه به قول او –به طنز و شوخي البته سيزده-چهارده هزار شاعر داشته است. اخوان به شيريني و البته با اغراق از قول دوستش روايت مي‌كند كه روزي به بهانه مجلس روضه‌خواني جمعيت كثيري –بيش از دو، سه هزار نفر- از اهالي جمع مي‌شوند، به‌طوري كه جاي سوزن‌انداختن نبوده است. همه، بي‌استثنا، مدعي شاعري‌اند و مي‌خواهند شعر بخوانند و جالب‌تر آنكه هيچ يك ديگري را به شاعري قبول ندارد و همه همديگر را تا حد تحقير و تمسخر رد مي‌كنند. شباهت‌ها را با امروز مي‌بينيد؟ اگرچه روايت اخوان با اغراق و داستان‌پردازي همراه است، اما به هر حال نشان‌دهنده واقعيتي در آن روزگار هم مي‌تواند باشد.

علت اين ميل عمومي به شعر و شاعري، ريشه در تاريخ و فرهنگ ما دارد. به دلايل گوناگون تاريخي و فرهنگي كه شرح آن را قاعدتا پژوهشگران اين حوزه بايد بدهند، اين به خصيصه ما ايرانيان بدل شده است و شايد به دليل همين خصيصه هم هست كه در طول تاريخ، شعر در اين سرزمين اينچنين باليده كه هنر اول ما شده و در قياس با فرهنگ‌ سرزمين‌هاي ديگر كم‌نظير است. اما طبيعي است كه تنها ميل به شاعري يا حتي شور شاعري به شاعر شدن نمي‌انجامد. متاسفانه بسياري از شيفتگان شاعري ناديده مي‌گيرند كه هر هنري، علاوه بر سري پرشور، دانش و شناخت ساز و كار و مهارت در آن را نيز نياز دارد. هنر آميزه‌اي از شهود و آگاهي و تكنيك است.

اما اگر منظور شما از هرج و مرج ادبي، گرايش‌هاي متعدد و نه چندان عميق در شعر شاعران امروز است، من آن را بازتابي از وضعيت متلاطم، گره خورده و پيچيده اجتماعي امروز مي‌بينم كه هر كس به فراخور موقعيت خود، مي‌خواهد نوعي واكنش به آن نشان دهد. اينكه اين واكنش‌ها تا چه اندازه با درك ضرورت‌هاي زمانه شكل گرفته، مساله اصلي ماست. تكثر در گرايش‌ها به خودي خود، نه تنها بد نيست، بلكه مي‌تواند به گسترش دامنه و رنگارنگي شعر و ادبيات بينجامد، اما عدم درك ضرورت‌ها و ارايه ژستي متفاوت فقط براي متفاوت جلوه دادن خود، و نه بر حسب نياز زمان، همان هرج و مرجي را پديد مي‌آورد كه به آن اشاره كرديد. گذشته از آن، سطحي بودن بليه‌اي است كه گريبان بخش وسيعي از جامعه فرهنگي و غيرفرهنگي ما را گرفته است. يكي از نشانه‌هاي آن تيراژ كتاب و سرانه مطالعه ماست. اما من اين وضعيت را بخشي از همان وضعيت كلاني مي‌دانم كه در آغاز گفتم؛ وضعيت نابسامان اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و رواني. همه اين عوامل هم علت‌اند، هم معلول؛ چراكه در يك كلاف درهم پيچيده بر هم تاثير مي‌گذارند، اگرچه نقش بعضي به ‌وضوح اساسي‌تر و تعيين‌كننده‌تر است.

خيلي از دوستان معتقدند كه تلاش براي نگاه ساده‌تر به شعر و به دنبال آن ظهور شاعران ساده‌نويس، آن‌گونه كه بايد و شايد با اقبال مواجه نشده و بسياري ديگر هم بر اين باورند كه ساده‌سازي مفاهيم مي‌تواند سليقه مخاطب ايراني را در برخورد با شعر ناب دچار مشكل كند. اين هياهو پيرامون ساده‌نويسي چرا هيچ‌گاه تمامي ندارد و تاكنون چه دستاوردهايي داشته؟

البته من گمان مي‌كنم اين هياهوي بسيار بر سر ساده‌نويسي ديگر فروكش كرده است. سادگي و پيچيدگي مفاهيمي نسبي و ذهني‌‌اند. سطح فرهنگ و زيبايي‌شناسي مخاطبان درجات مختلفي دارد. غالبا به دنبال چيزي مي‌روند كه با آن بيشتر رابطه برقرار مي‌كنند و معمولا اكثريت با آنان است كه كمتر به خود زحمت كشف و ايجاد رابطه‌هاي تازه مي‌دهند يا شرايط زندگي‌شان مجال كافي براي آن را به ايشان نمي‌دهد، پس به رابطه‌هاي مألوف قناعت مي‌كنند. از اين‌رو، نوشته‌هايي كه به نسبت ساده‌ترند، همان‌طور كه شما مي‌گوييد، تمامي ندارد و هميشه خواهد بود. پيش از اين هم هميشه در همه دوران‌ها بوده است و بر خلاف نظر شما با اقبال هم روبه‌رو مي‌شود، چراكه به هر حال آسان‌ياب‌تر است و چنانكه گفتم اكثريت با جماعت آسان‌طلب است. اما به اين نكته هم توجه كنيم، شعرهايي كه زباني ساده دارند يا مفهوم ساده‌اي را در خود گنجانده‌اند، لزوما همه سطحي نيستند. ما با شعرهاي درخشان بسيار زيادي، چه در گذشته، چه امروز، چه در ايران و چه در جهان، مواجهيم كه زباني ساده دارند، اما نه تنها سطحي نيستند، بلكه عميقا تاثيرگذار و تفكربرانگيزند. برعكس اين قضيه هم صادق است؛ يعني هر آنچه فهم آن دشوار است، لزوما شعري ناب و عميق نيست. اصولا ارزش‌گذاري شعر بر اساس سادگي يا پيچيدگي آن امري نادرست و خود به نوعي سطحي‌نگري و ساده‌انگاري است.

شما در طول حيات شاعري‌تان با بزرگان شعر ايران حشر و نشر داشته‌ايد و سبك‌ها و ديدگاه‌ها و جريان‌هاي شعري زيادي تجربه كرده‌ايد. پرسش من اين است كه شعر در دوران حضور ادبي شما تاكنون به‌رغم وجود سليقه‌هاي مختلف چگونه به مسير منطقي خود ادامه داده و چگونه مي‌شود همان تجربيات را در شعر امروز به كار بست؟

مسير منطقي همان است كه به‌طور طبيعي جريان پيدا مي‌كند. اگر حركتي متوقف شد، يعني مسير درستي در پيش نداشته است و اگر به‌طور طبيعي و نه با زور تبليغات رسانه‌هاي مسلط، ادامه پيدا كرد، يعني ضرورت‌هاي زمان را درك كرده و با آن پيش رفته است. سليقه‌هاي گوناگون نه تنها مانعي براي گسترش دامنه شعر و حركت آن رو به جلو نيست، بلكه برعكس، چشم‌انداز ما را رنگارنگ و زيباتر مي‌كند. سليقه‌هاي گوناگون در ميان مخاطبان شعر وجود دارد، پس چرا آفرينش شعر را به سليقه‌اي خاص محدود كنيم؟ اما اينكه مي‌گوييد چگونه مي‌شود تجربه‌هاي گذشته را در شعر امروز به كار بست، قاعدتا ما تجربه‌هاي ديگران را مي‌آموزيم كه آن را تكرار نكنيم، يا چيزي به آن بيفزاييم يا دست‌كم به صورتي موثرتر و زيباتر به كار‌ گيريم. از هر جهت كه نگاه كنيم، مطالعه و بررسي تجربه‌هاي گذشته ضرورت دارد. آنها پيش‌نياز تجربه‌هاي تازه‌اند.

اخيرا كتابي از شما شامل برگزيده‌اي از شعرهاي‌تان به زبان انگليسي ترجمه و در امريكا منتشر شده است. چندين شعر هم از شما تاكنون به زبان‌هاي ديگر منتشر شده و مورد توجه هم قرار گرفته كه همين امر به خودي خود نشان از توجه شما به ايجاد دريچه‌اي از جنس ادبيات با جهان بيرون است. به نظر شما حالا كه شعر ما به لحاظ دارا بودن نگاه‌هاي مختلف غني است، چه بايد بكنيم كه ادبيات‌مان در سطح جهان منحصر به چند نام هميشگي نباشد؟

