همي خواند آن كس كه دارد خرد - 34
وارثان پر سوم سيمرغ؟!
نيره حسينزاده | چند روزي است در شبكههاي اجتماعي مطلبي با مضمون «ما وارثان پر سوم سيمرغ هستيم» پخش ميشود. اين مطلب، پرسشها و واكنشهايي به همراه داشته است. هدف نويسنده يادداشت مذكور شايد نيكدلانه باشد، اما يا شاهنامه را به خوبي نخوانده يا از داستانهاي شاهنامه برداشتي شخصي كرده است. چرا بايد به دنبال پر سومي باشيم كه در شاهنامه سخني از آن نيست؟ سيمرغ، نخستين بار هنگام آوردن زال به ميان آدميان يك پر به او ميدهد:
ابا خويشتن بر يكي پرّ من
هميشه همي باش در فرّ من
گرت هيچ سختي به روي آورند
گر از نيك و بد گفتوگوي آورند
بر آتش برافگن يكي پرّ من
ببيني هم اندر زمان فرّ من
بر پايه بيتهاي شاهنامه، سيمرغ يك پر به زال داده است و ميگويد اگر سختي و گرفتاري پيش آمد، آن را بسوزان تا من پديدار شوم. عدهاي بر اين باورند كه زال، آن پر را زمان زاييده شدن رستم، براي رودابه و پر دوم را در جنگ رستم و اسفنديار سوزانده است. بنابراين بايد پر سومي نيز در ميان باشد. زال، اندكي از پر را هنگام زايمان رودابه سوزاند زيرا فرزندي كه با به دنيا آمدن خود، جهان شاهنامه را با كردار و رفتار خود دگرگون ميكند، بيگمان زادني بيمانند نيز خواهد داشت:
به بالين رودابه شد زال زر/ پر از آب رخسار و خسته جگر / چو زان پرّ سيمرغش آمد به ياد / بخنديد و سيندخت را مژده داد / يكي مجمر آورد و آتش فروخت / وزان پرّ سيمرغ لختي بسوخت / گياهي كه گويمت با شير و مشك/ بكوب و بكن هر سه در سايه خشك / بساي و بيالاي بر خستگيش
ببيني همان روز پيوستگيش / برو مال از آن پس يكي پرّ من
خجسته بود سايه فرّ من
رستم چنان ارجمند است كه دايه و پرورنده زال يعني سيمرغ، پرهاي وجود خود را بدون چشمداشتي به او ميبخشد. پري كه زال براي زخم رودابه ميكوبد، پري ديگر است:
بگفت و يكي پر ز بازو بكند
فگند و بهپرواز بر شد بلند
بشد زال و آن پرّ او برگرفت
برفت و بكرد آنچ گفت اي شگفت
ديگر بار كه سخن از پرهاي سيمرغ ميشود، در داستان رستم و اسفنديار است، گويا تنها رستم درخور بهرهمندي از اعجاز پر سيمرغ است:
چو گشتند هر دو بر آن راي كند
سپهبد برآمد به بالاي تند
از ايوان سه مجمر پر آتش ببرد
برفتند با او سه هشيار گرد
فسونگر چو بر تيغ بالا رسيد
ز ديبا يكي پرّ بيرون كشيد
ز مجمر يكي آتشي برفروخت
به بالاي آن پرّ لختي بسوخت
همان پر كه اندكي از آن براي به دنيا آمدن رستم سوزانده شده بود، پيچيده در ديبا، نزد زال نگهداري ميشود. گويي اين پر از آنِ رستم پهلوان، اميد ايرانيان و نگهبان مرز و بوم ايران است و زال خردمند، تنها امانتدار آن است. اين زال خردمند است كه سيمرغ، نماد دانايي را فرا ميخواند. پر سيمرغ نزد اوست ولي كاربرد آن تنها ويژه رستم است. حتي رخش نيز از آن بيبهره است. سيمرغ پرهايش را بر خستگيهاي رستم ميكشد و پر ديگري را براي درمان زخمهاي جهان پهلوان برجا ميگذارد، اما حتي رخش هم شايستگي چنين موهبتي را ندارد و پرنده اسطورهاي، تنها پيكانها را از تن اسب باوفا و هميشه همراهِ رستم بيرون ميكشد:
نگه كرد مرغ اندر آن خستگي
بديد اندر او راه پيوستگي
ازو چار پيكان به بيرون كشيد
به منقار از آن خستگي خون كشيد
برآن خستگيها بماليد پر
هم اندر زمان گشت با زيب و فر
بدو گفت ز اين خستگيها ببند
همي باش يك چند دور از گزند
يكي پرّ منتر گردان به شير
بمال اندر آن خستگيهاي تير
بر آن هم نشان رخش را پيش خواست
فرو كرد منقار بر دست راست
برون كرد پيكان شش از گردنش
نبد خسته،گر بسته جايي تنش
هم آنگه خروشي برآورد رخش
بخنديد شادان دل تاج بخش
پرهاي سيمرغ زندگي ميبخشند، اما زندگي نمياستانند. حتي درباره اسفندياري كه كمر به نابودي رستم بسته است، سيمرغ تنها بالهايش را نوازشگونه بر تارك رستم ميكشد و ميگويد بر سر پاياني تير گز، پري بگذار ولي نه از پرهاي من:
چو آمد به نزديك دريا فراز / فرود آمد آن مرغ گردن فراز / به رستم نمود آن زمان راه خشك / همي آمد از باد او بوي مشك / بماليد بر تاركش پر خويش / بفرمود تا رستم آمدْش پيش / بر آتش مر اين چوب را راست كن / نگه كن يكي نغز پيكان كهن / بنه پرّ و پيكان بر او برنشان / نمودم ترا از گزندش نشان
شاهنامه تنها سه بار از پر سيمرغ ميگويد: هنگام بدرود با زال، پري به او داده ميشود كه دو بار براي فراخواندن سيمرغ، اندكي يا لختي از آن سوزانده ميشود؛ براي زخمهاي رودابه و نيز براي زخمهاي رستم نيز پر به كار ميآيد. ولي سهراب ناكام، نه تنها از نوشدارو كه از پر نيز بيبهره ميماند. حتي آنجا كه با نيرنگ شغاد، زندگي رستم پايان مييابد، باز هم از پر سيمرغ خبري نيست. زيرا زال اگرچه بيزمان و همچنان زنده است، ولي ميدان پسركشي يا چاه برادركشي، جاي شايستهاي براي حضور خرد نيست.پر سيمرغ پيش از زادن رستم و براي آن به زال داده ميشود تا اگر آدميان براي او سختي پيش آورند، به جايگاه پيشين و كنام آغازين بازگردانده شود. ولي زال اين پر را تنها هنگام گرفتاريهاي فرزندش بهكار ميبرد و پس از مرگ رستم، با آنكه زال همچنان زنده است، پر ديگر كاربردي ندارد زيرا ديگر رستمي در جهان نيست.