ماجراي ويروس فراگير و اشارهها به آثار سينمايي خارجي
آستين هنر ما نيز چيزكي دارد
بابك احمدي
اين روزها بازار ارجاع به نمايشنامهها، نمايشها و آثار سينمايي با مضامين آخرالزماني و پيشگويانه كه مثلا سالها يا حتي قرنها قبل به موضوع همهگيري بيماري پرداختهاند، داغ است. از ماجراهاي مردم شهر تب در نمايشنامه «اوديپ شهريار» گرفته و «طاعون» نوشته آلبر كامو، سريال «چرنوبيل»، سينمايي «شيوع» 2011 ساخته استيون سودربرگ و «سال گرگ» محصول 2003 به كارگرداني ميشاييل هانكه. وقتي به خيابانهاي خاكستري خالي از شهروند شهر ووهان در چين نگاه ميكنيم بياختيار اولين سكانس و نماي خارجي فيلم «28 روز بعد» ساخته دني بويل را در ذهن بازسازي ميكند. جايي كه شخصيت جيمي
(Cillian Murphy) از روي تخت بيمارستان پايين ميآيد و در شهر خالي از سكنه قدم ميزند. برايم جالب است چرا در ميان اين همه محتواي تصويري توليد شده جز انگشتشمار افراد، كسي به آثار سينمايي يا تئاتري ايراني كه به موضوع حساس مورد اشاره پرداختهاند، اشاره نميكند. مثلا «تمام
وسوسههاي زمين» به كارگرداني زندهياد حميد سمندريان با ايفاي نقش هما روستا، جمال اجلالي، رضا كيانيان، احمد آقالو، علياصغر گرمسيري و غيره. فيلم از موسيقي تيتراژ كاملا منطبق با كليت آنچه قرار است با بيننده در ميان بگذارد، شروع ميشود و در زمينه آهنگسازي و تنظيم كاملا بر ويژگيهاي ملوديك و آوايي زمانه خود(صداهاي آشنا در فيلمهاي دهه 60 مثل «شب بيستونهم») تبعيت ميكند؛ موسيقي متن: بابك بيات. سكانس دوم فيلم با fade out بر چهره پسربچهاي(كاوه سمندريان) آغاز ميشود كه از ماهبانو(زندهياد هما روستا) سوال ميكند:«ميگن فردا دكتر جديد مياد، ميشه اميدوار بود؟» و ماهبانو كه حالات بيماري به وضوح بر چهرهاش پيداست(بيمارياي كه بعدا متوجه ميشويم بين مردم روستا فراگير شده) پاسخ ميدهد:«من هميشه اميدوارم» اين شايد نقطه افتراق بين اكثر آثار سينمايي خارجي و نمونه ايراني باشد كه با محوريت شيوع بيماري ساخته شدهاند. جايي كه هنرمند غربي به ويژه نمونه اروپايياش به واسطه زمينه واقعگراي انديشگاني در برخورد با پديدههايي از اين دست كمتر در دل تاريكي به اميد اشاره ميكند. جالب اينكه ساخته حميد سمندريان سال 1368 نيز اگرچه ابتدا مسير را با اميد به آينده شروع ميكند اما در نهايت به نگونبختي و تيرهروزي ختم ميشود. سمندريان كه به گواه آثار نمايشي و ترجمههايش بسيار به متون غربي از جمله نمايشنامههاي «فردريش درونمات» علاقه داشت هم در نهايت محتواي فيلم را به نقد رفتار مردم پيوند ميزند. مثل آنچه در نمايشنامه «ملاقات بانوي سالخورده» رخ ميدهد. مردم روستا! ارزشهاي انساني را با ارزشهاي مادي تاخت ميزنند و براي زنده ماندن در شرايط سخت به همه چيز پشت ميكنند. فيلم در پيوند با وضعيت كنوني، نمونه و حلقه اتصال كم ندارد. در سكانسي مربوط به ويزيت بيمار از سوي پزشك، بيمار مقابل دكتر نشسته و سرفه ميكند، سنجر(رضا كيانيان) به او ميگويد، اوضاع ريههايش اصلا خوب نيست و داروي تجويزي فقط به كار كاهش تب ميآيد و... معتقدم «تمام وسوسههاي زمين» در زمان خودش درست ديده نشد، گرچه فيلم در زمينه كارگرداني از كمبود و خطا عاري نيست اما حالا كه در زمانه همهگيري ويروسي زندگي ميكنيم و ميبينيم، عدهاي حاضرند براي جيفه دنيا ماسك 2 هزار توماني را 10 برابر قيمت به هموطن خود بفروشند، فيلمي قابل تامل به نظر ميرسد.