يقينا بخش بزرگي از شعر ايران در عرصه جهاني نه تنها حرفي براي گفتن دارد كه در ميان شعرهاي ملل ديگر چشمگير نيز خواهد بود. بعضي از چهره‌هاي كلاسيك و نيز معاصر ما به زبان‌هاي ديگر ترجمه و تا اندازه‌اي شناخته شده‌اند، اما بي‌شك ما هنوز از اين نظر راه درازي در پيش داريم. در اين باره كوتاهي شده است. علت‌ها متعدد‌ند. مهجور بودن زبان فارسي يكي از آنهاست. البته ايرانياني هستند كه با تسلط به زباني خارجي به ترجمه آثار ايراني مي‌پردازند، اما ما نياز به مترجمان غيرفارسي‌زبان هم داريم كه به زبان فارسي مسلط باشند و شعر فارسي را به‌ خوبي بشناسند. بايد براي شناساندن زبان و شعر فارسي و ايجاد ارتباط كوشش كرد. كار ساده‌اي نيست كه از دست هر كسي برآيد. متاسفانه دستگاه‌هاي فرهنگي ما هم كه بيشترين امكانات را براي اين كار دارند، ضمن اينكه همواره درگير خودي و ناخودي كردن‌ هستند، اقدام قابل ملاحظه‌اي در اين باره نكرده‌اند. بايد تلاش همان چند مترجم ايراني را غنيمت و قدر بشناسيم. فعلا كاري كه از دست ما برمي‌آيد، اين است كه به كار خود بپردازيم و اين را هم در نظر داشته باشيم كه ما براي جهاني شدن ابتدا بايد شاعر بومي قابلي باشيم، چراكه از يك سو، شعر پديده‌اي فرهنگي است و ريشه در فرهنگ و سنت زادبوم دارد. اين نه به معناي آن است كه چشم بر فرهنگ جهاني ببنديم، به‌ويژه اينكه امروزه، با توجه به گسترش ارتباطات، فرهنگ‌ها به هم نزديك مي‌شوند و در هم تاثير مي‌گذارند، بلكه به معناي آن است كه از ريشه‌هاي خود جدا نشويم. بدون ريشه باد ما را خواهد برد. ما بايد ادبيات كلاسيك خود را بشناسيم. نه اينكه به وزن و قافيه برگرديم، بلكه با زبان و انديشه و تخيل پيشينيان خود غريبه نباشيم تا قادر باشيم به آن چيزي بيفزاييم. از سوي ديگر، شعر ما بايد منعكس‌كننده زندگي فردي و اجتماعي و روحيات ويژه ايراني باشد. شعر ما براي ملت‌هاي ديگر به عنوان شعر ايراني جذابيت خواهد داشت، نه شعري كه شبيه شعر خود آنها باشد.

يكي از پرسش‌هايي كه معمولا از دوستان شاعر مي‌پرسم، اين است كه اگر به گذشته برگردند باز هم قدم در راه شعر و شاعري مي‌گذارند؟ دوست دارم شما هم به اين پرسش پاسخ بدهيد و چرايي‌اش را هم بگوييد.

اگر به گذشته برگردم، ممكن است كارهاي نكرده تا امروزم را بخواهم انجام دهم، اما به ‌يقين از تكرار كار كوچكي كه تا امروز كرده‌ام، چشم نمي‌پوشم. ممكن است در آن گذشته فرضي، شرايط محيطي و اجتماعي ديگري به من تحميل شود كه -خوب يا بد- جز اين باشد كه به‌واقع داشته‌ام، اما سرشت طبيعي مادرزادي من كه عوض نمي‌شود.

يكي از مجموعه‌هاي شما موفق شد يكي از جايزه‌هاي خوب داخلي يعني جايزه كارنامه را دريافت كند. مي‌خواهم از اين فرصت استفاده كنم و نظرتان را درباره جوايز ادبي اين روزها و تاثيرشان بر روند كار يك شاعر بپرسم. شما فكر مي‌كنيد جايزه تا چه اندازه مي‌تواند شاعرپرور باشد و تا چه اندازه ممكن است به عنوان عاملي بازدارنده در قدم‌هاي بعدي عمل كند؟

جايزه نمي‌تواند شاعر پرورش دهد. تنها شايد براي برخي ايجاد انگيزه و احساس مسووليت بيشتر در كار كند يا سبب ديده شدن بيشتر اثر او شود و موانع نشر براي كارهاي بعدي‌اش را كاهش دهد. اين بستگي به ميزان اعتبار جايزه هم دارد. البته متاسفانه شرايط امروز كتاب و كتابخواني ناگوارتر از آن است كه جايزه هم بتواند به‌طور اساسي دردي را دوا كند. اما تصور نمي‌كنم اثر بازدارندگي داشته باشد، مگر آنكه كسي آنقدر دچار توهم باشد كه خيال كند به آخرين حد از خلاقيت رسيده است.

