• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4603 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۵ اسفند

سفرهاي ناصرخسرو

مرتضي ميرحسيني

ناصرخسرو اواخر تابستان 383 خورشيدي در قباديان، نزديك مرو متولد شد، در دوره‌اي كه از هر حيث دوره مهمي بود. همان سال‌هايي كه فردوسي به كار شاهنامه پايان مي‌داد، ابوعلي سينا به عنوان يك پزشك ماهر كسب شهرت مي‌كرد و ابوريحان بيروني قدم به قدم مسير تبديل شدن به بزرگ‌ترين دانشمند زمان خود را مي‌پيمود.

دوره‌اي بود كه ايران و سرزمين‌هاي اطراف آن ميان غزنويان در شرق و آل‌بويه در غرب و چند دولت كوچك‌تر تقسيم شده بود. خود ناصرخسرو در خانواده‌اي مرفه كه چند نسلي بود به كارهاي دبيري و ديواني اشتغال داشتند به دنيا آمد و به پشتوانه همين رفاه نسبي و موقعيت ممتاز خانواده، فرصت و فراغت تحصيل و مطالعه آثار گوناگون را به دست آورد. از اين‌رو در همان بدو جواني به مردي فرهيخته و بافرهنگ تبديل شد و شغلي كم‌زحمت را هم در دربار غزنويان پذيرفت. چند سال بعدي را در خوشي و بي‌خيالي زندگي كرد و به چيزي جز ظواهر زندگي و مسائل روزمره نينديشيد. در اين بين غزنويان سقوط كردند و سلجوقيان به جاي آنان آمدند، اما حتي اين جابه‌جايي هم در زندگي ناصرخسرو تفاوتي ايجاد نكرد. او در همان شغل خود باقي ماند و همان كاري را كه زماني براي غزنويان انجام مي‌داد در حكومت سلجوقيان هم به‌عهده گرفت. اما در حوالي 40 سالگي، نه ناگهان كه رفته‌رفته گرفتار افسردگي شديد و بحران‌هاي روحي شد و در پوچي و بي‌معنايي سقوط كرد. با پرسش‌هايي مواجه شد كه پاسخ قانع‌كننده و اطمينان‌بخشي براي‌شان نمي‌يافت. به مي‌خوارگي روي آورد و به مستي پناه برد. چندي بعد خواب عجيبي ديد كه به گفته خودش: «شبي در خواب ديدم كه يكي مرا گفت چند خواهي خوردن از اين شراب كه خرد از مردم زايل كند، اگر به هوش باشي
بهتر است.

من جواب گفتم كه حكما جز اين چيزي نتوانستند ساخت كه اندوه دنيا كم كند. جواب داد كه بيخودي و بيهوشي راحتي نباشد، حكيم نتوان گفت كسي را كه مردم را به بيهوشي رهنمون باشد، بلكه چيزي بايد طلبيد كه خرد و هوش را بيفزايد. گفتم كه من اين را از كجا آرم. گفت جوينده يابنده باشد و پس به سوي قبله اشارت كرد و ديگر سخن نگفت. چون از خواب بيدار شدم، آن حال تمام بر يادم بود بر من كار كرد و با خود گفتم كه از خواب دوشين بيدار شدم بايد كه از خواب 40 ساله نيز بيدار گردم.» توبه كرد و تصميم به تغيير گرفت. با اين ذهنيت كه پاسخ پرسش‌هايش را نه در خراسان كه در مصر، در قلمرو قدرت دولت فاطمي خواهد يافت از شغلش استعفا كرد و سال 424 در چنين روزي راهي سفر شد. «از آن شغل كه به عهده من بود معاف خواستم و گفتم كه مرا عزم سفر قبله است. پس حسابي كه بود جواب گفتم و از دنيايي آنچه بود ترك كردم الا اندك ضروري.» بخش وسيعي از جهان اسلام را زيرپا گذاشت و چند شهر از شهرهاي بزرگ مسلمانان را از نزديك به چشم ديد. در آن هفت سال، سه سالش را در مصر ماند و چهار بار هم به زيارت خانه خدا رفت. زماني كه به ايران، به زادگاهش برمي‌گشت ديگر نه آن دبير تن‌پرور و خوش‌گذران دربار كه مردي پخته و
دنيا‌ ديده بود و تعاليم فاطميان مصر را تبليغ مي‌كرد. اما چندي بعد از اين آموزه‌ها هم گذشت و خودش را به سطح بالاتري از آگاهي و اعتقاد رساند. آنچه در بازگشت به ايران بر او گذشت و ماجراي مناظره او با علماي خراسان و بعد انزواي خودخواسته‌اي كه به آن تن داد، طولاني و موضوع بحث ديگري است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون