كرونا را يك پديده طبيعي بدانيم يا جهشي نادر در طبيعت، مرحلهاي ناهمساز با حياتش بدانيم يا ژني دستكاريشده توسط بشر، معضلش بدانيم يا بحران يا فاجعه و مصيبت؛ درهرحال آمده است و تا روزگاري مهمان آدميان خواهد بود. اما قدوم اين ميهمان ناخوانده آنقدر مهم بوده است كه شيوه زيست و سبك زندگي جديدي را بر ملتها، جوامع، خانوادهها، روابط، سياستها و شيوه حكمراني حاكمان تحميل كرده است.
تاثيرات و بازتابهاي اين ريزساختار بدينجا خاتمه نيافته و تحولات، شكافها، بحرانها و مسائل ريز و درشت عقيدتي و فلسفي و علمي را نيز با خود همراه آورده است. مانند هر معضل و بحراني ميتوان تهديد و فرصت و رنج و عبرت را در آن توامان ديد؛ به شرط آنكه يكسويه بدان نگريسته نشود.
واضح است كه از ابعاد گوناگون اين پديده موحش و عجيب قرن 21 ميتوان سخن به ميان آورد؛ از منظر علمي پزشكي، روانشناختي، جامعهشناختي، سياسي، اقتصادي و... ميتوان به تجزيه و تحليل جهان پيش از پديده كرونا و پس از آن پرداخت. اما اين مقال به دلالتها و پيامدهاي الاهياتي- اخلاقي اين پديده، تا حد وسع در اين ميان به برخي از شكافها و تناقضات و آراي متفاوت، با جانمايه فلسفي، اعتقادي اخلاقي و احيانا فقهي خواهد پرداخت.
الف: پيامدهاي كرونا از منظر الهياتي
پيدايش و شيوع اين ويروس به عنوان عامل بيماري و تهديد نسل بشر و به عبارتي ديگر مصداق و نمونه كاملي از «شر»، چه در بين مومنان خداباور و چه در بين غير مومنان، بازتابها و پيامدهايي را با خود داشته است. در ناحيه عمل حتي در جوامع كمتر متدين- تا هنگامي كه راه مهار اين ويروس يافت شود- كمابيش دستان انسانها به سمت بالا متمايل شده است و احتمال مرگ و ياد هر روزه آن، برخي را به خلوت خويش سوق داده است. بعضي ديگر را در تامل در معناي مرگ و زندگي فرو برده و برخي را نيز دچار يأس فلسفي كرده است.
از سوي ديگر متدينان- كه آن را آزموني براي صبر و تحمل يا توكل و نيايش و اعتماد خود ميدانند- را به خداوند نزديكتر كرده است و البته ايشان چه بسا اين مصيبت را براي كافران، كيفر ناسپاسي و عبور از حدود الهي ميدانند.
رويكرد غيرمتدينان به پديده كرونا
برخي نامتدينان و خداناباوران آن را شاهدي بر اعتقاد خود و مويدي بر دليل شر تلقي كردهاند و براي برخي متدينان نيز سوالهايي در مورد حدود فاعليت الهي و غايات اينگونه پديدهها در ارتباط با حكمت و عدل الهي و نيز مساله دعا مطرح شده است. رابطه علم و دين و مساله دين حداقلي يا حداكثري، رابطه فقه و مرجعيت با اداره مملكت و علم سياست و اقتصاد و مديريت، همچنين وظيفه عالمان در برابر افراطها و تفريطها و بدعتها از ديگر نزاعها و پيامدهاي نظري اين كارزار است. از سوي ديگر اينكه مرگ صرفا براي «ديگري» و در دوردستها معنا نميشود، مرگانديشي و تامل در معناي زندگي را از جمله ثمرات چنين وضعيتي قرار داده است. دلالتهاي حوادث آخرالزماني براي عده ديگري جالب توجه بوده است.
ايمان مومنان و الحاد ملحدان در مواجهه با كرونا
خلاصه كرونا هم به ايمان مومنان افزوده است و هم به الحاد ملحدان. از سوي ديگر هم روزنههايي از نور براي برخي ملحدان گشود و هم رخنهاي در ايمان برخي مومنان انداخته است. همانطوركه اين ويروس به نوبه خود برخي بيماريهاي فرهنگي مانند عدم تعادل و فقدان قرائت عقلاني از دين و نيز ضعف عقلانيت و مديريت و مانند آن را نيز هويدا كرد. اين موارد را در ادامه به تفصيل پي ميگيريم.
الف- 1- مساله شر: معروف است ولتر پس از زلزله ليسبون (پايتخت پرتغال) كه در زمان او جان حداقل دهها هزار انسان را گرفت، گفته بود: زينپس كسي كه به خداوند- يا خداي مهربان و عادل- قائل باشد سادهلوح است. (اين جمله پيام و چكيده كتاب او با عنوان كانديد به معني سادهلوح يا احمق است). در مقابل استدلال به شرور و فجايع توسط خداناباوران، متالهان، ضمن تقسيم شر به اقسامي (مانند شر طبيعي، اخلاقي، متافيزيكي، ساختاري و...) و ارجاع برخي اقسام آن به امور عدمي يا نسبي و تبيين عقلاني نوع اخير يعني شرور وجودي مانند درد و رنج به آزمون، هشدار، كيفر و مانند آن از غايات معقول همچنين با تعليل برخي شرور به تساهل و بيتدبيري انسانها نيز با تمسك به اصالت نداشتن زندگي دنيوي؛ بروز شر در جهان را لزوما با اداره عالم توسط خداوند عالم، عادل، حكيم و مهربان در تنافي نميدانند.
مساله شر بهمثابه تنبيه
همانطوركه هشدارهاي جدي و حتي تنبيه شديد پدر و مادر براي كودك با مهرباني و علم و عدالت آنها ناسازگار نيست. به علاوه ظهور شروري كه دستپرورده بشرند چه بسا حاصل تعدي او از اصول اخلاقي و احكام عقل عملي يا حدود شريعت الهي باشد؛ لذاست كه اين گروه تنها راه دفاع از خداباوري را اعتقاد به خداي غير شخصي يا عدم دخالت او/ آن در عالم نميدانند. بر اين اساس ظهور و پيدايش ويروس كرونا يا طاعون يا وقوع زلزله يا وقايعي كه چهبسا بسيار بيش از اين ويروس از بشر تلفات گرفته است تعارضي با خداباوري ندارد.
الف- 2- دخالت خداوند در عالم
اين مورد هم به مورد پيشين مربوط است و هم با برخي موارد كه پس از اين ميآيد (مانند رابطه علم و دين و نيز مساله دعا)؛ در جنبه عملي نيز به تبيين وضعيت مومن خداباور در قبال حوادث و معضلات و بحرانها بازميگردد؛ از اين منظر كه آيا اصولا دعا و نيايش به درگاه خداوند، تاثيري در كارگاه آفرينش دارد يا نه؟ نيز آيا توسل به مقربان درگاه ميتواند در گرهگشايي معضلات مزبور و رفع فجايع نقشي ايفا كند يا خير؟ بعد ديگري از ابعاد اين بحث به رابطه علم و دين بازميگردد.
اما بعد ديگر، جنبهاي علمي و متافيزيكي دارد كه به نحوه فاعليت الهي يا تاثير فاعلهاي فوق طبيعي در متن طبيعت بازميگردد. آيا دخالت خداوند يا مقربان درگاهش (اعم از فرشتگان، انبيا و امامان) در تنافي با علل طبيعي و قوانين عالم طبيعت است يا خير؟
اگر فاعليت الهي در عرض يا جايگزين فاعلهاي طبيعي و قوانين طبيعت تفسير شود، دعا و نيايش و توسل بلا موضوع خواهد بود و وظيفه افراد در برابر بيماريها جز پيشگيري يا درمان نخواهد بود. اما اگر فاعليت الهي در طول فاعلهاي طبيعي باشد و دخالت خداوند و مقربانش به نحوي از انحا كه فلاسفه و متكلمان خداباور تبيين كردهاند، معنا شود، دعا، نيايش، توكل و توسل در اينگونه وضعيتها جايگاهي خاص خواهد داشت چرا كه امور عالم همانطوركه به سلسلهعلل طبيعي منسوبند سلسلهعلل غيبي نيز در آنها موثر تواند بود و اعتقاد به قضا و قدر نيز نافي تاثير علل طبيعي يا علل فوق طبيعي مانند دعا نيست؛ چون فيالمثل در مورد بيماري؛ ممكن است مقدر اين باشد كه با علل طبيعي و داروها درمان شود ممكن است مقدر باشد با دعا و نيايش يا در حالت سوم مقدر باشد با تركيبي از آن دو يا در حالت چهارم مقدر باشد اساسا درمان نشود؛ لذا عقلا نميتوان هيچيك از سه راه نخست را منتفي دانست. از اينرو مومنان مامور شدهاند در عين حال كه به دوا و طبيب مراجعه ميكنند براي سلامتي و شفايشان از خداوند مدد بخواهند و دعا كنند. چه آنكه در عالم طبيعت نيز حول و قوه اسباب طبيعي از جانب خداوند حاصل ميشود و دوا با پزشكان و شفا با خداست و در امور روزمره نيز گفتهاند: با توكل زانوي اشتر ببند.
