شيوع ويروس كرونا از فيلتر ادبيات نمايشي
همچون فرازهايي از اديپ
احسان آجورلو
در سرزمين ما موجودي پليد زيست ميكند كه خاك موطن ما را آلوده و ملوث ساخته و برماست كه او را از اين سرزمين برانيم تا مبادا موجب تباهي و هلاكت ما گردد.
قطعهاي از نمايشنامه اديپ شهريار
اديپ شهريار را كاملترين و دقيقترين تراژدي يونان باستان ميدانند، حتي ارسطو نيز در پوئتيك تنها از آن نام ميبرد و تمام نظريات خود را بر آن استوار ميسازد. از اين لحاظ ماندگاري و ارجاعهاي دايم به آن در طول تاريخ بيدليل نيست. اديپ خردمندترين فرد در شهر تبس است كه بارها شهر و مردمان تبس را از لوث خطرها رهايي بخشيده اما روزي بلاي طاعون بر شهر تبس مستولي شد و باز آرامش و سكون اين شهر مختل شد و مردم ناگزير رو به درگاه اديپ آوردند و از او چاره درد خود را خواستند. نمايشنامه از جايي آغاز ميشود كه در برابر كاخ اديپ و روي پلكانها و اطراف معبدي در مقابل كاخ گروهي از مردم شهر تبس گرد آمده، به حالت تضرع و مناجات نشستهاند. اديپ در پي راه نجات شهر از طاعون از اقدامي فروگذار نيست. او به دنبال علت شيوع طاعون دست به هر اقدامي ميزند، اين اقدامها تا بدانجا پيش ميرود كه در نهايت خود پس از فهم تقصير خود با ترك شهر مردم را از طاعون ميرهاند. آنچه در اين داستان با اهميت مينمايد نقش آگاهي در نمايشنامه اديپ است. يان كات منتقد تئاتر در اين باره مينويسد: «تراژدي اديپ از نقطهاي آغاز ميشود كه همهچيز پيشتر رخ داده است. اديپ بر آن ميشود تا از گذشته خود آگاه شود، بنابراين او خود تعيين خواهد كرد آنچه را كه بر سرش ميرود». بنابراين ميل به آگاهي در مورد اديپ يك كنش محسوب ميشود و بيان ميكند «من از نو آغاز ميكنم و هرچيز را روشني ميبخشم». اين ميل به آگاهي هرچند در نهايت براي او موجب سرنوشتي تراژيك ميشود، اما شهر نجات مييابد. او از خود و جايگاه خود چشم ميپوشد و آگاهي و حقيقت را بيش از خويشتن ارج مينهد. آنچه در كليت داستان اديپ همواره محل نزاع است همين وجه دوگانه شخصيتي اوست. او هم به مثابه زهر است هم پادزهر، هم مسبب بروز طاعون است هم نجاتدهنده. هرچند اين ناجي بودن در نهايت براي او سود و محبوبيتي در پي ندارد و نهايتا به خاطر فهم گذشته خود و رهايي مردم از طاعون شهر را ترك ميكند، آن هم با چشماني كه ديگر سويي ندارند. حال گويي اين روزها و شيوع فراگير ويروس كرونا نحوهاي از بازنمايي داستان اديپ است. پزشكان و پرستاراني كه مردم به معبد آنان پناه ميبرند. در نهايت بيمار شفا مييابد و رهسپار خانه ميشود و پرستار خود گرفتار بيماري و در اين بين مانند عزيزاني مانند نرجس خانعليزاده با مرگ خود به تمثيل يك قهرمان تراژيك براي مردم باقي ميمانند. هرچند كه تراژدي پرستاران بسيار دردناكتر از اديپ و هر تراژدي يوناني است. زيرا اديپ و قهرمانان تراژدي يونان يك هامارتيا يا خطاي تراژيك را دارا هستند كه به سبب آن دچار تراژدي ميشوند. اما پرستاران خود خطاي تراژيكي انجام نميدهند و قهرمانان معصوم در تراژدي زندگي شخص خودشان هستند. شايد اديپ داستان كرونا را جاي ديگري بايد جستوجو كرد و
در نهايت نيز هيچگاه گرفتار تراژدي نشود و شهر را هم ترك نكند، اديپهاي كرونا ميلي به آگاهي ندارند و خود را نسبت به حقيقت در جايگاه منزهتر و رفيعتري ميبينند. گويي از وجه دوگانه اديپ سويه تاريكش براي آنان است و سويه درخشانش براي پرستاران. اما تنها التيامي كه ميتوان به فراغ و كوچ امثال نرجس خانعليزاده داد ديالوگي از دهان همان وجه درخشان اديپ است كه پس از كور كردن خود خطاب به همسرايان ميگويد: «آنگاه كه همهچيز نازيباست، ديدگان را چه حاصل؟ »