در ميان شاعران بزرگي كه با آنها مراوده داشته‌ايد، كدام‌ يك بيشتر به ذهنيت شعري‌ شما كمك كرده و چرا؟

خب من سعي كرده‌ام تا آنجا كه مي‌توانم به هر سرچشمه‌اي چشم داشته باشم و به هر جرياني گوش بسپارم. اصولا نياز هر شاعري كندوكاو در كار ديگران و بهره‌گيري از تجربه‌هايي است كه با راه و روش خودش سازگار است. پس به نوعي مي‌توان گفت از هر كه خوانده‌ام، كم يا بيش فرا گرفته‌ام. اما در آغاز راه، دو تن از دو جهت بيش از ديگران به كار من آمدند. يكي احمد شاملو كه شعرش دروازه دنياي جديدي را بر من گشود و ديگري اسماعيل خويي كه من در دانشگاه شاگردش بودم و اولين كسي بود كه شعرهاي مرا خواند و با صميميت و مهرباني بسيار، نظرش را بر حاشيه دست‌نوشته‌هايم نوشت. او هم مشوق من بود و هم مرا كه آن هنگام جواني نوزده-بيست ساله بودم، به جمع بزرگان ديگر برد. پس از آن، با شاعراني چون منوچهر آتشي، محمد حقوقي، سپانلو و ديگران از نزديك آشنا شدم. اينها برمي‌گردد به اوايل دهه پنجاه. با رضا براهني اما، اگرچه پيش از آن آثارش را خوانده بودم، در دهه شصت بود كه از نزديك ديدار داشتم و در جلسه‌هاي چهارشنبه‌هايي كه در آن روزها با حضور او و شاعران شناخته ‌شده ديگري تشكيل مي‌شد، شركت مي‌كردم. در آنجا مباحثي مطرح مي‌شد كه برايم ارزشمند بود. در يك كلام، از همه اين بزرگواران و ديگراني كه از نزديك ديده‌ام يا نديده‌ام و آثارشان را خوانده‌ام، كم يا بيش بهره برده‌ام.

در بررسي مجموعه‌شعرهاي شما به اين نكته پي مي‌بريم كه راه و رسمي منحصر‌به‌فرد در جهان شعري‌تان داريد. يعني از اولين مجموعه شما «اندوه پروازها» تا مجموعه‌هايي چون «كلمات چون دقيقه‌ها» يا «سوت ‌زدن در تاريكي» و ... با نوعي حس و حال شاعري طرفيم كه ظاهرا تصميم گرفته مسير زندگي را به شكلي ديگر ادامه بدهد و در شعر منعكس كند. اين ثبات در نگاه عمدي است يا از سر اتفاق؟

خب شعر هر كس، به‌طور طبيعي، در مناسبت با موقعيت، تجربه‌ها و روحيات شخصي او شكل مي‌گيرد. حقيقت امر اين است كه من اگرچه براي تجربه كردن، سعي كرده‌ام به شكل‌هاي ديگري هم بنويسم، اما آنها را تنها تمرين و تجربه‌اي براي خود دانسته‌ام و منتشر نكرده‌ام. آنچه منتشر كرده‌ام و شما مي‌بينيد، منهاي تعدادي كه ديگر دلخواهم نيست، آني است كه فكر مي‌كنم به‌طور طبيعي شعر من‌اند. روي اين عبارت «به‌طور طبيعي» تاكيد مي‌كنم.

اين روزها مشغول چه كارهايي هستيد و كي منتظر اثري تازه از شما باشيم؟

مجموعه‌اي تازه از شعرهايم فراهم شده، اما هنوز تصميم به انتشار آن ندارم. تا ببينم چه پيش مي‌آيد. اما اين روزها مشغول كار ترجمه‌ام. ترجمه چي و از كي، اجازه دهيد وقتي كار به انجام رسيد اعلام كنم كه فقط وعده سر خرمن نباشد، اگرچه تا همين حد از اعلانش هم كم از آن نبود.

و حرف آخر...

اميدوار و منتظرم كه وضعيت ما چنان تغيير كند كه حرف اول ما، در آغاز اين گفت‌وگو، ديگر موضوعيتي نداشته باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون