رنگينكمان سياه افغانستان
احسان شمس
«روي كرانه آسمان را ابرهاي زرد غليظ مرگآلود گرفته بود، بهطوري كه روي همه شهر سنگيني ميكرد». گويي اين جمله را نويسنده در توصيف روز دوشنبه افغانستان نوشته است. عبدالله عبدالله و اشرف غني – يكي فارس و ديگري پشتون – در آن واحد، يكي در كاخ سپيدار و ديگري در ارگ رياستجمهوري، به فاصله يك ديوار از هم، سوگند رياستجمهوري اقامه كرده و خود را رييسجمهور همه افغانستان ناميدند. كميسيون انتخابات - تنها مرجع رسمي مطابق قانون اساسي افغانستان – اشرف غني را برنده انتخابات معرفي كرده و از سوي ديگر دكتر عبدالله مدعي تقلب و فساد گسترده در انتخاباتي با مشاركت بسيار پايين است. براي ناظر بيروني شايد بسيار عجيب باشد كه كشوري در آن واحد دو رييسجمهور داشته باشد، اما براي كشوري كه ساختار آن، كارآمدي سياسي و اجتماعي ندارد، عادي است. نهادهاي موازي – چه در خفا و چه در جلا – عملا دولت در دولت به وجود آورده و كارآمدي را از ساختار گرفته است. داشتن دو رييسجمهور، جنگ سرد داخلي است كه هر لحظه ممكن است كشور را به آتش بكشد. كدام يك افغانستان را به سمت بحران پيش ميراند؟
عبدالله عبدالله يا اشرف غني؟
پاسخ آنكه هيچ يك و هر دو. مطابق قانون اساسي اشرف غني رييسجمهور است (همانطور كه قدرتهاي خارجي مانند ناتو، روساي كشورها، دبيركل سازمان ملل، نماينده ويژه ايالات متحده در امور افغانستان خليلزاي، اتحاديه اروپايي و ناتو بر آن تاكيد دارند)، اما مطابق قواعد دموكراسي، پشتونها –
كه اشرف غني آنان را نمايندگي ميكند –
كشور را به ناحق قبضه كردهاند. ساير اقوام مانند هزارهها، فارس، تاجيك، ازبك و غيره به علت در اقليت بودن جمعيتي – و نه جغرافيايي – زير سيطره پشتونها درآمده و از اين وضعيت ناراضياند. بحران درج نام تابعيت در شناسنامههاي جديد به خوبي عمق شكاف فرهنگي جامعه و نارضايتي از آن را آشكار كرد. بنابراين هر دو در ساخت اين بحران بيگناهند، اما از آنجا كه هر دو هنوز در همان زمين مرده قبلي بازي ميكنند، گناهكار.
بحران افغانستان از روزي شروع شد كه ايالات متحده، شمال هندوكش را – با اين غرض كه افغانستان به علت بافت ويژه فرهنگي و جمعيتي خاص خود باتلاقي براي كمونسيم خواهد بود- به شوروي وانهاد. كودتاي داوود عليه ظاهر شاه و بعد از آن كودتاهاي پياپي ترهكي، امين و كارمل تا زمان نجيب و بعد از آن ظهور طالبان، همگي به اشاره تحريك خارجي بر پايه قوميت بوده و نميتوانست بدون اجازه امريكاييها باشد. چگونه ايالات متحده شورش ظفار را به وسيله شاه ايران خفه ميكند اما كودتا عليه ظاهر شاه متحد خود را ناديده ميگيرد و حتي پس از يك ماه شاه ايران پذيراي داوود است؟ اين رويداد، بافت سياسي افغانستان را به جاي تكيه بر دولت مركزي يا حكومت احزاب، مبتني بر قدرت جنگسالاران قرار داد؛ ساختاري دقيقا مطابق ميل امريكاييها (نگاه كنيد به تمام كودتاهايي كه توسط سيا در كشورهاي آسيايي، آفريقايي و امريكاي لاتين رخ داد) . سياست ايالات متحده در شمال هندوكش، سياست سرزمين سوخته است تا به وسيله آن با كمترين زحمت و هزينه، روس و چين را محصور كنند. اتفاقات دوشنبه گذشته، در دوره قبلي رياستجمهوري نيز رخ داده
بود، اما سياستمدار كاركشتهاي مانند جان كري دولت ائتلاف را تشكيل داد؛ اما اكنون در كاخ سفيد يا آن مقدار از هوش سياسي و بينش درازمدت وجود ندارد يا اينكه برنامهاي ويژه براي تضعيف دولت مركزي افغانستان به منظور بازگرداندن طالبان به چرخه رسمي حكومت، در جريان است كه اين برداشت را توافق اخير طالبان با ايالات متحده تقويت ميكند.
در هر حال وضعيت افغانستان معادلهاي است كه هر زمان در حال پيچيدهتر شدن است. از بعد داخلي: اولا جنگسالاران متكي بر قوميت – مانند عبدالله، ژنرال دوستم، عطا محمد نور و بسياري ديگر – همچنان قدرتطلبي خواهند كرد. ثانيا طالبان قدرتمندتر براي اجراي تفكرات راديكال خود به بستر رسمي قدرت بازخواهند گشت. ثالثا كشمكش قدرت منجر به اقتصادي ويران شده و فقر جامعه، كشور را مستعد تفكرات راديكال و مواد مخدر نگه خواهد داشت. از بعد بينالمللي ناامني در افغانستان باعث افزايش هزينههاي امنيتي در كشورهاي مرتبط با افغانستان خواهد شد و آنان نيز به ناچار به بازي در زمين افغانستان مشغول ميشوند و در نتيجه همچنان دولت مركزي ضعيفتر ميشود. ايران و چين و روسيه در افغانستان دغدغههاي امنيت دارند و ايالات متحده نيز سياست سرزمين سوخته را پيش ميبرد. پاكستان – و در يك گام عقبتر سعودي، امارات متحده عربي و قطر – از طالبان (و در برخي صور از داعش) حمايت خواهند كرد. ناتو براي فشار بر روسها و چين و حمايت از هند همچنان مدعي حضور امنيتي در افغانستان خواهد بود. نتيجه اين چشمانداز ناامني بيشتر در افغانستان است كه به خوبي در مراسم تحليف با شليك خمپارهها ديده شد. اين روند نه تنها به ضرر افغانستان بوده، بلكه همه كشورهاي منطقه را درگير خواهد كرد (همان هدف ايالات متحده) . سيل آوارگان و قاچاق مواد مخدر ايران، چين، تاجيكستان، ازبكستان (روس) و پاكستان را تهديد خواهد كرد. اينجاست كه راهحل جو بايدن دور از ذهن نخواهد بود؛ تشكيل دولت فدرال. در غير اين صورت افغانستان چند قومي، رنگينكماني است كه همه رنگهاي آن به سوي سياهي و تباهي ميرود.