اين به معني تاييد علل طولي است كه دخالت و فعاليت خداوند و مقربانش را در طول اسباب و با احاطه و اشراف نسبت به آنها ميداند نه جايگزين و معارض با اسباب طبيعي؛ لذاست كه هم دعا و توسل و استشفا جايگاه خود را در بهبودي بيماري ميتواند داشته باشد هم دوا و مداوا.
زيارتگاهها و حرمها
ذيل اين مساله بحث زيارتگاهها و حرمها مطرح شده است كه آيا ورود آنها به حيطه قرنطينه (هر چند موقت) با تقدس معصومان و نقش معصومان به نحو اعجاز و استشفا و... منافات دارد يا نه؟
در پاسخ گفته ميشود؛ اعجاز و شفا و مانند آن استثناست و چنان كه در روايات وارد شده است بناي خداوند بر آن است كه هر كاري بر طبق نظام سبب و مسببي انجام شود و بر اساس قوانين طبيعي (و در مواردي فوق طبيعي) صورت پذيرد و بنا نيست دعا و توكل و توسل و اعجاز و كرامت جانشين و جايگزين اين موارد باشد. استثناها در مواردي خاص به حسب حكمت و تقدير الهي واقع ميشود به علاوه آنچه باعث شفا و ديگر كرامات است روح معصومان و اولياست نه طلا و نقره ضريح آنها. وانگهي معصومان خود بيمار ميشدند و براساس آنچه گذشت هم از دعا و هم از مراجعه به طبيب خود را بينياز نميديدند.
الف-3- مساله معجزه، كرامت و شفا:
بدينسان مساله معجزه و استشفا و شأن معصومان و نقش ايشان در شفايابي بيماران روشن ميشود. سببيت طبيعي با عليت فوق طبيعي در تعارض نيست؛ لذا در مورد ويروس كرونا تمسك به دعا و معصومان در كنار رعايت دستورات پزشكي جهت پيشگيري و درمان هريك جايگاه خود را خواهد داشت.در اين ميان احاديثي نيز در ارتباط با شهرهايي مانند قم مطرح شده است كه برخي آن را با انتشار ويروس كرونا از قم منافي دانستهاند. در پاسخ گفته شده است:
اولا اگر بنا بود شهري دافع بلا باشد مكه مكرمه و مدينه منوره اولي به اين وصفند اما به اين دو شهر گرامي بلاها و آفات ارضي و سماوي و بشري فراوان رسيده است. اصولا بنا نيست شهرها و امكنه خاص از ابتلا و آزمونهاي الهي استثنا باشند همچنانكه خود انبيا و اوليا نه تنها از ابتلا مصون نبودهاند بلكه در معرض بلاها و آزمونهاي بيشتر واقع ميشدند كه: هركه در اين بزم مقربتر است/ جام بلا بيشترش ميدهند.ثانيا بر فرض صحت سندي روايات مزبور، اساسا روايات مربوط به مدح يا ذم شهرها (بلدان) يا ناظر به زمان و شرايط خاصند نه بهطور مطلق يا ناظر به ابعاد معنوي يا سياسي شهر قم (كه شيعيان در زمان اختناق خلفاي عباسي ميتوانستند تاحدي به دور از تقيه در قم بسر برند؛ لذا استراحتگاه مومن و شيعه ناميده شد).
در مورد شفابخشي حرمها نيز ميتوان گفت اين مطلب منافي آن نيست كه آنها كه اعتقاد تام يا توكل كامل داشته باشند در حرمهاي معصومان در حريم امن قرار گيرند اما مشكل آن است كه مراجعان به حرمها، فقط آن قشر عاليقدر يا دلشكسته نيستند و چهبسا بسياري زائران به واسطه عدم قوت در اعتقاد و توكل يا عدم اعتنا مبتلا شوند.
آنها كه بر لزوم شفا گرفتن از حرمها در اين وضعيت تاكيد و پافشاري دارند بايد توجه داشته باشند كه در چنين وقايعي برحسب الهيات اديان، انسان است كه در معرض آزمون و امتحان قرار ميگيرد نه خداوند؛ لذا نميتوان مبحث دعا، نيايش، كرامات و مانند آن را محكي براي صحت و سقم اين عقايد دانست.
الف- 4- نقش عالمان دين؛
از آنچه گذشت اهميت نقش عالمان و مراجع دين در نفي بدعتها، تحجرها و قشريگريها نيز مقابله با جهل مقدس روشن ميشود. اين چالشها در دو جهت خود را نمايانده است:
1- طب اسلامي و مساله دين حداكثري يا حداقلي
چالش بين دين حداكثري و دين حداقلي در مبحث انتظار از دين، خود را در اين واقعه چنان نماياند كه گروهي مدعي شدند دين نهتنها به هدايت معنوي و راهنمايي اخلاقي و رفتاري بشر و درمان دردهاي معنوي او ميپردازد بلكه در ديگر عرصهها از جمله درمان دردهاي جسمي انسان نيز سخن دارد و بر دستاوردهاي طبي پزشكي رجحان دارد. در مقابل گفته شده اين بار سنگيني كه بر دوش دين نهادند عملا نه تنها به نفع دين و دينداري مردمان نيست بلكه به نفي كارآمدي و كارگشايي و اعتماد به دين در همان حوزههاي اصيلي كه انبيا در پي آن آمدهاند (يعني هدايت معنوي و راهنمايي اخلاقي و رفتاري انسانها) ميانجامد. وانگهي احاديث راجع به امور پزشكي و طبي در نود در صد موارد به ضعف سندي يا دلالي مبتلاست.
به هر روي قائلان به طب اسلامي كه از پشتوانه اندك عقلي و نقلي برخوردارند نوعي اخباريگري را تداعي ميكنند كه تعامل صحيح عقل و دين را منسد مينمايند و بدينسان بحث به مساله دوم منتقل ميشود.
2- مرجعيت عالم ديني و دانشمند تجربي
و رابطه علم و دين
در مورد ارتباط بين علم و دين (و به تبع آن مرجعيت عالمان هر يك در قلمرو خاص خود) اقوال متعددي وجود دارد كه از تقابل و تباين گرفته تا اتحاد و يگانگي را در بر ميگيرد. اما اگر چنانچه راي اغلب متفكران اسلامي بر آن قرار دارد يعني قول به تكميل را لحاظ كنيم، قلمروها و عرصههاي دين (وحي) و علم تجربي مشخص است. به حسب عقل در قلمرو دين، سخن وحي حجت است و در قلمرو تجربهپذير، سخن علم و جامعه علمي و دانشمندان تجربي. اگر وضعيت علوم تجربي را به علوم اجتماعي (حداقل علوم اجتماعي تجربي) نيز تسري دهيم طبعا مرجعيت تصميمسازي در باب نحوه مقابله پزشكي يا بسيج اجتماعي در قبال يك بحران يا فاجعه جمعي مشخص خواهد بود. عدم تمايز مرزهاي مزبور و عدم رعايت عقلانيت در تصميمسازيها ميتواند به فجايعي در اداره يك كشور منجر شود كه به هلاكت حرث و نسل بينجامد.
ب- از منظر اخلاق
پالايشي كه موقعيتهاي زوال اعم از زوال نعمتها، زوال صحت و سلامت و زوال عمر نصيب افراد ميكند حاصل بصيرت و تجديدنظر در ارزشداوريهايي است كه شخص در مورد دنيا، مناصب و مقامات آن، برخورداريهاي آن و كم و كيف اين تنعمها حاصل ميكند.
در چنين وضعيتي مومنان معناي صفاتي همچون توكل، صبر، رضا، تحمل، دعا، توسل و... را به نحوي زندهتر در زندگي معنوي خويش مييابند. از سوي ديگر براي همگان نوعي احساس قدرداني و قدرشناسي از نعمتها و برخورداريهاي روزمره (مانند نعمت بدن و سلامتي آن ارتباط نزديك با ديگران و حضور در اجتماعات) كه عادي شده بود و دايمي تلقي ميشده و حسرت از دست دادن آنها پيدا ميشود كه «قدر نعمت كسي داند كه به مصيبتي گرفتار آيد».
توجه به ماهيت غم و شادي راههاي مواجهه با بحران و مصيبتها تمايز بين خود مصيبت و ترس از مصيبت از ديگر ابعاد اين واقعه است. توجه به ارزش و اهميت «ديگري» و هركسي كه در راه سلامت و بهروزي ديگري كاري انجام ميدهد از جمله پزشكان و پرستاران و... اينكه برخي خدمات با پول قابلسنجش نيست نيز از ديگر تذكرات اين بحران بوده است.
از بعدي ديگر اين بحران همانطوركه نفعطلبي (مانند احتكار)، خودخواهي، بياعتمادي و بيعدالتي را به عنوان ابعاد منفي سرشت بشر هويدا كرد از سوي ديگر مهربانيها، ايثارها و توجه به ديگران را نيز به عنوان ابعاد مثبت بشريت آشكار ساخت. هرچند اين ويروس به عدالت و به نحو دمكراتيك به شهروندان درجه يك و درجه دو هجوم آورد اما لزوما همگان در دسترسي به امكانات بهبوديابي يكسان نبودند و نيستند.
در بعد اخلاق اجتماعي، سياست و مديريت نيز كرونا آزموني بزرگ پيش پاي كشور ما و جوامع مختلف نهاد و ضعفها و پردهپوشيها و اعتمادسوزيها و بيعدالتيها فقدان عقلانيت و شكافهاي بين مسوولان و مردم و نگرش مصلحتمحور به جاي نگرش انسان محور در برخي ممالك و صداقت و عدالت و نگرش عقلاني در برخي ديگر را به نمايش گذاشت و از اين حيث برخي آن را آزمون آزمونها در مملكتداري ناميدند.
پيامدهاي اخلاقي شيوع ويروس كرونا
از جمله پيامهاي اين ويروس در بعد اخلاقي و معنوي را ميتوان چنين برشمرد: توجه اصيل به زندگي و مرگ، حقيقت غم و شادي، اميد و نااميدي، رنج و راحت، اهميت «ديگري» در زندگي من، يكساني فقر و غنا در هنگام مصيبت جمعي، تمايز فاجعه از ترس از فاجعه، اهميت انسان از آن جهت كه انسان است در مقابل قوم و قبيله و جناح و آيين، توجه به رابطه گناه و بلا، توجه به عدالت، رحمت و مودت در سختترين شرايط و بالاخره توجه به رابطه انسان و خدا.
چنان كه گفته شد در بعد اخلاق فردي جمعي و سياسي ويروس كرونا بيماريهاي ديگر را در بعد اجتماع و فرهنگ و مديريت و نحوه مديريت مملكت آشكار كرد كه به مورد اخير در مبحث بعد ميپردازيم.
ج) از منظر فقه
ميتوان گفت بحران يا فاجعه ويروس كرونا از سه بخش اساسي دين يعني اعتقاد، اخلاق و فقه؛ بخش اخير را در معرض بيشترين اعتراض و تعارض قرار داد و به عبارتي محكي براي فقه حكومتي لااقل در قرائت غالب آن و آزموني فيصلهبخش براي آن تلقي شده است. درهمآميختن تقدسسازي با ابعاد عقلاني و عرفي حاكميت و حكمراني- آنچنان كه در تامل و ترديد حاكميت در قرنطينهسازي شهر قم پيش آمده است- عدم توجه به سازوكارهاي عقلاني و تجربي ديگر جوامع به توهم استغنا از آن- چنان كه در تاخير در استفاده از تجارب ديگر كشورها، از جمله تاخير در قرنطينه گيلان پيش آمد.- عدم توجه به اخلاق در بعد اجتماعي و حاكميتي چنانكه در نحوه اطلاعرساني در مورد ويروس كرونا روي داد كه به نظر ميرسد در آينده مناسبات بين فقه و حكومت را تحتتاثير قرار خواهد داد.
به هر روي واقعيت، خود را بر تصميمهاي نسنجيده تحميل ميكند و به وضوح رسيد كه به جاي قرنطينه يك شهر كليت يك كشور قرنطينه خواهد شد و ديگر كشورها به حكم تصميم عقلايي آن را بايكوت ميكنند.
اينهمه جدا از حقالناس است كه طي تصميمسازيهاي غيركارشناسيشده و مديريتهاي ناكارآمد در باب جان و عمر و مال مردم بر ذمه حكمرانان قرار ميگيرد نيز، جدا از وهن مذهب است كه از سيستم تصميمگيري برخي مسوولان (با سكوت روحانيون) در منظر مردمان و عقلاي ديگر كشورها پيش ميآيد.
البته روزنههايي از اميد در پذيرش (يا تحميل و تحمل) واقعيت در اين اثنا مشاهده ميشود از جمله پذيرش تعطيلي اجتماعات حتي اجتماعات مذهبي، نمازهاي جمعه و جماعت و تعطيلي برخي اماكن متبرك مذهبي (بهرغم مقاومتهايي كه صورت ميگرفت) كه به نوبه خود به بازگشت اهميت عقلانيت و تخصصها و تفكيك قلمرو علم و دين دلالت داشت كه از آن جمله است: ارتقاي جايگاه پزشكان و دستاندركاران سلامت تا بدانجا كه براساس حكم ايشان در كنار مراسم عرفي؛ يعني برگزاري كنفرانسها، كنسرتها، سينماها، ديد و بازديد يا سفرها در ايام تعطيل؛ مراسم نماز و دعا و ديگر مناسك ديني نيز موقتا به تعطيلي گراييد.
شايد وقت آن باشد كه فقه اجتماعي و حكومتي بار ديگر با لحاظ جايگاه انسان و تقدم ارزش حيات او و اهميت جان او در مقاصد شريعت مورد تجديد نظر قرار گيرد. شايد در جريان اين بحران معناي اين دعاي پيامبر(ص) بهتر درك شد كه: خدايا در نان ما بركت ده زيرا اگر آن نباشد قادر به انجام نماز و روزه نخواهيم بود. مسوولان نيز دريافتند اگر جان نباشد يا حيات انسانها در معرض تهديد باشد نماز جمعه و جماعت و مناسك دينداري و نيز ديگر شؤون اجتماعي و حاكميتي در امان نخواهد بود و موضوعيتي نخواهد داشت.
استاد دانشگاه شيراز
اعجاز و شفا و مانند آن استثناست و چنان كه در روايات وارد شده است بناي خداوند بر آن است كه هر كاري بر طبق نظام سبب و مسببي انجام شود و براساس قوانين طبيعي (و در مواردي فوق طبيعي) صورت پذيرد و بنا نيست دعا و توكل و توسل و اعجاز و كرامت جانشين و جايگزين اين موارد باشد. استثناها در مواردي خاص به حسب حكمت و تقدير الهي واقع ميشود به علاوه آنچه باعث شفا و ديگر كرامات است روح معصومان و اولياست نه طلا و نقره ضريح آنها. وانگهي معصومان خود بيمار ميشدند و براساس آنچه گذشت هم از دعا و هم از مراجعه به طبيب خود را بينياز نميديدند.
پيدايش و شيوع اين ويروس به عنوان عامل بيماري و تهديد نسل بشر و به عبارتي ديگر مصداق و نمونه كاملي از «شر»، چه در بين مومنان خداباور و چه در بين غيرمومنان، بازتابها و پيامدهايي را با خود داشته است. در ناحيه عمل حتي در جوامع كمتر متدين- تا هنگامي كه راه مهار اين ويروس يافت شود- كمابيش دستان انسانها به سمت بالا متمايل شده است و احتمال مرگ و ياد هرروزه آن، برخي را به خلوت خويش سوق داده است. بعضي ديگر را در تامل در معناي مرگ و زندگي فروبرده است و برخي را نيز دچار يأس فلسفي كرده است.
برخي نامتدينان و خداناباوران آن را شاهدي بر اعتقاد خود و مويدي بر دليل شر تلقي كردهاند و براي برخي متدينان نيز سوالهايي در مورد حدود فاعليت الهي و غايات اينگونه پديدهها در ارتباط با حكمت و عدل الهي و نيز مساله دعا مطرح شده است.
كرونا هم به ايمان مومنان افزوده است و هم به الحاد ملحدان. از سوي ديگر هم روزنههايي از نور براي برخي ملحدان گشود و هم رخنهاي در ايمان برخي مومنان انداخته است. همانطوركه اين ويروس به نوبه خود برخي بيماريهاي فرهنگي مانند عدم تعادل و فقدان قرائت عقلاني از دين و نيز ضعف عقلانيت و مديريت و مانند آن را نيز هويدا كرد.