ترديد؛ چالش موزهها در قرن 21
سارا كريمان
سده بيستم با رشد فزاينده فناوري و صنعتي شدن جوامع تبعات فرهنگي گوناگوني را به همراه داشت، سيطره مدرنيسم بر مباني و رويكردهاي هنري، موضوعي جديد براي موسسات و بنگاههاي فرهنگي به شمار ميرفت. آكادميهاي هنر در مواضعي ساختارشكنانه به سنتهاي هنري گذشته جنبههاي تازهاي از تعريف و كاركرد را ارايه ميكرد. سرعت تحولات و گذار سبكها و مكتب چنان پر شتاب بود كه ديري نميپاييد تاپس از معرفي يك جنبش، آتش طرفدارانش بيفروغ شود و از گوشهاي دگر جنبشي نو سر بر آورد، بديهيست سلسله حوادث سياسي- اجتماعي جنگهاي اول و دوم جهاني تاثيراتي عميق در افكار و انديشه هنرمندان داشته و بسياري از تحولات هنري به موجب آن پديد آمد. عمده موارد فوق، متوجه وضعيت مستقل هنرمندان، گالريها و آكادميهاي هنري ميشده است و فرآيند آموزش، توليد و عرضه آثار هنري در چرخههاي محدود از هنرمند به دلالان هنري و سپس بورژاي نوكيسه ميرسيد. در اين سالها موزهها چندان ورودي به مباحث هنري و مسائل انساني نداشتهاند، اكثر موزههاي ملي خصوصا در كشورهاي پسااستعماري گشايش يافتند و ميراث باستاني و تاريخي خود را در آن به نمايش گذاشتند. در نيمه نخست سده بيستم كشفيات متعدد علمي منجر به غلبه گفتمان «ابر انسان»، انسان فاتح و غره به خويش در سطوحي از مباني انديشه شد. چنان كه در حالتي ذوقزده دستاوردهاي نياكانش را براي ستايش در قفسهها ميگذارد و با يقيني فخرآلود تاريخ فاتحان را مرور ميكند. با سپري شدن حوادث گوناگون و تجربه تلخ ناكارآمدي اين پيشرفتها، ابتدا در هنرها و بعدتر در ميان موزهها موجي از نظريهپردازي و نگاه انتقادي به سمت بازخواني و بازتعريف جايگاه و وظايف موزهها پديد آمد. اگر چه در آن سالها هنوز موزهها مشغول آرشيو و نمايش بودند، ارتباط با جهان زنده بيرون طرح موضوع شد. چنانچه سده بيستم را عصر سيطره قطعيت در مباني انديشه بخوانيم، مباني پست مدرنيسم و مفاهيم فرهنگي- هنري معاصر با نسبيت گره خورده است. ساختارهاي استوار و در هم تنيده كه در معماري مدرن به كرات ديده ميشود، شاهدي بر غلبه جديت حذف عناصر زينتي، ساده شدگي و القاي پايداري در هنر مدرن است. حال آنكه انديشه پستمدرنيسم با ترديد بر سر استنتاجهاي قطعي با نگاه بر تئوري نسبيت قوام يافت، حالتي نه فروبسته از گذشته و نه مانند مدرنيسم شيفته آينده. به نظر ميرسد فرصتهاي گفتوگو وتبادل نظري كه در ميان موزهداران در سراسر جهان دست ميدهد، گواه از نوعي ترديد و نياز به باز انديشي در تعاريف پيشينيان است. به عنوان مثال نمايشگاه آلبرت اينشتين در موزه تاريخ بِرن- سوييس علاوه بر بخشهايي كه به معرفي چندين شي متعلق به اينشتين و زندگينامه او پرداخته است، در بخشي كه تالاري طبقاتي عظيم از آيينه، نوارهاي نوري و تصاوير اينشتين (به همراه صداي ساز اينشتين كه در سالن پخش ميشود) است نمايشي عالي از القاي حس عدم قطعيت، جايگاه وجودي در بينهايت تكرار و وضعيت انسان معاصر است. انبساط موزهها در سطح كانونهاي فرهنگي خبر از جنبههاي شناور، تاثيرگذاري و تاثيرپذيري اين نهاد ميدهد. رويكردي كه با نگاه آرشيوداري در گذشته عميقا متفاوت است. نتيجه اينكه موزهداري نوين بيشتر در پي ايجاد سوال و كنجكاوي هستند نه اثبات يك موضوع.
موزهدار و پژوهشگر هنر