به بهانه تجديدچاپ مجموعه شعر «ميوهها طعمتكراريدارند» از احمدرضا احمدي
لايههاي چندگانه ذهن
محمود معتقدي
انديشههاي شعري احمدرضا احمدي، متعلق به روزگارياست كه در چشمانداز آن بيشترين حادثههاي شعري اتفاق افتاده است. حوادث ادبي دهه 40 و 50 در اين فضاها به بار و بر نشسته است. احمدرضا احمدي ازآن روزگاران تا به امروز به لحاظ ذهن و زبان شاعرانه، همچون بيژن جلالي حرف و حديث خود را به دور از تاثيرپذيري اين و آن شاعر، به مشتاقان اين نوع از شعرها عرضه داشته است. در آن روزها سهم رويايي، سهراب و فروغ، پس از نيما و شاملو، در پالودن زبان شعر امروز بيشتر از ديگران بوده است.رويكرد شاعر همواره رسيدن به فضاهاي مشترك ميان نقاشي و موسيقي بوده است كه در چشمانداز آثارش به روشني ديده ميشود. پافشاري احمدرضا احمدي به شعر و طنز همواره از او چهرهاي ماندگار و تاثيرگذار برجاي گذاشته است. البته حس زبان گفتار نيز درآثارش به درستي ديده ميشود.
بيگمان حادثههاي شعري در فضاهاي ذهني احمدرضا احمدي چشماندازي روشن و آميخته با فضاهاي فراواقعي دارد كه بيشتر، ابعاد تصويري و سينمايي از نوع«مولف» دارد. سبك و ساختار شعري او درحوزه زبان، لايههايي چندگانه دارد كه لايه نخستين آن خم شدن به درون زندگي و كشف شاديها و اندوه آدمياست. بهطور كلي جايگاه احمدرضا احمدي را ميتوان از درون زندگي به دامن طبيعت و گاه دور از اجتماع خشمگين ديد. بهطور كلي اجتماعيات در فضاي شعر احمد رضا احمدي و نشانههايي ازتفكر و جهانبيني كمياب به نظر ميرسد. او در دهه40 از پيشگامان موج نو و شعر ناب بوده است. شعر احمدرضا احمدي درچشماندازي سهل و ممتنع به گوش ميرسد؛ تصويرهايي از دنياي مرگ، دنياي اشيا و دنياي شكنندگي انسان در فضاهاي سيال زندگي. دغدغههاي او را ميتوان دلواپسي تهي شدن و واماندگي خود و ديگران توصيفكرد. براي او «فنجان همسايه» بسي قابل تحملتر است از انديشههاي اين و آن: «من يافتهام/ بيرون ازخانه من هميشه/ برف بود/ اعتراض بود/ من يافتهام».احمدرضا احمدي همواره ذهني تصويرگرا و
تا حدي آوانگارد همراه با باورهاي ويژه دارد. او از گذشتههايي ميآيد كه در حافظهآن بيشترين حادثههاي شعري نقش بسته است. كارنامه شعري او نزديك به 18 مجموعه شعر است كه از سال 41 تاكنون همواره در فضاي شعر امروز نمودي فعال دارند: «گاه چنان باران ميباريد/ كه من حس داشتم امشب را/ نميتوانم / گلدانها را ازكنار پنجره بردارم/ به اتاق بياورم/ گاه چنان در اينباران/ ايام در من ميوزيد / كه پنجره را ميگشودم/ تا صبح/ عهد باستان را صدا ميكردم». احمدرضا احمدي نخستين مجموعهاش را به نام«طرح» در اوايل دهه 40 منتشر كرد كه با عكسالعملهاي متفاوتي روبهرو شد. اين متن يك فضاي شورشگر داداييستي را به تصوير ميكشيد و هدف آن به سخره كشيدن حاميان شعري آن روزگار بود. او سپس به چشمانداز شعر سوررئاليستي نزديك شد و به گونهاي از شعر معناگرا دور شد. او درجواني جزو گروه شعري«طرفه» بود كه درآن بيشتر زمينههايي از طنز ديده ميشود اما بعد از مدتي گروه ازهم پاشيد و هركس به سمت باورهاي خود رفت. نكته آخر اينكه شعرهاي احمدي زيرساختهاي زيباشناسانه خاصي دارد. با اين همه آثار او دور ازوزنهاي جانبي درشعر به زبان نثر نزديك و نزديكتر است. بيگمان روايت، چشمانداز واقعي شعر او به حساب ميآيد: «آري/ كبوتري تنها/ به كنار برج كهنه ميرسد/ ميگويد/ نه/ بهارازتنهايي زباني ديگر دارد/ گل ساعت/ مرگ روزها و اطلسيها را ميگويد/ اين آواز را چگونه به شهر رسانيم/ كه آواز/ درپشت دروازههاي گمان خواهد مرد؟....تو با خواب به شهر درآ/ تا آواز در چشمانت مخفي باشد/ ما كه از ديروز گرم اتاقهاي استوايي آمدهايم/ قرارمان / در پايتخت آوازهاي صبح است»