ادلب و سوءبرداشتآنكارا
به يك اصل در نظام تصميمگيري تركيه تبديل كرده است كه آنچه را در ميدان از دست دادي در ميز مذاكره به دست نخواهي آورد! همين ذهنيت باعث شد كه هاكان فيدان نتواند با علي مملوك در مسكو به توافق برسد و آنكارا بيمحابا لشكركشي سنگيني در ادلب داشته باشد. بيشاز هر چيزي نتايج عملياتهاي اخير شرق فرات و تار و مار كردن چند روزه سياهي لشكر كردي اين توهم را به وجود آورد كه آنكارا ميتواند اقدامات و دستاورد مشابهي در ميدان پيچيده و استراتژيك ادلب داشته باشد.
سوء برداشت دوم اين است كه آنكارا نتايج معادله ادلب و بهطور كلي سوريه را روي توافق با روسيهاي بنا كرده است كه در سطح راهبردي و فراتر از روزمرگيهاي ميداني هيچ منافع راهبردي مشتركي بين دو كشور وجود ندارد. حجم قابل توجه اتصالات راهبردي بين دو كشور (انرژي، تجارت 23 ميليارد دلاري، پروژه هستهاي اك كويو، توافقهاي امنيتي-نظامي، اس-400، ...) اين برداشت را در اذهان رهبران تركيه ايجاد كرده است كه ميتوانند با توسل به آنها رفتار روسيه را در بزنگاهها تغيير دهند. تحولات روزهاي اخير ادلب نشان داد كه حتي اس-400 سلاح بيفايدهاي براي اهداف ميداني تركيه در سوريه است و كاركرد آن صرفا تحريك به جلب حمايت متحدان غربي بوده است. اساسا استقرار سنگين نظامي ارتش تركيه در ادلب بيش از اينكه به منظور اهداف مشخص ميداني باشد، بيشتر براي بازدارندگي و وارد كردن روسيه به يك توافق است. از سوي ديگر، بعد از ادعاهاي اخير اردوغان درباره مساله اوكراين و بنبست سياسي در بحران ليبي، روسيه جايگاه تركيه در سياست خاورميانهاي خود را بازتعريف كرده است. برخوردهاي ميداني دو كشور در ادلب در آينده قابل پيشبيني ميتواند به معادلات ليبي نيز سرايت پيدا كند.
مساله سوم به برآورد آنكارا از اراده و ترجيحات راهبردي متحدان ناتويي برميگردد. در سالهاي اخير تركيه از هر ابزاري براي وارد كردن متحدان غربي به منظور تغيير موازنه عليه روسيه و متحدان دولت سوريه بهرهبرداري كرده است. از خريد اس-400 گرفته تا بازكردن مرزها براي ارسال پناهجويان سوري به سمت اروپا. اما واقعيت اين است كه امريكا و قدرتهاي اروپايي فهم و ترجيحات مشابهي از معادله ادلب با تركيه ندارند و تمايلي به مخاطره انداختن ظرفيتهاي خود براي جاهطلبيهاي ميداني آنكارا نشان نميدهند. بخشي از اين تنهايي استراتژيك هزينهاي است كه تركيه براي خريد اس-400 و ماه عسل با روسيه ميپردازد. تغيير ناگهاني تركيه به سمت ناتو ناشي از بنبستي است كه آنكارا در ادلب و ليبي با آن مواجه شده است كه متحدان غربي آن را ناشي از استيصال تركيه ميدانند تا چرخش محوري به سمت ابتكارات و حمايتهاي ناتو. نگاهي به تجربه اوكراين و گريز ار خطر رويارويي مستقيم با روسيه احتمال هرگونه حمايت جدي از تركيه توسط ناتو را كمرنگ ميكند. اساسا وزن راهبردي آنكارا به اندازهاي نيست كه بتواند بازي همزماني با روسيه و غرب داشته باشد. به نظر ميرسد كه دولتمردان ترك نيز به خوبي از اين وضعيت آگاه هستند و تلاش آنها اين است كه مساله ادلب را با وارد كردن ناتو-ولو در سطح سياسي- به اندازهاي بينالمللي كنند كه صرفا محدود به يك بحران در روابط دوجانبه با روسيه نباشد.
مساله آخر پيوند تحولات ادلب با مناسبات سياست داخلي تركيه است كه بهطور قابل ملاحظهاي انتخابهاي آنكارا در اين معادله را محدود ميكند. دولت اردوغان به منظور گذار از بحرانهاي داخلي برخي از مسائل سياست خارجي را به كف خيابانهاي چندقطبي اين كشور آورده است تا با امنيتي كردن فضاي كنش اپوزيسيون يك بسيج سياسي در راستاي پروژه هژموني داخلي خود راه بيندازد. اردوغان اهداف راهبردي خود در ادلب را براساس ظرفيتهاي گروههايي بنا كرده است كه حتي از سوي نيروهاي اپوزيسيون اين كشور مورد شناسايي واقع نشدهاند. به خاطر هجمههاي شديد اپوزيسيون داخلي از تلفات سنگين ادلب، دولت تركيه اقدام به فيلتر كردن تمامي شبكههاي اجتماعي و كاهش سرعت اينترنت كرده است و رسانههاي دولتي نيز با قرباني نشان دادن سربازان ترك از ظفرمندي آنها در مورد هدف قرار دادن اهداف ميداني دولت اسد تصويرپردازي ميكنند. چنين وضعيتي كار را براي آنكارا به منظور اتخاذ گامهاي عملگرايانه بسيار پيچيده ميكند. فشاري كه ميتواند اردوغان را به تداوم درگيري نظامي در ادلب و تا آستانه جنگ با روسيه ناگزير كند. تركيه جز تروريستهاي چندمليتي دوستي در اين معادله ندارد. حتي اعراب خليج فارس با ديپلماسي پشت پرده عليه مواضع سياسي و ميداني آنكارا هستند. در صورتي كه حمايت تعيينكنندهاي از سوي ناتو انجام نشود، تركيه به كانالهاي ديپلماتيك بازميگردد. اساسا ابتكارات ديپلماتيكي از جنس آستانه زماني مورد توجه تركيه قرار ميگيرد كه وضعيت ميداني و موازنه قدرت عليه منافع و ترجيحات اين كشور تغيير پيدا كند. تحولات ادلب تركيه را بار ديگر به ميز مذاكره باز ميگرداند اما اينبار توافق با دمشق و تهران در دستوركار آنكارا خواهد بود و ميتواند موجب بازنگري در سياستهاي تهاجمي تركيه در ليبي شود. رويدادهاي اخير نشان ميدهد كه دولتمردان تركيه قرائت سطحي از وضعيت پيچيده سوريه و منطقه دارند. اردوغان فكر ميكند وارد دنياي چند قطبي و پساامريكايي در منطقه شده است و فرصت تاريخي شكل گرفته تا هژموني غرب آسيا شود. مسير اين هژموني از سوريه ميگذرد. فكر ميكند توان ايران در مقابل امريكا فرسايش مييابد و اعراب درگير اعتراضات داخلي هستند و تنها آنكارا است كه ميتواند مسلط بر امور نظم در حال ظهور منطقهاي شود. از اينرو، شبانه ميتواند تغيير رويكرد راهبردي دهد، با امريكا و روسيه مصالحه كند، در مساله فلسطين ساكت باشد تا نقش راهبردي از متحدان غربي در غرب آسيا و شرق مديترانه اتخاذ كند. اين فضاي ابهامآلود و خلأ قدرت تركيه را بهشدت وسوسه كرده است. مطلوب آنكارا تداوم بحرانهاي منطقه، تداوم تنش ميان قدرتهاي ديگر، امنيتي شدن مساله كردي و توسعه پايگاههاي نظامي و لشگركشي در سراسر منطقه است تا بتواند موقعيت بالايي در هرم قدرت منطقه براي خود كسب كند.