• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4605 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۰ اسفند

كشف كرونايي در دنياي توپ گرد

لذت فوتبال بي‌شكوه

اهورا جهانيان

در سال 2000 ميلادي، پله از سوي روزنامه‌نگاران ورزشي و مربيان فوتبال به عنوان بهترين فوتباليست قرن بيستم انتخاب شد و مارادونا در نظرسنجي اينترنتي فيفا حايز اين عنوان مهم شد. اگرچه به نظر مي‌رسد، انتخاب مربيان و ورزشي‌نويسان مهم‌تر از انتخاب تماشاگران و فوتبال‌دوستان عادي باشد ولي ديه‌گو مارادونا در دفاع از عنواني كه نصيبش شده بود بر نكته‌اي كليدي انگشت نهاد. مارادونا گفت اگر تماشاگران فوتبال نباشند، ما بازيكنان و مربيان هيچ هستيم. در واقع ديه‌گوي بزرگ مي‌خواست بگويد، انتخاب اصلي و مهم‌تر انتخاب تماشاگران است و به همين دليل او را بايد بهترين بازيكن قرن بيستم بدانيم نه پله را. در حرف مارادونا حقيقتي نهفته است ولي اگر اين بحث را به همه جوانب ممكن آن تسري دهيم، آخرالامر به اين سوال مي‌رسيم كه راي مردم چقدر ارزش دارد و آيا دموكراسي رواست يا ناروا! اگر قيد فوتبال را بزنيم و به عالم سينما برويم، مي‌توانيم اين سوال فرضي را دراندازيم كه در جشنواره فيلم فجر، كدام فيلم واقعا بهترين فيلم است؟ فيلمي كه هيات داوران انتخاب مي‌كند يا فيلمي كه مردم انتخاب مي‌كنند؟ يا مثلا فيلمي كه منتقدان مجله فيلم به عنوان بهترين فيلم برمي‌گزينند؟ تقريبا هميشه شكافي بين نظرات منتقدان و اهالي سينما با نظر مردم وجود دارد. كمتر پيش مي‌آيد كه مردم و منتقدان راي يكساني داشته باشند. در همان نظرسنجي اينترنتي فيفا در سال 2000 روبرتو باجو، چهارمين بازيكن برتر تاريخ فوتبال و ميشل پلاتيني به عنوان نفر پانزدهم انتخاب شده بود. آن روزها مردم جهان مجذوب هنرنمايي باجو بودند و اكثريت مردم هم طبيعتا آشنايي عميقي با تاريخ فوتبال ندارند. اگرچه راي مردم در چنين مواردي محترم و انگيزه‌بخش است اما سوال اساسي اين است كه راي مردم كجا ارجحيت دارد و كجا بايد مطاع باشد؟ مخالفان دموكراسي معمولا براي راي مردم تره خرد نمي‌كنند مگر اينكه راي مردم مطابق ميل و عقيده‌شان باشد. در فيلم «بازمانده روز» آنتوني هاپكينز سرپيشخدمت متبحري است در قصر لرد دارلينگتن. قصه فيلم در نيمه دوم دهه 1930 مي‌گذرد؛ دوران باليدن هيتلر و نازيسم در آلمان و اروپا. در يكي از سكانس‌هاي فيلم، مستر استيونز(آنتوني هاپكينز) وارد اتاق پذيرايي لرد دارلينگتن مي‌شود و به مهمانان لرد نوشيدني تعارف مي‌كند. يكي از مهمانان آلماني لرد دارلينگتن از استيونز مي‌خواهد به دو، سه تا سوال او پاسخ دهد و بعد سوالات دشواري راجع به سياست خارجي كشورها در اروپا و سياست اقتصادي دولت بريتانيا در قبال كارگران معدن مطرح مي‌كند. مستر استيونز هم طبيعتا نمي‌تواند به هيچ كدام از آن سوال‌ها پاسخ دهد و با حسي از شرمندگي سكوت مي‌كند. بعد اشراف‌زاده متكبر آلماني به لرد دارلينگتن مي‌گويد، دموكراسي يعني اينكه سرنوشت كشور را بسپاريم به دست چنين افرادي! اين استدلال به مذاق فاشيست‌ها و محافظه‌كاران خوش مي‌آيد. آريستوكرات‌ها هم به اين قبيل حرف‌ها باور دارند. در چند دهه اخير حتي نئوليبرال‌ها هم نشان داده‌اند كه بدشان نمي‌آيد، دموكراسي را بفرستند پي كارش و ليبرال‌ دموكراسي را به ليبراليسم نويني فرو كاهند كه در نفي حق تعيين سرنوشت مردم، كم و بيش با ساير مكاتب غيردموكراتيك همسويي و همدلي دارد.

