• ۱۴۰۳ شنبه ۸ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4593 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۴ اسفند

سلفیدن به وقت فشار

مرتضی میرحسینی

از نخستین روزهای اسفند ماه 1299 خبرهایی درباره حرکت عده‌ای قزاق به سمت پایتخت منتشر شده بود و بیشتر مردم تهران آن را شنیده بودند، هر چند خیلی‌ها آن را باور نمی‌کردند و شایعه‌ای میان شایعات می‌پنداشتند. عبدالله مستوفی روایت جالبی از آن روزها دارد. خودش هم این خبرها را شنیده بود، اما باور نمی‌کرد. می‌نویسد: «شب سوم اسفند در خانه خوابیده بودم، نمی‌دانم چه ساعت شب بود که از صدای عظیمی شبیه به صدای رعد از خواب بیدار شدم. این صدای شلیک مهاجمان به کلانتری ناحیه عودلاجان که تا کوچه ما فاصله زیادی نداشت بود، ولی چون من خالی‌الذهن بودم و صدای رعد هم در ماه اسفند، به‌خصوص در آن سال که بارندگی خیلی زیادتر از معمول بود، تازگی نداشت، فقط کاری که کردم عوض کردن دنده بود که از این دنده به دنده دیگر غلتیده و به خواب رفتم.» صبح یکی از نمایندگان سابق مجلس شورای ملی به خانه‌ام آمد و گفت: از بد حادثه به این خانه پناه آورده‌ام. به شوخی گفتم: نکند منظورت همان اراجیف حمله قزاق‌هاست؟

- اراجیف کدام است؟ دیشب وارد شده و بگیر بگیر راه انداخته‌اند. شاید تا این ساعت عده‌ای را هم گرفته باشند. ما در خانه ماندیم و «دندان روی جگر گذاشته» و با بی‌خبری ساختیم و بعد یکی از نوکران را برای کسب خبر بیرون فرستادیم. معلوم شد واقعا کودتایی اتفاق افتاده است و بیشتر کسانی را که در «این پانزده سال مشروطه کارهایی کرده و از خود بود و نمودی ظاهر نموده‌اند، گرفته و حبس کرده‌اند... و به قول معروف هم بایع (فروشنده) و هم مشتری را گرفته‌اند.» بیشتر آنهایی که آن شب یا فردایش دستگیر شدند، ابتدا خیلی می‌ترسیدند «اما بعد از یکی، دو روز فهمیدند جان‌شان در معرض خطر نیست و دیر یا زود بیرون آمده، به ریش سیدضیا خواهند خندید.» البته سیدضیا به آنهایی که دستگیر شده بودند گفته بود می‌توانند برای آزادی خودشان مبلغی «به عنوان اعانه ملی» بپردازند «ولی آنها حبس را به ادای وجه ترجیح دادند.» فقط امیرنظام پنج هزار تومان «سلفید» و از زندان آزاد شد. راوی می‌افزاید، ما همه سیدضیا را می‌شناختیم و برای‌مان چندان تعجبی نداشت که او بخواهد با این اقدام خودش را به مقامی برساند و از آنهایی که مدت‌ها او را نادیده گرفته یا تحقیر کرده بودند، انتقام بگیرد. ولی «راجع به رضاخان چون هیچ‌یک حتی اسم او را هم نشنیده بودیم، کمیت‌مان لنگ ماند که این شخص کیست و چه کاره است و انگلیسی‌ها او را از کجا پیدا کرده‌اند؟» گویا تنها چیزی که درباره رضاخان می‌دانستند این بود که میرپنج قوای قزاق است و به رضا ماکسیم شهرت دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون