نگاهي به نمايش «دريملند» به كارگرداني مرتضي جليليدوست
كانون تئاتر در ژست است
سيدحسين رسولي
جورجو آگامبن در «يادداشتهايي درباره ژست» مينويسد: «پيش از پايان قرن نوزدهم، بورژوازي غربي ژستهاي خود را آشكارا از دست داده بود.» اين روزها نمايش «دريملند» به نويسندگي صبا نجاتي و كارگرداني مرتضي جليليدوست در تئاتر مستقل روي صحنه است كه به شدت بر ژست استوار است. «دريملند» با آنكه نمايشي بيزبان است ولي در بيستودومين جشنواره تئاتر دانشگاهي به خوبي مورد توجه واقع شد و تنديسها و تقديرهاي اصلي را نصيب خود كرد. اين نمايش چارلي چاپلين و سينماي صامت او را زنده كرده است. سينمايي انتقادي كه براي اولينبار طبقه فرودست را تبديل به قهرمان هنر كرد. چاپلين با آن كت تنگ و شلوار گشاد و كلاه كهنه خود روي صحنه حاضر است و تيپهاي حاضر در فيلمهاي او چون زن عاشقپيشه و كشيش و پليس و ديگران هم هستند. بازيگران همان فضاي فيلمهاي صامت را ساختهاند و كارشان آنقدر سخت است كه مدام عرق ميريزند، زيرا بايد تند و سريع ايفاي نقش كنند. حركات بسيار تند است و آنچه كليد ماجراست ژستهايي از فيلمهاي چاپلين است. داستان به زورگويي پليس و كليسا عليه مردم فرودست توجه دارد كه در نهايت منجر به كشته شدن معشوق چاپلين ميشود. حالا چاپلين دست به دامن رويا و خيالات ميشود تا خود را از دامن زندگي روزمره واقعي جدا كند و به معشوق خود در جهان رويا بپيوندد. اين روياپردازي به گونهاي است كه وقتي پليس دست به هفتتير ميشود، چاپلين ميتواند با يك فوت اسلحهاش را به سمت ديگري پرت كند و حتي در روياي او همه آزاد هستند. كارگردان و نويسنده بهطور مشخص به «روياي آزادي» پرداختهاند؛ رويايي كه در زندگي واقعي محال است ولي در زندگي خيالي امكان دارد. چاپلين به مثابه يك دلقك ديگر بامزه نيست و آنچنان عصبي و معترض است كه جا ميخوريد چون او در برابر پليس و قدرت ايستادگي ميكند، پس ژست دلقك بازيگوش به ژست معترض تغيير شكل پيدا كرده است. جالب است كه در اين رويا تنها پليس ميتواند حرف بزند و اين اتفاق در پايان نمايش رخ ميدهد. پليس رو به تماشاگران ميايستد و به برخي زور ميگويد حتي به چند تماشاگر دستور ميدهد تا از جايشان بلند شوند. او از دليل خنده مخاطبان هم سوال ميكند! نمايشي كه در ابتدا با شادي و رقص چند زن و مرد آغاز شده بود با ورود پليس به وحشت كشيده ميشود و در نهايت به روياي آزادي ميانجامد. آگامبن اعتقاد دارد: «ويژگي ژست اين است كه در آن هيچ چيز توليد يا انجام نميشود، بلكه تحمل و حمل ميشود.» ژستهاي نمايش «دريملند» نيز چيزهايي را حمل و در واقع بيان امر بيانناپذير را ممكن ميكنند. اين ژستها سكوت روي صحنه را كنار مينهند و بدن نمادين شده و معترض را نمايش ميدهند. اين نمايش لذت تئاتر را زنده ميكند و مخاطبان پيگير را هم كيفور، ولي اي كاش كمي كوتاهتر بود و پايان بهتري داشت.