باري در پاسخ به اين سوال اساسي كه راي مردم در چه مواردي بايد مطاع باشد، مصطفي ملكيان در كتاب «سنت و سكولاريسم» بحث دقيق و عميقي را مطرح كرده است كه ذكر آن در اين يادداشت ضرورت دارد. ملكيان گزاره‌ها را به 3 دسته آبجكتيو بالفعل، آبجكتيو بالقوه و سابجكتيو تقسيم مي‌كند. گزاره‌هاي آبجكتيو از نظر ملكيان، صحت و سقم‌شان ربطي به راي مردم ندارد. مثلا اينكه زمين به دور خورشيد مي‌گردد يا نه، اينكه 2+2 چند مي‌شود، جوابش در زمره گزاره‌هاي آبجكتيو بالفعل است. اينكه براي درمان بيماري ناشي از ويروس كرونا(كوويد 19) چه كاري بايد انجام داد، سوالي است كه جوابش در زمره گزاره‌هاي آبجكتيو بالقوه است. در شرايط فعلي هر پيشنهادي كه دانشمندان براي كندن كلك كرونا ارايه كنند جزو گزاره‌هاي آبجكتيو بالقوه است كه اميدواريم بالفعل شود. دسته سوم عقايد، عقايد سابجكتيو هستند كه هيچ ‌وقت آبجكتيو نمي‌شوند. اينكه اين بيت سعدي زيباتر است يا آن بيت حافظ، اين غزل مولانا شاعرانه‌تر است يا آن غزل سعدي، فيلم «درباره الي» بهتر بود يا «جدايي نادر از سيمين»، مارادونا بهتر بود يا پله، سوالاتي‌اند كه هر جوابي داشته باشند، جواب‌شان در زمره عقايد سابجكتيو است. مخلص كلام اينكه مطابق نظر دقيق و عالمانه استاد ملكيان، عقايد ما آدم‌ها به دو دسته آبجكتيو و سابجكتيو تقسيم مي‌شوند و عقايد آبجكتيو هم به دو دسته بالقوه و بالفعل و «اگر عقايد بشري بخواهند مبناي تصميم‌گيري قرار بگيرند و مثلا به‌ صورت قانون و يك ماده قانوني دربيايند، آن وقت در اينجا، عقايد سابجكتيو و عقايد آبجكتيو بالقوه‌ بايد به‌ راي عمومي گذاشته‌ شوند و عقايد آبجكتيو بالفعل هرگز نبايد به‌ رأي عمومي گذاشته‌ شوند.» چراكه «اگر آبجكتيوهاي بالفعل را به‌ رأي عمومي بگذاريم به‌ حقيقت خيانت كرده‌ايم و از آن طرف سابجكتيوها و آبجكتيوهاي بالقوه‌ را كه‌ بايد به‌ رأي عمومي بگذاريم، اگر به‌ راي عمومي نگذاريم به‌ عدالت خيانت كرده‌ايم.» بازگرديم به آغاز سخن. مطابق توضيحات فوق، فيفا در نظرسنجي سال 2000 چه نظرسنجي از مربيان و روزنامه‌نگاران ورزشي، چه نظرسنجي از مردم عادي، عقايد سابجكتيو آنها را مبناي انتخاب بهترين بازيكن تاريخ فوتبال قرار داد. در واقع اين سوال كه پله بهتر است يا مارادونا، جوابش قطعا جزو عقايد سابجكتيو مردم و كارشناسان است و حتي جزو عقايد آبجكتيو بالقوه هم نيست. جواب اين سوال تا قيام قيامت معلوم نخواهد شد و آشكارا مي‌توان ديد كه بين اين مساله و مساله علمي گردش زمين به دور خورشيد، تفاوتي اساسي در كار است. راي تماشاگران فوتبال قطعا براي بازيكنان و ستارگان فوتبال جذاب و برانگيزاننده است ولي آيا اگر تماشاگران فوتبال معتقد بودند پله يا بكن بائر از مارادونا بهتر بوده است، باز هم مارادونا مي‌گفت ما فوتباليست‌ها بدون تماشاگران هيچ هستيم بنابراين راي آنها حقيقت امر را نشان مي‌دهد؟ اما سوال اصلي اين است كه آيا واقعا فوتباليست‌ها بدون تماشاگران فوتبال هيچ‌اند؟ بازي يكشنبه شب يوونتوس و اينترميلان به خوبي نشان داد كه فوتباليست‌‌ها حتي بدون حضور تماشاگران با تمام وجود بازي مي‌كنند و آشكارا از تلاش خودشان لذت هم مي‌برند. يوونتوس براي اينكه صدرنشين سري آ شود، ناگزير بود در خانه‌ خودش اينترميلان را شكست دهد. اينتر هم براي اينكه از دو تيم لاتزيو و يووه عقب نماند و از كورس قهرماني خارج نشود بايد يووه را شكست مي‌داد. حضور لاتزيو در بالاي جدول با 62 امتياز، وضعيتي را ايجاد كرده بود كه يووه و اينتر در مصاف با يكديگر هر دو به پيروزي نياز داشتند. براي مقابله با شيوع بيشتر كرونا در ايتاليا، بازي در ورزشگاه خالي و بدون تماشاگر برگزار مي‌شد ولي كافي است اين مسابقه را تماشا كنيد تا ببينيد فوتبال بدون تماشاگر هم زيباو لبريز از هيجان است. شادي ديبالا پس از گل زيبايي كه به ثمر رساند، افسوس رونالدو بابت گل نشدن شوت دقيقش و واكنش‌هاي پر از هيجان نيمكت‌نشينان دو تيم در لحظات حساس بازي به خوبي نشان مي‌داد كه فوتبال بدون تماشاگر نيز همچنان فوتبال است. شايد بگوييد اين يك بازي بدون تماشاگر بوده در طول يك فصل لبريز از تماشاگر. اين ايراد درست است ولي آيا فراموش كرده‌ايم كه در دوران نوجواني‌مان با چه شور و عشق و هيجاني در كوچه‌ها دنبال توپ پلاستيكي مي‌دويديم تا دروازه تيم حريف را باز كنيم؟ در بازي‌هاي گل‌كوچك در كوچه‌پس‌كوچه‌ شهرهاي ايران، گاهي دو تيم 3 ‌نفره مقابل هم بازي مي‌كردند و جز همان 6 بازيكن كسي شاهد آن بازي نبود ولي فوتبال در آن شرايط نيز همچنان فوتبال بود: لبريز از تلاش و لذت و هيجان و هنرنمايي. در سطحي بالاتر در مسابقات شبه‌فوتسالي دبيرستان‌ها در زنگ ورزش، لذت فوتبال كاملا احساس مي‌شد و هنوز هم مي‌شود. در فوتبال ساحلي نيز در همه جاي دنيا، اوضاع چنين است. كتك‌كاري بازيكنان ليگ‌هاي پايين‌تر، در همه جاي دنيا، به خوبي نشان مي‌دهد كه فوتبال براي بازيكنان بدون تماشاگر چقدر جدي است. فرقي نمي‌كند كه يوونتوس و اينترميلان در سال 2020 چند هفته بدون تماشاگر بازي كنند يا هما و نيروي زميني در سال 1360 يك فصل بدون تماشاگر به ميدان بروند. در هر صورت فوتباليست‌ها در هيچ ميداني هيچ نيستند. كرونا در عرصه‌هاي مختلف به مردم جهان درس‌هاي تازه‌اي مي‌دهد و آنها را با تجارب تازه‌اي آشنا مي‌كند. فوتبال بازي كردن بدون حضور تماشاگران نيز يكي از همين تجارب است. تماشاگران آنلاين و از راه دور ممكن است ناخواسته چنان افزايش يابند كه ورزشگاه خالي از تماشاگر شود! اين فضا البته ممكن است ديري نپايد و كوتاه‌‌مدت باشد ولي اگر به درازا هم بكشد، بازيكنان با فقدان تماشاگران كنار مي‌آيند. شايد كرونا تكليف اين نكته را روشن كند كه فوتبال همچون تئاتر است كه بازيگرش نفس تماشاگر را لازم دارد يا مثل سينماست كه بازيگرش بدون حضور تماشاگر، قادر به نقش‌آفريني و هنرمندي است. به نظر مي‌رسد كه برخلاف تصور رايج يعني برخلاف تصور مارادونا، فوتبال بيشتر شبيه سينماست نه تئاتر. جاي خالي تماشاگران در ورزشگاه البته قطعا از شكوه فوتبال مي‌كاهد ولي فوتبال، بي‌شكوه هم زنده و زيبا و سرشار از لذت خواهد بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون